شاید تنها اجماعی که در افغانستان وجود دارد اتفاق نظر بر بحرانی بودن شرایط کشور است. همه ما میدانیم که کشور زیر سلطه حاکمیتی نامشروع قرار گرفته، ارتباطش با تمام دنیا گسسته شده، نیروی متخصص و تحصیلکردهاش به آوارگیِ ناگزیر تن داده، دستگاه بیروکراتیک آن در آستانه فروپاشی کامل قرار گرفته، نیمی از پیکره جامعه که زنان هستند از حقوق انسانی خود محروم شده، آموزش به نفس زدن افتاده، اقتصاد به حالت احتضار رسیده، امنیت پولیسی و استخباراتی نفسها را در سینهها حبس کرده و مردم در یکی از خفقانزدهترین دورانهای تاریخ کشور به سر میبرند.
این آگاهی اما کافی نیست، زیرا آنچنان بدیهی است که اگر شعور سیاسی و اجتماعی هم نباشد، شعور غریزی برای آن کفایت میکند. آنچه مهم است شکل گرفتن گفتمانی است که معطوف به رهایی از این وضعیت باشد. گفتمان رهایی باید نخست موضع دعوا و مناقشه را مشخص کند، بهویژه در میان نیروهایی که آرزوی رهایی از این وضعیت را دارند. آیا جوهره این دعوا قومی است و باید تمرکز همه نیروهای آزاده و آزادیخواه بر آن تمرکز یابد؟ آیا جوهره این دعوا دینی و ایدیولوژیکی است و باید کار را از آنجا آغاز کرد؟ آیا ریشه این تباهی در حاکمیت پنجابیها است و باید ثقل توجه را بر استقلال کشور نهاد؟ آیا بنیاد بحران پیوند اساسی با تروریسم بینالملل دارد که یکی از بازوهای عمده آن بر کشور سیطره یافته است؟ آیا خاستگاه نابهسامانیهای ما بدخواهی برخی از کشورهای همسایه و چشم داشتن آنان به آب و منابع طبیعی ما است؟ آیا ما قربانی تغییر در استراتژی قدرتهای بزرگ جهانی هستیم و باید ریشه مشکلات را در آن سر دنیا پیدا کرد؟ آیا افغانستان قبل از هر چیز گرفتار بحرانی انسانی است که کرامت آدمی در آن برباد رفته، حقوق وی پامال شده و شهروندان آن از هیچ منزلتی برخوردار نیستند؟
در تحلیلهایی که از چرایی وضعیت کنونی به دست داده میشود به همه این موارد کم و بیش اشاره میرود. اما آنچه مهم است دانستن این است که کدام یک در صدر جدول قرار میگیرد و کدام یک در ذیل آن. باید مشخص کنیم که علت العلل مشکلات ما چیست و اصل و فرع در این زمینه چگونه از هم بازشناخته میشوند. باید اولویتبندی کنیم که برای رهایی از این وضعیت کار را از کجا شروع، و نقشه راه را چگونه ترسیم کنیم. باید یاد بگیریم که چگونه از افزودن بر سردرگمیها و کشاندن مناقشهها به کوره راهها خودداری بورزیم.
شکل دادن به گفتمان رهایی مسوولیت تاریخی همه نیروهای آزادیخواه در این شرایط است. غبارآلود کردن فضا و دامن زدن به شک و تردیدها، به پا کردن دعواهای داخلی، و سست کردن اراده مبارزه با استبداد دینی و برتریطلبی قومی سهم گرفتن در تداوم بحران است. از این رو، باید ظرفیت گفتوگو را بالا ببریم، باید عصبانیتهای خود را لگام بزنیم، باید زبان اتهام و افترا را کنار بگذاریم، باید از چنگ پیشداوریهای کج رهایی یابیم، باید از پرخاش و هیاهو کناره بگیریم، باید هم با خود و هم با دیگران شُسته و پاکیزه سخن بگوییم. باید تمرکز ما بر شکل دادن به گفتمان رهایی باشد.