القاعده و طالبان؛ اسلامیستهای جهان متحد میشوند
روستایی

در روزهای نخست سال جاری میلادی، کمیته دینی سازمان القاعده، شاخه جزیره العرب، بیانیه مفصلی را با عنوان «حکم جنگیدن در برای حکومتهای مرتد» منتشر کرد و در همان آغاز آن، به صراحت همه حکومتها در کشورهای اسلامی را کافر و مرتد دانست و جهاد بر ضد آنها را فرض شمرد. در این میان، حکومتی که از این حکم مورد استثنا واقع شده، حکومت طالبان است. مفتیهای القاعده برای اثبات ارتداد و کفر حکومتها در کشورهای اسلامی به جز طالبان، به گمان خود دلایلی شرعی را برشمرده و با ارجاع ادعاهای خود به آیات و روایات و سخنان علمای دین، تلاش ورزیدهاند که داوریهای خود را درباره نظامهای حاکم در کشورهای اسلامی رنگ و مبنای دینی بدهند. به نظر میرسد که خطاب اصلی این بیانیه متوجه حکومتهای عربستان سعودی و یمن است. شاخه القاعده در جزیره العرب یکی از شاخههای تندرو سازمان القاعده است و اعضای آن را عربستانیها و یمنیها تشکیل میدهند. از آنجایی که حکومت عربستان در طی سالهای اخیر توانست حضور و فعالیت القاعده را در این کشور تقریباً از بین ببرد، اعضای عربستانی القاعده مجبور شدهاند که پایگاه فعالیتهایشان را به یمن انتقال دهند و با ایتلاف با اعضای القاعده در یمن، جولانگاهی برایشان در یمن دستوپا کنند. گروههای تروریستی در کشورهایی که از نظم و ثبات لازم برخوردار نیست، به خوبی میتوانند فعالیت کنند.
یکی از ملاکهایی که سازمان القاعده در جزیره العرب براساس آن، حکومتهای اسلامی به جز حکومت طالبان را کافر و مرتد تلقی میکند، این است که به زعم القاعده، این حکومتها به غیر «ما انزل الله» حکم میکنند و هر حکومتی که قانونی، به جز قانون خدا را ملاک عمل قرار دهد، کافر است. در این بیانیه، مثالهای متعددی برای اثبات این ادعا که حکومتهای موجود در کشورهای اسلامی خود را متعهد به غیر «ما انزل الله» میدانند ذکر شده است. از جمله در موردی، به قانون اساسی یمن اشاره شده که در آن، تصریح شده است: «دولت یمن به میثاقهای بینالمللی، از جمله اعلامیه حقوق بشر احترام میگذارد و نیز به همه معاهداتی که پارلمان بر آن صحه بگذارد خود را پایبند میداند.» به ادعای مفتیهای القاعده، پایبندی به چنین معاهداتی، مصداق آشکار کفر و ارتداد است.
سوال این است که آیا طالبان که از همان روزهای اول بازگشت به قدرت با کاربرد لطایفالحیل در پی به رسمیت شناخته شدن از سوی جامعه بینالملل هستند، از این اتهام مبرا هستند؟ طالبان همین اکنون و پیش از آنکه از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شوند، سهیل شاهین را بهعنوان نماینده در آن سازمان معرفی کردهاند. حکومتی که عضویت سازمان ملل متحد را به دست آورد، ناگزیر است به معاهدات و کنوانسیونهای جهانی پایبندی و تعهد داشته باشد.
ملاک دیگری که بربنیاد آن، شاخه جزیره العرب سازمان القاعده، در این بیانیه همه حکومتها بهجز حکومت طالبان را خارج از دایره دین شمرده، این است که این حکومتها با «دولتهای کفری» پیمان دوستی و مودت بستهاند و هر حکومتی که چنین کاری را مرتکب شود، از دایره دین بیرون میشود. در این بیانیه مثالی که در این زمینه ذکر شده، مربوط به زمانی است که بوش پسر پس از حوادث ۱۱ سپتامبر از جهان خواست که با امریکا برای سرکوب جریانهای جهادی همدست و همکار شوند و همه حکومتها این درخواست را اجابت کردند.
جالب است که سازمان القاعده این نکته را از یاد برده یا نسبت به آن تجاهل میکند که یکی از بندهای توافقنامه دوحه میان طالبان و امریکا این است که طالبان هرگز به گروهی تروریستی، از جمله القاعده، اجازه نمیدهند که علیه منافع ایالات متحده امریکا در خاک افغانستان فعالیت کنند. سهیل شاهین، کاندیدای طالبان برای نمایندهگی در سازمان ملل متحد نیز در اظهاراتی تصریح کرده که گروه طالبان در جریان مذاکرات صلح به این مسأله تعهد کرده که اجازه نمیدهد مرکز گردآوری کمک یا مرکز سربازگیری برای القاعده در خاک افغانستان وجود داشته باشد. حالا که چنین است، چرا سازمان القاعده طالبان را از حکم دوستی و همپیمانی با کفار علیه مسلمانان استثنا قرار میدهد؟
حتا اگر کسی از پشت پرده قضایا آگاه نباشد، این موضوع را درمییابد که بازگشت طالبان به قدرت با چراغ سبز قدرتهای غربی و مخصوصاً امریکا صورت گرفته است. وقتی ما حوادثی که منجر به افتادن افغانستان به دامن طالبان شد را کنار هم میچینیم، به این نتیجه میرسیم که روی کار آمدن طالبان بخشی از بازی کلان قدرتهای بزرگ جهانی است. راه دوری نمیرویم. همین اکنون، تام وست صادقانه با طالبان برای حل مشکلات اقتصادیشان همکاری میکند، برایشان پول چاپ میکند، کمکهای نقدی میفرستد، برای حل مشکلات بانکی افغانستان راه و چاره میسنجد و از این قبیل کارها. افراد عادی طالبان، سادهلوحانه تصور میکنند که ابرقدرتی را شکست دادهاند؛ حال آنکه طالبان ناتوانتر از آناند که قادر به شکست قدرت بزرگی همچون امریکا باشند.
قطع نظر از جزییات این بیانیه، آنچه در وهله اول از آن استنباط میشود این است که القاعده با وجود شکستهای بزرگی که پس از ۱۱ سپتامبر متحمل شده، در شیوه کارش تجدید نظر نکرده و به همان اندیشههای تندروانه و تکفیریای که در گذشته به آن متعهد بود، متعهد است. از این لحاظ، میتوان شباهت عجیبی میان سازمان القاعده و گروه طالبان پیدا کرد. طالبان هم با آنکه بعضیها تبلیغ میکردند که از گذشته درس گرفته و در باورها و رفتارهایش تجدید نظر کرده، با در دست گرفتن دوباره قدرت عملاً ثابت کردند که همان طالبان اواخر دهه ۹۰ میلادیاند و حتا در مواردی سختگیر و خشنتر هم شدهاند.
از این بیانیه این را هم میتوان به دست آورد که هنوز هم سازمان القاعده رابطه فکری و عقیدتیاش را با طالبان حفظ کرده و نسبت به این گروه خوشبینی زایدالوصف دارد. ادعاهایی وجود دارد مبنی بر اینکه قسمت قابل توجهی از اعضای القاعده پس از پیروزی طالبان، به افغانستان برگشتهاند و پایگاههایی نیز ایجاد کردهاند. کشته شدن ایمن الظواهری، رهبر القاعده، در قلب کابل از سوی پهپاد امریکایی این را نمایان کرد که طالبان هنوز هم با القاعده رابطه تنگاتنگ دارند.
حمایت طالبان از تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) و فراهمسازی مراکز آموزشی برای این گروه در داخل افغانستان، این حقیقت را بیشتر از پیش برملا کرده که خطر طالبان منحصر در مرزهای افغانستان باقی نخواهد ماند. طالبان به رهبری ملا هبتالله به علت اینکه در طول ۲۰ سال از سوی گروههای تروریستی مختلف، پشتیبانی و حمایت دریافت کردهاند، از نظر اخلاقی و دینی خودشان را موظف میدانند که حالا که مقدرات افغانستان را در دست گرفتهاند، از برادران دینیشان تا حد توان پشتیبانی کنند و به گفته سیاستمدار پاکستانی، «قرض خود را به این گروهها پس بدهند.»
تجربه نشان داده که جریانهای اسلام سیاسی پروژه مشترک دارند؛ هرچند نظر به شرایط و اوضاع ممکن است هرکدام آنها روش مخصوص خود را برگزیند. غرابتی ندارد که میبینیم، همه جریانهای اسلام سیاسی از سازمان اخوانالمسلمین در مصر و حماس در فلسطین گرفته تا سازمان القاعده و جبهه النصره در سوریه تا جمعیت اصلاح در افغانستان، در اعلام حمایتشان از طالبان متفق و همداستان هستند. مثلاً جمعیت اصلاح در افغانستان، اگرچه از نظر نظامی به طالبان کمک نرساند، اما از نظر تبلیغاتی و ایدیولوژیک، بزرگترین خدمت را به این گروه انجام داد و بسیاری از جوانان را از نظر ذهنی به پذیرش حاکمیت طالبان آماده ساخت.