نسخهی عشق و حکمرانی بر بیماری ۲۰ سالهی روزمرهگی
ناهید فرید

انتخاب عدد ۲۰ در عنوان این نوشتار اتفاقی نیست. کودکی که در افغانستان در سال ۲۰۰۱، و تاسیس حکومتداری نوین متولد شده بود امروز بیست ساله شده است. افغانستان از آن زمان تا کنون با تجربهی عقبگردهای شدید به سوی فقر و ناداری، به حداقلهای توسعه نیز دست نیافته است. در این گفتار به اینکه چرا حکمرانان در این دو دههی تکرار نشدنی، برای آن کودک این مملکت را به میراث گذاشتهاند، خواهم پرداخت.
ناکارآمدی نهادهای سیاسی از جمله موضوعاتی است که همواره مطرح بوده است. اندیشمندان برای بیرون رفت از این وضعیت، گاهی دولت حداقلی، زمانی دیگر دولت حداکثری و امروزه هم بحث حکمرانی خوب را مطرح کردهاند. طبق جدیدترین تعریف بانک جهانی، اتخاذ سیاستهای پیشبینی شده، آشکار و صریح، شفافیت فعالیتهای دولت و بوروکراسی، پاسخگویی دستگاههای اجرایی، مشارکت فعال مردم در امور اجتماعی و سیاسی و نیز برابری همه افراد در برابر قانون، اصلیترین مولفههای حکمرانی خوب است. متاسفانه امروز بعد از ۲۰ سال سرمایهگذاری و مصارف هنگفت، افغانستان طبق همین شاخصها توسط این نهاد هنوز هم در زمرهی ناکارآمدترین حکومتها قرار دارد.
افغانستان جغرافیایی است که واژه «روزمرهگی» که نقطهی مقابل «حکومتداری خوب» است، یحتمل بیشترین کاربرد را در آن دارد. حکومتداری در این سرزمین به شیوهای است که اکثر کارگزاران برای همهی «راهحل»ها در تمام عرصهها یک «مشکل» میتراشند تا بهانهای برای کارنکردن و یا فساد داشته باشند. روزمرهگی در افغانستان درست از جایی شروع شد که تعداد کثیری از وزیران کابینهی حکومت را کسانی تشکیل میدادند که فرزندان و خانوادهیشان در بیرون از افغانستان به سر میبردند. آنها در هیچکدام از جادههای مخروبهی افغانستان قدم ننهادند، در تاریکی شب بدون نور و برق به سر نبردند، هوای کشندهی آلودهترین پایتخت جهان را تنفس نکردند، در مکتب بدون عمارت و کتاب تعلیم ندیدند و از دسترسی به حقوق اساسیشان بیبهره نبودند. این بینش باعث شد احساس تعلقی که یک کارگزار به سرزمینش دارد، به شیوهای که در کشورهای توسعهیافته وجود دارد، در افکار جمع کثیری از مقامات اجرایی افغانستان شکل نگیرد.
در بحبوحهی معرفی کابینهی حکومت جدید به مجلس نمایندهگان و بر مبنای رسالت این نهاد در پیوند به گزینش بهترین وزیران، سری به وبسایت اداره امور زدم که مقالهای بلند بالا تحت عنوان «حکومتداری خوب و حکومت افغانستان» را منتشر کرده است. این نوشتار که با جملاتی چون «حکومت افغانستان حکومتداری خوب را یکی از مسوولیتها و مأموریتهای اصلی خویش میداند» و یا «حکومت باید قادر باشد امور کشور را فارغ از سوء استفاده و فساد و با توجه به حاکمیت قانون و شایستهگی به انجام رساند» مزین شده است، مسایلی چون ناامنی، مشکلات سیاسی، فساد اداری و مداخلات خارجی را موانع اصلی فراراه تطبیق برنامههای حکومت میداند.
اما قدر مسلم این است که زیربنای تمام این چالشها را عشق نورزیدن کارگزاران سیاسی به وظیفهیشان تشکیل میدهد. باری دکتر سریع القلم (متفکر ایرانی) گفته بود: «قرار داد اجتماعی، اعتماد و قانون وقتی روان کار میکنند که عشق به کشور و عشق به “درست انجام دادن کار” در راهروهای قدرت متبلور شود.»
زمانی حکمرانی با مؤلفههایی مانند قانونمندی، مشارکت، مسوولیتپذیری، پاسخگویی، شفافیت، اثربخشی و کارایی تعریف میشود که عالیترین مقام سیاسی کشور به وطنش عشق بورزد. آنگاه او هرگز به عنوان نماد شفافیت و پاسخگویی به خود اجازه نمیدهد که در آستانهی کمپین انتخاباتیاش بودجهی تصویبشدهی کد ۹۱ را به شیوهی غیر قانونی سه برابر بیشتر مصرف کند و از پاسخ به ملت ابا بورزد و یا حکومتی را مدیریت کند که پستهای سودآور در گمرکها و نهادهای امنیتیاش رسماً به قیمت صدها هزار دالر به فروش میرسد، در آن مکاتب خیالی ساخته میشود، بودجهی کتابهای کودکان دزدی میشود، وسایل حیاتی پزشکی در بحرانیترین وضعیت بهداشتی شهروندان قاچاق میشوند و در وزارتخانههای شامل شبکهی فساد همواره مهرههای شناخته شده در دوراناند.
عشق با قدرت قابل جمع است، اگر از دریچهای به حکمرانی بنگریم که در جاپان و کشورهای اسکاندیناوی به آن نگاه میشود، آنها کارگزاران اجرایی را «سیویل سرونت» یا خدمتگزاران مدنی خطاب میکنند. در این کشورها کوشش میشود گروه و طبقه مجریان یک کشور از بهترین، سالمترین، قابل اتکاترین و کارآمدترین افراد باشند. مکانیسمهای حقوقی، آنها را به یک شبکهی جوابگو بدل کند. سیستم، خدمتگزارانی تربیت کند که در باطنشان عاشق جامعه و کشور خود هستند و بسیار هم لزومی به دستگاههای عریض و طویل برای نظارت بر عملکرد آنها وجود ندارد.
واقعاً آیا میتوان در افغانستان روزی گروهی در حکمرانی داشت که ضمن آنکه سالم و وطنی زندهگی میکنند، با دقت و کارآمدی کشور را مدیریت کنند و به شکوفایی این وطن عشق بورزند؟