از اکتبر سال ۲۰۱۸ که مذاکرهی دیپلماتهای امریکایی به رهبری دکتر خلیلزاد با طالبان آغاز یافت، این طور تصور میشد که گویا مشکل طالبان و واشنگتن به زودی حل میشود. اما شش دور مذاکره نشان داد که این مشکل آن طوری که تصور میشد، به زودی حلشدنی نیست. ایالات متحده از آغاز، موضعاش این بود که نیروهایش را برای ابد در افغانستان نگه نمیدارد. این کشور پیوسته میگوید که هدف از حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان، خنثاسازی تهدید جهادیستهای ضد غرب است. سازمان القاعده که حادثهی تروریستی ۱۱ سپتامبر را آفرید در افغانستان مستقر بود. حادثهی یازدهی سپتامبر را خالد شیخمحمد و هستهی تروریستیاش در کولالامپور و هامبورگ طراحی کردند ولی اسامه بنلادن، ایمنالظواهری و دیگر رهبران کلیدی سازمان القاعده در آن زمان در قندهار میزیستند و خالد شیخمحمد به آنان گزارش میداد. امریکاییها از همان سال ۲۰۰۲ تا حال پیوسته تاکید میکنند که اگر تهدید جهادیسم ضد امریکا نباشد، ضرورت به استقرار نیروی نظامی در افغانستان ندارند.
طالبان متحد سازمان القاعده بودند و این اتحاد تا حال به نحوی ادامه دارد. رهبران القاعده به رهبر طالبان بیعت دارند. در مذاکرات دوحه هم حتماً امریکا از طالبان خواسته است که از صف جهادیسم ضد امریکا خارج شوند، داعیهی جهادیستهای ضد امریکا را به صورت علنی نکوهش کنند و آنان را از مناطق زیر سلطهی خود بیرون کنند یا به امریکا بسپارند. روشن است که طالبان نمیتوانند به همین سادهگی به این خواستها موافقت کنند. حتا اگر رهبران طالبان در پاکستان دچار تحول فکری شده باشند، سردستههای آنان در دهکدههای افغانستان، هنوز ایدیولوژیک میاندیشند.
نکتهی دیگری که خیلی واضح است این است امریکاییها نمیتوانند به وعدهی طالبان اعتماد کنند. حتماً امریکاییها خواستار کارشیوهای هستند که از تعهدات احتمالی طالبان در دوری گزینی از جهادیسم ضد امریکا نظارت کنند. ایالات متحده شاید میخواهد که ابتدا طالبان با این کارشیوه موافقت کنند و پس از توافق ختم منازعه و به میان آمدن حکومت پسامنازعه، آن حکومت با ایالات متحده در مورد کارشیوهی نظارت بر جلوگیری از به کاررفتن قلمرو افغانستان توسط جهادیسم ضد امریکا، مذاکره کند و به توافق برسد. بدون یک کارشیوهی نظارتی بر جهادیسم ضد امریکا، برای واشنگتن دشوار است که از حل سیاسی در افغانستان حمایت کند. حتماً دربارهی این کارشیوهی نظارتی حکومت ایالات متحده نکته نظراتش را با حکومت، جهتهای دیگر و طالبان در میان گذاشته است. اطلاعاتی دقیق دربارهی این کارشیوهی مدنظر امریکا وجود ندارد ولی روشن است که ایالات متحده نمیتواند حل سیاسی جنگ افغانستان را بدون آنچه که تضمین مبارزه با ترور میخواند، حمایت کند.
رسیدن به این کارشیوه و چگونهگی مناسبات نظامی و امنیتی امریکا با افغانستان پس از توافق پایان منازعه، نیازمند چانهزنی و مذاکرهی دشوار و وقتگیر است. کاخ سفید میخواهد که حداقل در ماههای نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری در امریکا، به پیشرفتهایی در این زمینه برسد ولی بعید نیست که پیشرفتی به این زودیها حاصل نشود.
نخبهگان سیاسی و استبلشمنت امنیتی امریکا میخواهند که جنگ افغانستان را به پایان برسانند. جنگ افغانستان طولانی شده است و امریکا در پی حل سیاسی است. اما چیزی که آنان را نگران میسازد این است که پس از توافق پایان منازعه، جهادیسم ضد امریکا قلمرو افغانستان را علیه ایالات متحده و متحدانش استفاده کند و واشنگتن را مجبور بسازد که بار دیگر به افغانستان نیروی نظامی بفرستد. نقض احتمالی یک توافق پایان منازعه و شروع مجدد درگیریها هم برای ایالات متحده امری نگرانکننده است. آنان میدانند که تقویت القاعده در افغانستان و ظهور گروه طالبان ریشه در سقوط نهاد دولت، هرجومرج و جنگهای داخلی دههی ۹۰ میلادی داشت. تکرار آن وضعیت بار دیگر زمینه را برای تقویت دشمنان امریکا در افغانستان فراهم میسازد. برگشت به قبل از سال ۲۰۰۱ هم برای هیچ قدرت خارجی دخیل در منازعهی افغانستان قابل قبول نیست. با در نظر داشت این واقعیتها به نظر نمیرسد که مشکل امریکا و طالبان به زودی حل شود.
ترس امریکاییها این است که پس از توافق پایان منازعه وضعیتی شکل بگیرد که مجبور شوند دوباره به افغانستان نیروی نظامی بفرستند. تمام قدرتهای غربیای که در گذشته در افغانستان درگیر بودند، پس از خروج به نحوی دوباره مجبور به برگشت شدهاند. بریتانیاییها در سال ۱۸۳۹ به این جغرافیا لشکرکشی کردند. آنان در اواخر سال ۱۸۴۱ با قیامهای مردمی روبهرو شدند و گارنیزیونشان در بالاحصار به محاصره درآمد. بریتانیاییها در جنوری سال ۱۸۴۲ در مذاکره با سران قبایل و وزیر محمداکبر خان پذیرفتند که از کابل خارج شوند و به طرف مقابل غرامت بپردازند. بریتانیاییها با پرداخت مقادیری وجه نقد، نیروهایشان را از بالاحصار کابل خارج کردند و به طرف جلالآباد به راه افتادند. آنان در تپهها و درههایی که در مسیر کابل و جلالآباد قرار دارد، از سوی مردم محل و جنگجویان بومی مورد حمله قرار گرفتند. این حمله برای بریتانیاییها بسیار مرگبار بود. در آن جنگ تمام نیروهای بریتانیایی کشته شدند و صرف یک افسر آنان خودش را زنده به جلالآباد رساند. شمار بسیار کمی از بریتانیاییها از جمله یک خانم انگلیسی در آن جنگ به اسارت درآمدند.
هند بریتانیایی پس از این شکست، در مارچ سال ۱۸۴۲ بار دیگر به غزنی، جلالآباد و کابل نیرو فرستاد. آنان در کابل اردو زدند و پس از توافق با دوستمحمد خان در اواخر سال ۱۸۴۲ خارج شدند. امیر دوستمحمدخان به بریتانیاییها تضمینهای امنیتی لازم را داده بود. انگلیسیها در سال ۱۸۷۸ بار دیگر برگشتند. در اواخر قرن ۲۰، روسها به افغانستان لشکرکشی کردند. روسها هم مثل انگلیسیها در پی تامین منافع امنیتیاش بودند. آنان یک دهه در افغانستان جنگیدند و در سال ۱۹۸۹ خارج شدند.
اسناد نشان میدهد که روسها هم پس از خروجشان با رهبران برخی از تنظیمها مذاکره کردند و این رهبران به آنان تضمین داده بودند که در صورت سقوط نجیب جنگ را به آنسوی رود آمو نمیکشانند. اما این تضمین عملی نشد. با سقوط نجیب دامنهی جنگ به آسیای میانه و قفقاز رسید. روسها در شروع دههی ۷۰ خورشیدی بخشهایی از تخار و کندز را بمباردمان میکردند. این امر نشان میداد که آنان به نحوی برگشته بودند. در مطبوعات کابل که در سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ چاپ میشد، خبرهای بمباردمان بخشهایی از تخار توسط جنگندههای روسی نشر شده است. روسیه پس از ظهور طالبان هم به نحوی در افغانستان دخیل بود و از جنبش ضد مقاومت طالبان حمایت میکرد.
بعید نیست که در صورت خروج نسنجیده و شتابزده، امریکا هم مجبور به برگشت شود. پژوهشکدههای امریکایی از جمله «رند» به دولت ایالات متحده در این مورد هشدار دادهاند. ایالات متحده هم حتماً در تلاش است تا در صورت به نتیجه رسیدن مذاکرات و تحقق حل سیاسی جنگ افغانستان، دوباره مجبور به برگشت نشود. به همین دلیل است که مذاکره برای رسیدن به حل سیاسی، در آیندهی نزدیک به نتیجه نخواهد رسید.