بیمهری مضاعف و دوسویه افغانستان با شهروندانش
حمید امینی

وابستهگی و انس نسبت به زادگاه، یک غریزه طبیعی است که به سرراستی میتوان آن را میان همه انسانها مشاهده کرد. این وابستهگی مختص به عصر کنونی نیست، وانگه از زمانی که تاریخ در دسترس است، مردم برای سرزمین و زادگاه خویش جنگیدهاند و بیگمان در آینده نیز چنین خواهد بود. اینکه انسان به چه دلیل زادگاه و سرزمین مادری خویش را مهم میپندارد، قطعاً دلایل متعددی را احتوا میکند که مهمترین آنها، برهان عاطفی است. انسان موجودی مهرورز است و این مهرورزی را از آوان تولد از مادر حقیقی و مادر حکمی (وطن) دریافت میکند. در آغوش مادر و میهن بزرگ میشود و سرانجام بهترین، شادترین و پرخاطرهترین دوران زندهگیاش را تجربه میکند؛ به همین دلیل حس عاطفی عمیق و پایداری که نسبت به مادر حقیقی خویش در دل دارد، نسبت به میهن و زادگاه خویش نیز افروخته نگه میدارد. اما این مهم امروزه در خصوص افغانستان و شهروندانش مورد تنقید و اعتراض قرار میگیرد و منتقدان تبیین میکنند که شهروندان افغانستان همانند سایر ملل جهان به سرزمین و موطن خویش وفاداری ندارند. چه ادلهای باعث و بانی این پدیده است که بیمهری شهروندان افغانستان نسبت به سرزمینشان انگشتنما باشد؟ قطعاً پاسخ این پرسش امعان و کاوش علمی و اساسی را میطلبد که از ظرفیت این نوشته خارج است. با آن هم کوشش شده تا براساس مطالعات میدانی و بررسی دیدگاههای متباین، پاسخ اجمالی به این پرسش داشته باشیم.
دوسویه بودن بیمهری
از یک سو خردهگیران ابراز میدارند که این مردم افغانستان هستند که نسبت به وطن و زادگاهشان بیمهر و بیتفاوتاند و از جانب دیگر هنگامی که مردم سر صحبت باز میکنند، خود را حقبهجانب میدانند و تقصیر و کوتاهی از خود نسبت به وطن را نمیپذیرند. بیمهری دوسویه، رابطهای است میان افغانستان و شهروندانش که به دلایل زیادی بستهگی دارد؛ در اینجا فقط به موارد مهم آن اشاره میشود. در قدم اول به چشمداشت شهروندان از وطنشان میپردازیم و سپس به چشمداشت افغانستان از شهروندانش.
چشمداشت شهروندان از وطن
الف) محدود بودن منابع اقتصادی
عصر، عصر جهانی شدن است و جهان چون دهکدهای در چشم خلق. امروزه همه چیز بهشدت در حال جهانی شدن است و در این میان نهتنها دولتها، بلکه مردم نیز کوشش دارند تا از منابع و مزایای جهانی شدن بهره ببرند. یکی از اساسیترین شاخصهایی که مردم در عصر کنونی به دنبال آن هستند، بهرهمندی از مزایای اقتصادی است. مردم به دنبال بهتر شدن اقتصادشان حرکت میکنند، بدون درنظرداشت پیشامدهای اجتماعی، فرهنگی و یا سیاسی. در تاریخ بشر نیز اصلیترین علت مهاجرت، وضعیت معیشتی مردم بوده است که این پدیده تا امروز نیز دلیل اول ترک وطن است.
افغانستان را از لحاظ منابع طبیعی غنی میدانند؛ این غنی بودن نتواسته دردی از مردم را دوا کند. منابع طبیعی افغانستان مستعد سرمایهگذاری نیستند و به همین دلیل مورد استقبال قرار نمیگیرند. در بسا موارد هم که از منابع طبیعی افغانستان استخراج صورت گرفته است، چیزی نصیب مردم نشده و در زندهگی آنها تغییری به وجود نیاورده است. گروههای حاکم و سرمایهگذاران در بهرهبری از منابع برعکس عرف متداول تفاوتی میان شهروندان و تجار کشورهای دیگر قایل نشدند.
منابع غیرطبیعی و سرمایهگذاری نیز در افغانستان رشد چشمگیر نداشته است و نتوانسته قناعت مردم را نسبت به آینده بهتر به دست آورد. جغرافیای افغانستان محاط به خشکه است، سرمایهگذاری بزرگ صورت نمیگیرد، منابع طبیعی در موطنش خاک میخورد، قریب به اتفاق کل مردمش فقیرند و دولتهای حاکم بر این خاک همه مستضعف و سایل حکم میرانند. این مسایل دست به دست هم داده تا شهروندان به این نتیجه دست یابند که از لحاظ اقتصادی افغانستان سرزمین مطلوبی برای زندهگی نیست و چشمانداز بهبود وضعیت نیز مشاهده نمیشود. فلهذا، گزینه ترک این خاک برای زندهگی بهتر در نظر همه است.
ب) تداوم جنگ و نبود دولت مقتدر و ملی
یکی دیگر از شاخصهای اصلی که مردم را وادار به ترک سرزمینشان کرده، تداوم چندین دهه جنگ در این سرزمین است. به گمان عدهای، این کشور جغرافیای رامناشده است و سرکشی این خاک قابل کتمان نیست. جنگی تمام نشده، جنگ دیگری آغاز میشود؛ خونی پاک نشده، خون دیگری میریزد؛ اندوهی فراموش نشده، اندوهی دیگر در میزند. تاریخ این خاک با جنگ و خونریزی نگاشته شده است و دورنمایی از صلح و آرامش مشهود نیست. حتا عدهای از شهروندان سرزمینشان را نفرینشده میدانند که حق مهروزی و عاطفی آنها را ادا نکرده است. بهراستی اساسیترین شاخصهایی که مردم در خصوص بیمهری به وطن خود را محق میدانند، همین پیکار و جدالها است.
ج) عجز در پیشگیری از فروپاشی خانواده
شهروندان یک کشور، یک خانوادهاند که در کنار هم زندهگی میکنند. گاهی برای این خانواده مهمان میآید و گاه اعضای این خانواده مهمان میشوند. افغانستان همواره میزبان مهمانان ناخواسته بوده و اعضای این خانواده نیز مهمانهای ناخواسته شدهاند. آنچه متداول است، شهروندان یک کشور بهعنوان یک ملت واحد پدیدار میگردند و خود را اعضای یک خانواده میدانند؛ پدیدهای که شهروندان افغانستان آن را احساس نکردهاند. انگار نفاق و ناسازگاری در سرشت این مرزوبوم است که هرگز با خود و خانواده سر سازش ندارند. شهروندان افغانستان با ناامیدی از وضعیت پیشآمده با آن کنار آمدهاند و انگار این پدیده را ماهیت این خطه میدادند.
چشمداشت افغانستان از شهروندانش
الف) نبود وطندوستی
با آنکه شهروندان افغانستان به حس وطندوستیشان فخر میفروشند، اما در واقعیت امر چنین نیست. تاریخ معاصر این سرزمین نشان داده است که هنگام گرفتاری و نیاز افسران ارتش به خاکشان پشت میکنند، دولتمرد و سیاستمدار خیانت، متفکر و اندیشمندش راه گم، تاجر و بازرگانش هجرت، دانشجو و دانشپژوهش بدگویی و شهروندان و اتباعش خانه خالی. همه خانه را خالی میکنند و مادر محتاج و ضعیف را با طبیعت بیرحم و موجوداتی در کمین، تنها رها میکنند و به دست زمخت روزگار میسپارند. امروزه نبود حس وطندوستی میان مردم افغانستان زبانزد عام و خاص گشته و بدتر از آن عدهای حتا بر این حالتشان ریشخند میزنند. وطن مادر است و مادر توقع دارد او را دوست داشته باشیم و دوست داشتن او اولویت ما باشد.
ب) منفتطلبی انفرادی
شهروندان افغانستان نهتنها از منافع ملی برداشت درست ندارند، بلکه با هر آنچه پسوند ملی دارد، در ستیزند. این پدیده باعث رنجوری و وازدهگی میهن شده است؛ زیرا اعضای این خانواده سر سازش ندارند. بدیهی و آشکار است که شهروندان این خطه همواره منافع شخصی و انفرادی خویش را بر منافع ملی و عمومی ترجیح داده و منفعت این خاک را به دلیل منفعت شخصی به بهای ناچیز فروختهاند. مبرهن است که نمیتوان پدیده غیرملی را با زور و اکراه ملی ساخت. برای ملیسازی یک پدیده، باید آن پدیده ملی باشد و عموم اعضا به آن، به دیده احترام بنگرند و سپس به دنبال منفت رساندن به آن پدیده باشند.
ج) ملازمت نکردن از میهن
شهروندان افغانستان کشاکشهای زیادی را پشت سر گذاشته و از سختیهای زیادی عبور کردهاند. آنچه مهم و اساسی پنداشته میشود، درس گرفتن از این نزاعها است؛ کاری که مردم افغانستان نکردند و یا نخواستند بکنند. شهروندان این خاک با سختیها، مصیبتها، مشکلات و اندوه وافر دستوپنجه نرم میکنند و انگار این پدیدهها را خود، بر خود و میهن خویش روا میدارند. بیوس این کشور از مردمش درس گرفتن از گذشته و خدمت به موطن است.
همه کسانی که در این خاک زاده شدهاند، به دور از تعلقات قومی، سمتی، زبانی و دینی مسوولیت دارند تا از این خاک در قبال هر عنصر نامشروع دفاع کنند؛ حتا اگر آن عنصر نامشروع حاکم بر سرزمین باشد. هر پدیده نامشروع یا باید مشروع گردد یا محذوف.