افغانستان و استبداد سیاسی

استبداد سیاسی در افغانستان تاریخچه‌ای طولانی دارد و یکی از عوامل اصلی عقب‌مانده‌گی آن نیز همین است. در دوره‌های موقت البته فضای باز سیاسی نیز پیش آمده است، اما این استثنایی بر قاعده بوده است. استبداد که مادر بسیاری از مفاسد و تباهی‌ها است، خود زاده عوامل پیچیده دیگری است. اولین عامل آن روانی است. استبداد در جوامع ذلیل و خوار شکل می‌گیرد، در جایی که عزت و غرور از میان می‌رود و انسان‌ها به زاری و زبونی تن می‌دهند. در جوامعی که اکثریت مردمش را انسان‌های آزاده و سربلند تشکیل می‌دهند، هیچ استبدادی نمی‌پاید و هیچ مستبدی دوام نمی‌آورد. عامل دیگر آن اقتصادی است. در جایی که مردم در فقر و نابرابری شدید اقتصادی به سر می‌برند، اولویت اول‌شان سیر کردن شکم خواهد بود و انسان گرسنه چیزی به نام عزت و احترام نمی‌شناسد. کشوری که برای قرن‌ها گرسنه و محتاج کمک و خیرات دیگران مانده باشد، اکثریت شهروندانش چیزی به نام آزادی و آزاده‌گی را نمی‌شناسند. عامل دیگر آن فرهنگی است. فرهنگ پدیده‌ای دیرپا است که در مسیر تاریخ به‌تدریج می‌بالد و راه تکامل را می‌پیماید. اگر در فرهنگی مداحی، چاپلوسی، تملق و نوکرمنشی به امری عادی تبدیل شد و نخبه‌گان فرهنگی‌اش، شاعر، نویسنده، مفتی، فقیه، و هنرمند، به مجیزگویان دستگاه قدرت تبدیل شدند، فرهنگ آن جامعه استبدادپرور می‌شود و روحیه ذلت و زبونی را تا اعماق استخوان مردم فرو خواهد کرد.

هنگامی که عوامل روانی، اقتصادی و اجتماعی در هم می‌آمیزند و همه به سود استبداد عمل می‌کنند، شرایط خفقان‌آوری شکل می‌گیرد که عرصه را بر آزاده‌گان و آزادی‌خواهان تنگ و تنگ‌تر می‌کند و سرنوشت‌شان را با زندان و شکنجه یا نفی و تبعید گره خواهد زد. در افغانستان نیز در یک قرن اخیر، سرافرازترین فرزندانش یا در زندان‌ها به سر برده‌اند و یا راهی دیار تبعید شده‌اند و یا در انزوایی تلخ جان سپرده‌اند.

آیا راهی به رهایی از استبداد هست؟ بی‌هیچ تردیدی همان‌گونه که هر دردی درمانی دارد، هر مشکل اجتماعی نیز راه حلی دارد. تجربه گرفتار آمدن در چنگ دستگاه‌های خون‌خوار استبدادی در بسیاری از نقاط دنیا اتفاق افتاده است، اما بسیاری از ملت‌ها توانسته‌اند با عزم و اراده‌ استوار به تغییر سرنوشت خود اقدام کنند و آن زمانی بوده است که قدر کرامت انسانی خود را دانسته و نخواسته‌اند به بربادی آن تن بدهند. ملت‌هایی که زنده‌گی انسانی با عزت و آبرو را بر زنده‌گی ذلت‌بار و نفرین‌شده ترجیح دادند، از تن دادن به ستم و سرکوب سرپیچیدند، به ریشه‌های عمیق این پدیده اندیشیدند، به تغییر بنیادی آن کمر بستند و دستگاه‌های استبداد و دیکتاتوری را از پای افکندند.

افغانستان امروز در یکی از استبدادی‌ترین دوران‌های خود قرار دارد و شکنجه و سرکوب به بخشی از واقعیت روزمره زنده‌گی در آن تبدیل شده است، اما این به این معنا نیست که تغییر آن ناممکن باشد. کافی است که ملتی معنای عزت و آزاده‌گی را بفهمد و قدر انسان‌های آزاده را درک کند تا روندی نو کلید بخورد. ما باید آزادی را در صدر ارزش‌ها قرار بدهیم، آزاده‌گان را بستاییم و روحیه زبونی، چاپلوسی و نوکرمنشی را به نقد بگیریم و دست‌کم نسل‌های آینده را کمک کنیم تا در فضایی آراسته به عزت و کرامت زنده‌گی کنند. آزاده‌گی و سربلندی بهایی دارد که باید برای پرداختنش آماده‌گی بگیریم.

دکمه بازگشت به بالا