آشنایی با مرگ را زیاد شنیده بودم و از سر تصادف جایجای در حد تجسم در عالم خیالات خواندم و خیلی تلاش کردم تا از این امور درونی، در ورای «مغز» صحنهسازی کنم. این روانکاویها ادامه داشت و من که هنوز به پختهگی جسمی و ذهنی نرسیده بودم، توانایی خلق همچو شمایل عملی را نداشتم و فرضیهسازی در این باره کمی سخت بود. منظورم شبیه این است که شما بخواهید صحرای قیامت را با تصور حصارریزی کنید، چنین چیزی. اما در درازمدت و هنگامی که دندانی ریختم، سانتیای قدم رشد کرد و قادر شدم سفید را از سیاه تمیز دهم، آرامآرام توانستم به اشکال عملی مرگ دست پیدا کنم. مثلاً روبهرو شدن با زن یکی از نیروهای صفوف امنیتی دولت سابق هنگام گدایی، برای من مشاهده شکل عملی مرگ بود. در سوای آن، یکی از اینگونه شمایلهای عملی که در این روزها تمامی مردم افغانستان و بهویژه قشر زنان بدان مواجهاند، مسله چالشبرانگیز و غمناک بستن دروازههای مکانهای آموزشی به روی زنان کشور است.
در این حالواحوال و قیدوبندها، فضای نامطلوب و جبری نشستن در خانه برای زنان محزون، دستخوش آفات و بلیات خطیری شده است. ترس من و ما این است که تداوم این خانهنشینی ممکن در آیند زاینده بیماریهای هولناکی شود و ویرانیهای ناگواری به جا بگذارد. بینشی که وقتی درباره فقرِ دانش، میزان بیسوادی و توسعهنیافتهگی بیشتر به چشم مینمایاند، نظرم را تایید میکند. زنان افغان که بنا بر شهود و دلایل روشن، فطرت نحیف و بیشتر گرایشِ عاطفی دارند، احساساتِ تقریباً آمیخته به هم دارند و از ابعاد گوناگون مورد هجوم دستههایی از محرومیت قرار میگیرند، طی این مدت اما درگیر تقابل با فشارهای روحی ـ روانی وزینیاند. این حوادث که از ناکجاآباد سرچشمه میگیرند، زمینههای ایجاد جنگ فکری وحشتآوری را فراهم کرده که همهروزه زنان زیادی را فراچنگ میآورد. نفوذ بیش از حد تیکهای عصبی مخرب از چندین جهت، این قشر محذوف را به پرندهگان بالبریده تبدیل کرده که در بیابان بیکس و خشک و سوزان، چشم به راه فروغی برای نورفشانی، دستی برای نجات و مسیری برای الهاماند. این خاموشی گزیدنها و بیتحرکیها، هر گونه دروازه خوشبینی را به روی ایشان میبندد و راه پرتعب ناچاری و بیکسی را برایشان پیشکش میکند. خانهنشینی برای دختران افغانستان از بدو محرومیتهای حقوق انسانی تبدیل به ماجرای خستهکنندهای در میان زنان هدفمند شده است و این پروسه زهرآگین، هر گونه اتخاذ تصمیم برای آینده را دشوار ساخته است.
یکی از ذهنیتهایی که این روزها در بین زنان جریان دارد، موضوع بیبنیاد خانهنشینی و نبود راهحل منطقی برای عبور از امراض روحی و روانی است که شایعترین آن افسردهگی نام دارد. آنان به این فکر میکنند که تا مشخص شدن وضعیت باید چه کاری کنند، ولی چگونهگی برنامهریزی و پالیسیگذاری برای ایشان اندکی سخت است.
به باور من، در اوضاع فعلی، بهترین گزینه برای رهایی از این ورطه گِلآلود، که هم متضمن حال و فردای درخشانتر است، پیمودن مسیر اثربخش مطالعه است. این پدیده که خیلی نزد ما ناشناخته است و ما با آن بیگانهگی نسبی داریم، از جمله نیازهای بنیادی روح و روان هر انسان است؛ چراکه این مهم، ارتباط مستقیمی بین فکر و جهان واقع ایجاد میکند. مطالعه علاوه بر زنده نگهداری انساج روینده عصب و الطاف مغز، مزایای پرشمار دیگری نیز دارد که فایدهبخشترین آن مملو شدن مخزن دادههای ما از اطلاعات و پیشرفت سطح آگاهی ما از اطراف و جهان است. نقش کتاب و مطالعه در زندهگی شگفتیآوری است و دستاوردهای ملتها و طیفهای موفق جوامع توسعهیافته با چنگ و دندانگیری از این ابزار و پیمودن پلههای موفقیت، مدیون و مرهون این پدیده انقلابزا است. یکی از دلایل رفتن به قعر بدبختی کشورهای جهان سوم، کمرنگ بودن نقش مطالعه در زندهگی و عدم وقتگذاری برای خواندن است. در تاریخ، ما مقوله معروفی میخوانیم: ملتی که کتاب نخواند، محکوم به تکرار تاریخِ سیاه است و تجربه بلاد جنگزده همواره مثبت این امر بوده است. ما باید به این یقین با کتاب انس بگیریم و درِ دوستی باز کنیم که هر کتاب یک حرکت و هر حرکت یک کتاب است. بدین لحاظ، تنبلی در امروز و دست روی دست نهادن، هنر ماندن در دیروز است. بیاییم با رویکارآوردن سیستم نظاممند و روشمندی از مطالعه، محیط خانه، اقارب، جامعه و در نهایت منطقهمان را دچار تحول و دگرگونیهای چشمگیری سازیم. جاپانی، کانادایی و انگلیسی از ما چیزی کمتر یا اضافهتر ندارند؛ کلید موفقیت آنان صرفاً این بوده که از داشتههای خدادادی، استفاده سالم کردهاند، اما ما مسلمانان به نعمتهای خدادادی پشت پا میزنیم. ما تا علم نیاموزیم و به مطالعه دست نیازیم، هرگز نمیتوانیم حق را بشناسیم و از نام والای آن دفاع کنیم. من ارزش مطالعه را با یک مثال واضح میسازم. ارزش حق و حرکت در جاده عدالتخواهی، با معرفت حاصل کردن از این پدیده مقدور است و شناخت معنای حقیقی این نعمت مستلزم بهرهگیری از بحر دانش است. ما زمانی قادر به تحصیل آن خواهیم بود و هنگامی میتوانیم برای احقاق آن جانانه برزمیم که نگذاریم دروازههای نور بسته بماند و فتیلههای فروغ دانش، بسوزد.