باری جهانی و گامی به سوی خودانتقادگری

پدیده انتقاد از خویشتن در فرهنگ ما وجود ندارد و به این دلیل، اصطلاح رسا و دقیقی برای آن در فرهنگ و سنت ادبی خود نداریم. در پاره‌ای از فرهنگ‌ها به این پدیده به دیده ارج نگریسته می‌شود و اصطلاح «النقد الذاتی» در زبان عربی، مانند معادل انگلیسی آن Self-Criticism از اصطلاحات فاخر و شکوهمند در آن زبان‌ها به شمار می‌رود. در زبان فارسی معادل جا افتاده‌ای برای آن نداریم. از این‌رو، شماری به آن خودنکوهی، شماری دیگر انتقاد از خود و شماری نیز خودانتقادگری گفته‌‌اند. شماری از اندیشمندان مسلمان بر این باورند که تعبیر قرآنی «نفس لوامه» یعنی خودِ سرزنشگر، اشاره به همین مفهوم دارد، اما این مفهوم در متون دینی منحصر مانده و وارد بدنه فرهنگ ما نشده است تا شاهد پدیده‌ای فرهنگی زیر این عنوان باشیم. نقطه مقابل آن، ستایش از خویشتن و دفاع کورکورانه در برابر هر انتقاد، پدیده‌ای است که در میان ما به گسترده‌گی وجود دارد و موجبات خواری و تباهی ما را فراهم آورده است. به عبارتی، اگر جای خودستایی و دفاع از مفاخر موهوم باشد، به زبان عامیانه، زبان ما چهل‌و‌چهار گز است، اما در جایی که نوبت به انتقاد از خویشتن برسد، گنگ و لال می‌شویم. البته موارد محدود فردی در حد استثناهایی وجود دارد، اما از قدیم گفته‌اند که استثنا قاعده را نقض نمی‌کند.

نوشته اخیر عبدالباری جهانی خطاب به طالبان با اشاره به خطاهای فاحش این گروه، گامی در جهت خودانتقادگری و از این منظر گامی ارزنده بود و از همین‌رو، مورد توجه نسبتاً گسترده‌ای قرار گرفت. شماری از صاحب‌نظران بر آن نوشته خرده گرفتند؛ یکی از این بابت که لحن آن حاکی از گفت‌وگو با حاکمیتی مشروع بود نه با گروهی مسلح که با زور بر سرنوشت یک کشور چنگ انداخته است؛ دیگر این‌که گرانی‌گاه انتقادش نگرانی از عواقب این روند برای بخشی از یک قوم بود و این ذهنیت را تداعی می‌کرد که گویا درد نویسنده درد شهروندان این جامعه نیست، بلکه درد یک منطقه خاص است که پس از فروپاشی طالبان با چه دشمنی‌هایی رو‌به‌رو خواهد شد. بسیاری این را گفتند که اگر کسی در مقام روشنفکری و اصلاح اجتماعی قلم می‌زند، باید دردش درد یکایک شهروندان آن سرزمین باشد، بی‌هیچ تفکیک و تفاوتی.

با این‌هم و علی‌رغم ایرادهای درستی که بر آن نوشته وارد است، این گام در حد خود ستودنی است؛ زیرا به جای دفاع بی‌جا از کارکرد بخشی از همشهریان و همزبانان نویسنده، باب انتقاد صریح از آنان را می‌گشاید و نشانه‌هایی از شروع روند خودانتقادگری را نوید می‌دهد که اگر در میان اهالی فکر و فرهنگ این کشور، از هر قوم و متعلق به هر گروه زبانی، به راه بیفتد، تحولی بسیار مهم در راستای ترمیم شکسته‌گی‌ها، پر کردن شکاف‌ها و غلبه بر نا‌به‌سامانی‌ها خواهد بود.

هرچند در این شرایط هر نقد جدی باید متوجه سلطه طالبان باشد، به دلیل پیامدهای سنگین و ویران‌گری که برای مردم و کشور دارد، اما دامنه خودانتقادگری باید گسترده شود تا قلم‌به‌دستان هر قوم و گروه سیاسی‌ای، سیاست‌مداران خود را به پرسش بگیرند و به پاسخ‌دهی وادارند. باید از آنان بپرسند که فراتر از خود و خانواده‌شان چه کاری کرده‌اند تا سودش به مردم رسیده باشد؟ از آن مهم‌تر، چه کار درخور قبولی برای فرهنگ، دانش، زبان، ادبیات و تاریخ خود کرده‌اند. باید صریح و بی‌پرده از آنان بپرسند که آیا کارنامه آنان برای مردم‌شان مایه مباهات و افتخار است یا موجب سرافکنده‌گی و شرمساری تاریخی؟ تا روزی که ما تنها هنر انتقاد از دیگران را بلدیم نه انتقاد از خود را، روز و روزگار ما بهتر از این نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا