امانالله، شاه پیشرو

عدهای به این باور اند که تاریخ سرگذشت جمعی انسانها یا یک مجموعهای از آنان است، ولی مورخان مدرن را عقیده بر این است که تاریخ نه تنها سرگذشت انسان که زندهگی و آیندهی او است. این فهم از تاریخ در افغانستان بیشتر از هر جای دیگر صدق میکند. در این دیار تاریخ به اشکال گوناگون تکرار میشود. به همین دلیل است که بیش از هر کشور دیگر این دیار نیاز به بازخوانی و فهم تاریخ دارد. روی کارآمدن امانالله خان، شاه مترقی، اطلاحطلب و مدرنیست در فبروری سال ۱۹۱۹ نقطهی عطف تاریخ سیاسی این دیار است. داعیهی شاه امانالله برخلاف اجدادش مدرنسازی افغانستان بود. سلطهی هند بریتانیایی بر سیاست خارجی افغانستان از نظر شاه امانالله و همباورانش یکی از موانع اصلی اصلاحات و مدرنسازی بود. روشن است که مدرنسازی و اصلاحات به منابع مالی و حمایت بیرونی نیاز داشت. دوام سلطهی بریتانیا بر سیاست خارجی، مانع از آن میشد که کابل با قدرتها و کشورهای دیگر روابط دیپلوماتیک بسازد و کمکهای مالی و فنی آنان را جلب کند. از طرف دیگر لغو سلطهی بریتانیا بر سیاست خارجی افغانستان یکی از مطالبات آرمانی مجموعههای ملیگرا در داخل دربار نیز بود. شاه امانالله طرفدار مجموعههای ملیگرای داخل دربار بود و خودش را به آرمانهای آنان متعهد میدانست.
در زمان سلطنت امیر حبیبالله پدر شاه امانالله، تحولات و دگرگونیهای عظیم در جهان به وقوع پیوست. به طور مثال جاپان در جنگ با امپراطوری روسیهی تزاری به پیروزی رسید. امپراطوری/خلافت عثمانی رو به زوال بود و از دل آن ناسیونالیسم ترک بیرون میشد، جنبش استقلالطلب هند راه افتاده بود و در همان دوران جنگ جهانی اول به پایان رسید. این تحولات اثرات خودش را روی مناسبات قدرت در دربار سلطنت کابل نیز داشت. در دربار امیر حبیبالله در آن دوران دو نیرو ظهور کرد. یکی نیرویی به شدت محافظهکار در محوریت سردار نصرالله خان برادر امیر حبیبالله و دیگر نیرویی مدرنیست و ملیگرا در محوریت محمود طرزی. نیروی ملیگرا به رهبری محمود بیگ طرزی از طریق نشریهی سراجالاخبار افغانیه افکار و باورهایش را توضیح میداد. حلقهی محافظهکار سردار نصرالله خان طرفدار ابقای خلافت عثمانی و حمایت از جریانهای هندیای بود که در آن کشور برای حمایت از خلافت شکل گرفته بود. عالمان دینی محافظهکار هم از این حلقه حمایت کردند. معاهدهی سال ۱۹۰۷ روس و انگلیس در مورد تثبیت حوزهی نفوذ دو قدرت که بدون مشورت با پادشاه کابل ترتیب و امضا شد، خشم امیر حبیبالله را برانگیخت. در آن زمان حلقهی نیروهای محافظهکار دربار از امیر خواستند که علیه انگلیس «جهاد» اعلام کند و به حمایت فعال از نیروهای مسلمان مخالف بریتانیا در هند دست بزند. امیر حبیبالله در آغاز به این حلقه روی خوش نشان داد و حتا به برخی از عالمان دینی اجازه داد که علیه سلطهی بریتانیا در هند «جهاد» اعلام کنند، اما بعداً متوجه شد که در صورت اوجگیری جنگ، کنترول از دستش میرود، به همین دلیل بود که علیه حلقهی محافظهکار اقدام کرد و مانع از فعالیتهای ضد بریتانیایی آنان شد. در آن زمان شماری از آدمهای صاحبنفوذ از هند نیز به کابل آمده بودند تا در همآهنگی با سردار نصرالله خان اقداماتی را علیه هند بریتانیایی انجام دهند. امیر حبیبالله در جنگ جهانی دوم هم نخواست که جانب امپراطوری عثمانی و آلمان را بگیرد. حلقهی ملیگرا و محافظهکار هر دو خواستار حمایت فعال از جبههی عثمانی- آلمانی علیه بریتانیا و روس بودند. نیروهای محافظهکار دربار بیشتر از نیروهای ملیگرا از امیر حبیبالله مأیوس شده بودند. امیر حبیبالله با آن که در سال آخر سلطنتش نشر سراجالاخبار را ممنوع کرد و بسیاری از مشروطهخواهان ملیگرا را به دار بست ولی با آن هم سندی وجود ندارد که نشان دهد که نیروهای ناسیونالیست و مشروطهخواه درون دربار برنامهای برای سرنگونی امیر داشتند. با ترور امیر حبیبالله، امانالله خان در کابل اعلام سلطنت کرد و سردار نصرالله خان در ننگرهار. شماری از برادران مسن امانالله خان هم از جانشینی کاکایشان نصرالله خان حمایت کردند ولی از آنجایی که خزانهی شاهی و گارنیزیون نیرومند کابل در اختیار امانالله خان بود، سردار نصرالله خان ناگزیر شد که دست از ادعای پادشاهی بردارد.
با روی کارآمدن امانالله در واقع جناح ناسیونالیست، مدرنیست و مشروطهخواه دربار قدرت را به دست گرفته بود. امانالله پس از روی کارآمدنش تلاش کرد که آرمانهای همین جناح را که به مشروطهخواهان معروف بودند، به پالیسی سلطنت و حکومت بدل کند. به همین دلیل است که روی کارآمدن امانالله خان به همه «آغازها» پیوند خورده است. امانالله خان نظام معارف عصری را گسترده ساخت، نشریهی سراجالاخبار افغانیه را که در آخر سلطنت پدرش تعطیل شده بود، دوباره راه انداخت. در اواسط سلطنت او حدود ۳۰ نشریه در کشور به طور منظم چاپ میشد. در همان زمان سراجالاخبار که به امان افغان تغییر نام داده بود، بدل به روزنامه شد. مزار، هرات و جلالآباد هم صاحب نشریه شدند و به دستور شخص پادشاه بیشتر سازمانهای دولتی برای خودشان مجله و نشریه درست کردند و آن را در زمان معیّن به چاپ میرساندند. برای اولین بار در حکومت او برای دختران مکتب ساخته شد و توانمندسازی زنان در دستور کار حکومت قرار گرفت. امانالله نظام حقوقی جدید برای کشورش درست کرد. برخی از مادههای قانون جزای زمان او در سیاق آن زمان بسیار مدرن است. مثلاً در دوران او شکنجهی متهم حداقل در قلمرو قانون ممنوع شد. با لغو سلطهی بریتانیا بر سیاست خارجی افغانستان، مناسبات حسنه با روسیه، آلمان و عثمانی برقرار شد. روسها در آن زمان تعهد کردند که به ارتش افغانستان کمک میکنند تا نیروی هوایی خودش را بسازد. آلمان هم چنین تعهدی داشت. عثمانیها هم در زمینهی معارف و نیروی زمینی کمک میکردند. اما مشکل شاه امانالله این بود که جایگزینی برای کمکهای مالی بریتانیا پیدا نکرده بود. بریتانیا در بدل هفده تا هجده لک روپیهی هندی بر سیاست خارجی پادشاه کابل سلطه داشت. وقتی استقلال به رسمیت شناخته شد، هند بریتانیایی حاضر نشد که این پول را بپردازد. پروژهی اصلاحات و مدرنسازی شاه امانالله نیاز به پول فراوان داشت ولی کمکهای کشورهای دیگر به حد کفاف نبود. شاه امانالله و محمود طرزی در مذاکراتی که برای استقلال انجام دادند، نتوانستند که از معضل مرزی با هند بریتانیایی به عنوان ابزار استفاده کنند. امانالله خان بدون دریافت تضمینهای لازم مالی و امنیتی خط دیورند را به رسمیت شناخت. ولی به رغم این اشتباه و اشتباههای دیگر، امانالله خان در میان مجموع شاهان درانی و محمدزایی یک استثنا است. امانالله فرصت آن را داشت تا مثل امیردوست محمدخان بدل به امیرالمومنین شود و در همسویی با رهبران مذهبی و قشر محافظهکار جامعه، سلطنت کند. اما او آگاهانه از امتیاز سلطنت بیدرد سر گذشت. عالمان زبدهی دینی در جرگهی سال ۱۳۰۳ پغمان به او پیشنهاد کردند که لقب امیرالمومنین یا خلیفهی مسلمین را بپذیرد. در آن زمان تازه خلافت عثمانی منحل شده بود و از دل آن جمهوری مدرن ترکیه به میان آمده بود. تفکر سیاسی مسلط در دنیای اسلام در آن زمان وجود یک خلیفهی هرچند سمبولیک را امری ضروری میدانست. مدرنیستهای ترکیه نخواستند که این نهاد را هرچند به صورت سمبولیک نگهدارند. ولی شاه امانالله از این امتیاز هم گذشت. امانالله خان در آغاز از افکار جناح محافظهکار سلطنت پدرش هم به نحوی تاثیر پذیرفته بود. این طور نبود که جناح مشروطهخواه و ناسیونالیست دربار حبیبالله خان هیچ تاثیری از جناح مقابل نپذیرفته باشد. جناح مشروطهخواه و میهنپرست به همبستهگی آسیایی در برابر اروپا و به همبستهگی اسلامی در برابر هویت مسیحی اروپایی هم به نحوی باور داشتند. به همین دلیل بود که هم در نشریهی سراجالاخبار و هم در پالیسی خارجی امانالله خان، حمایت از دوام خلافت عثمانی، پشتیبانی از جنبش خلافت در هند و حتا پناهدادن به نهضت باماساچیهای ضد روسی آسیای میانه جا داشت. این پالیسی در آغاز قشر محافظهکار جامعه را نسبت به امانالله خان بسیار خوشبین ساخته بود. شاه امانالله حتا از آزادی امارت بخارا و خیوه و استقلال آن حمایت میکرد و به لینن رهبر انقلاب اکتوبر روسیه گفته بود که استقلال خیوه و بخارا و تضمین مصونیت آن شرط کابل برای بهبود روابط با مسکو است. ولی به زودی متوجه شد که نمیتواند به این پالیسی ادامه دهد. امانالله خان خلیفهگری ایدیولوژیک را رد کرد و در راه تحقق ارزشهای مشروطهخواهان کوشید و تلاش کرد که آرمانهای رهایی بخش آنان پالیسی سلطنتش باشد.
شاه پس از شورش سال ۱۹۲۴ قبایل غلزایی در پکتیا و خوست که علیه قانون خانواده، نظام مالیات و شیوهی جلب و جذب عسکر اعتراض داشتند، جرگه برگزار کرد و از برخی از اصلاحات به سود افکار قشر محافظه کار جامعه برگشت. مثلاً وضع جزیه بر هندوها و اعمال محدودیت بر فرقههای مذهبی احمدیه و بریلوی را پذیرفت و از برخی اصلاحات در حوزهی زنان نیز گذشت. در بدل این تغییر پالیسی و عقبگرد، عالمان دینی زبده که در شهرهای بزرگ میزیستند بر مشروعیت سلطنت امانالله خان و پالیسیهای مالی و عسکری او مهر تایید زدند. شورشیان در پکتیا و خوست در آن زمان عبدالکریم خان یکی از نواسههای امیر محمدیعقوب خان را رهبر خود قرار داده بودند و میگفتند که او را به جای امانالله خان بر تخت سلطنت مینشانند. اما عقبگرد شاه و حمایت رهبران مذهبی شهرنشین آن شورش را ناکام ساخت. ولی آن شورش خزانهی شاه را خالی ساخت، ضعفهای ارتش را آشکار کرد و سطح نارضایتی عمومی را بر ملا کرد. امانالله برای جبران کسر بودجهی دولت و نبود کمکهای خارجی به حد کفاف بار دیگر مالیه را افزایش داد و از بودجهی ارتش هم کاست. سفر نُهماههی اروپایی او هم حکومت را تضعیف کرد و ماموران را بیشتر فاسد ساخت. این وضعیت موجب نارضایتی عمومی شد، اصلاحات تند و تهاجمی او در برگشت از سفر اروپایی بار دیگر شورش را کلید زد و دیگر سازش با قشر محافظهکار شبیه سال ۱۹۲۴ ممکن نبود. به همین دلیل بود که سلطنت شاه امانالله دوام نیاورد. قبایل شینواری، منگل و احمدزی در شرق و اهالی کوهستان از شمال- کوهدامن و کاپیسای کنونی- بر ضد سلطنت شوریدند و در نهایت امانالله خان مجبور به ترک کشور شد. البته بریتانیاییها هم در سقوط سلطنت او نقش غیر مستقیم داشتند، آنان اجازه ندادند که محمولهی سلاح مربوط به حکومت افغانستان که در یکی از بندرهای هند بریتانیایی قرار داشت، به قلمرو افغانستان بیاید. این سیاست هند بریتانیایی، مشروطهخواهان و نیروهای ترقیخواه افغانستان را نسبت به بریتانیا بدبین ساخت. ترقیخواهی، تمدنطلبی و استقلال در سیاست خارجی میراث شاه امانالله است. تردیدی نیست که در دورهی او نوعی ناسیونالیسم کلاسیک که مرزهای ملت را مرزهای قومی میدانست، ترویج شد، ولی این موضوع باید در بافت و شرایط همان زمان بررسی شود. در آن زمان نظریهی ناسیونالیسم و دولت- ملت به معنای کلاسیک آن تازه به منطقهای که افغانستان در آن واقع است راه یافته بود. در آن زمان ناسیونالیسم مدنی، میهنپرستی مبتنی بر قانون اساسی و نظریهی دموکراسی چندقومی متولد نشده بود.