افغانستان سرزمین تضادها

کسانی که گورهای دسته‌جمعی را به وجود آوردند، از آنان تقدیر شد. کسانی ‌که فساد اداری را بیش‌تر ساختند، ترفیع مقام پیدا کردند. اگر در پی راکت‌باران‌شان در پایتخت تا مرز ۲۵ هزار نفر کشته شدند، مستحق جایزه گردیدند. این‌جا افغانستان است، سرزمین تضادها. «ین‌جا» اجتماع مثلین «نیز به رنگ منطق نیست».

افغانستان سرزمین تضادها، شگفتی‌ها و مملو از معماهای پیچیده است. از یک سو به دهکده جهانی پیوند خورده و از سویی هم تارهای قومیت و فرهنگ قبیله‌ای در آن تنیده می‌شود. از یک طرف نقاب دموکراتیک بر چهره‌اش افگنده می‌شود و از طرفی بر ترجیحات آیین قبیله‌ای سماجت به عمل می‌آید.

 نه صلح و آشتی ملی در این کشور نورمال است و نه جنگش قاعده‌مند. این‌جا بسیاری از تیوری‌های «علم سیاست» و «علم الاجتماع» به چالش کشیده شده و نتوانسته گره از کار مردمش باز کند. هرگونه آینده‌پژوهشی و ارایه راه‌کار برای عبور از وضعیت فلاکت‌بار، شکست را تجربه کرده است.

افغانستان واقعاً سرزمین تضادها است. در افغانستان جمع اضداد نه تنها محال، که ممکن گردیده است. این نشان می‌دهد که مردم افغانستان از منطق جلو افتاده‌اند. این جلو افتاده‌گی رمز پیش‌رفت و تکامل نیست، به پیش‌واز سقوط رفتن و یک نوع تباهی است. زیستن و رفتار خارج از قواعد منطق افتخار نیست، بدنامی و رسوایی به بار آوردن است. استثنای بر قاعده بودن، چالش برای منطق نیست؛ این منطق است که زنده‌گی ما را با چالش مواجه ساخته است.

افغانستان جامع اضداد است. مردم افغانستان همه چیز را یک‌جا جمع کرده و از این رو بر منطق طعنه می‌زنند: ما تضادها را جمع کردیم و شد. در افغانستان دیوانه به دیوانه عشق می‌ورزد. بیچاره مولوی که می‌گفت: «همدلی از هم‌زبانی خوش‌تر است». این‌جا هم‌زبانی و هم‌تباری از همه چیز لذیذتر و مسرت‌بخش‌تر است. این‌جا سقف منطق ارسطو در برابر منطق قبیله‌ای شگاف برداشته است. این‌جا پلورالیزم در برابر فرهنگ مسلط احساس حقارت می‌کند. حساسیت و عصبیت دینی و مذهبی یک نوع سخره به پلورالیزم است. این‌جا اسلام، مذهب، سلطنت، جمهوریت، دموکراسی، امارت، تروریزم، وحدت ملی و همه وسیله‌هایی برای منفعت و سیاست‌های طبقه خاص است. این‌جا در عین دین‌داری، ماکیاولیسم بر منطق سیاست غلبه یافته و به کرات هدف وسیله را توجیه کرده است. این‌جا اقتدار قواعد فلسفی نیز ترک برداشته است. اگر بر اساس قاعده فلسفی هرگونه سنخیتی علت انضمام است، این‌جا هم‌بودی زبانی و هم‌تافتی تباری علت انسجام و معیاری برای حب و بغض است.

 

 

محمد‌عارف فصیحی دولت‌شاهی

استاد دانشگاه

دکمه بازگشت به بالا