جنگ دوم جهانی با حدود پنجاه میلیون کشته و حدود نودوپنج میلیون مجروح، تاریکترین صفحه تاریخ جهان و فاجعهبارترین رخداد قرن بیستم به شمار میرود. به گمان بسیاری، اگر در آلمان دموکراسی پا میگرفت، هیتلر و ناسیونال سوسیالیزم به قدرت نمیرسیدند. به بیان کلانتر، اگر دوران پس از جنگ جهانی اول به «دوران فاشیسم» بدل نمیشد، بعید بود جنگی چنین مهیب در بگیرد. بسیاری به این باور اند که ظهور هیتلر به معنای ویرانی جمهوری وایمار (۱۹۱۹-۱۹۳۳) است؛ جمهوریای که اگر پابرجا میماند، رایش سومی شکل نمیگرفت. در این نوشتار به آسیبشناسی جمهوری وایمار و درسهای آن برای جنین نوپای جمهوری در افغانستان میپردازم.
وقتی هیندنبورگ به عنوان رییس سابق ستاد ارتش آلمان در جنگ جهانی اول به مجلس احضار شد، اعلان کرد که آلمانیها در جبهه شکست نخوردند. دلیل شکست این بود که گروهی در داخل کشور به سربازان جبههها از پشت خنجر زدند. در اینجا منظور او در ردیف نخست دموکراتها بود. این مهلکترین انگاره دوران وایمار بود که با عنوان «افسانه خنجر از پشت» مشهور شد و در قالب آن نیروهای جمهوریخواه به عنوان مقصران اصلی شکست معرفی شدند و حتا از آنان با عنوان «جنایتکاران نوامبر» یعنی نیروهایی که انقلاب کردند، نام می بردند؛ ستیزی که مقدمه جنگ دوم جهانی شد.
دکتر هنریک تُس در کتابی تحت عنوان دموکراسی بدون دموکراتها با آسیبشناسی جمهوری وایمار آن را یکی از پرسشهای بنیادین تاریخ و علوم سیاسی میداند. به باور او این جمهوری به مرضی مبتلا بود که دیگر جمهوریها هم به شکل خفیفترش همواره با آن دست به گریبان بودهاند: رادیکالیسم جمهوریستیزانه افراطی.
نظام نوپای جمهوری در افغانستان امروز همزمان با چندین جبهه آشکار و پنهان میجنگد. واضحترین تقابل در این میدان را مخالفان مسلح و افراطگرایان مذهبی دارند. آنها هر نماد دموکراسی و توسعه سیاسی چون آزادی بیان، حقوق بشر و آزادیهای عمومی را مورد هدف قرار میدهند، کثرتگرایی را برنمیتابند و انتخابات را از بنیاد نمیپذیرند. آنان از تقلیلگرایانهترین و افراطیترین دریچه به دموکراسی و دموکراتها مینگرند.
مهلکترین و پنهانترین ضربهها را اما آنگونه که هیندنبورگ به افسانه خنجر از پشت تشبیه کرده بود، نیروهایی بر پیکر جمهوریت وارد میکنند که خود از همین مسیر به قدرت دست یافتهاند. به تعبیر هنریک تُس ما دموکراسی بدون دموکراتها را تجربه کنیم. بسیاری از رهبران سیاسی، احزاب، گروههای فشار، جامعه مدنی، پارلمان و نخبهگان سیاسی فقط آن قسمت از دموکراسی را برمیتابند که در آن منفعت سیاسی-اقتصادی نهفته باشد. آنها به جای آنکه به رای جمهورِ مردم به عنوان یک غایت و هدف بنگرند، از آن استفاده ابزاری میکنند. غافل از اینکه صندوق رای میتواند آنگونه که در آلمان اتفاق افتاد، تابوت دموکراسی باشد. در نتیجه غول بیسروپای فاشیسم، از درون صندوق رای جمهوری وایمار سر برآورد (۱۹۳۳) و در قالب چهرهای چون هیتلر جهان را بلعید.
اگر قرار باشد در افغانستان شکستی صورت بگیرد، آنانی که جانبرکف در جبهههای گرم دفاع از ارزشهای ملی ما میجنگند، شکست نخواهند خورد. آنان از درون کشور از پشت خنجر زده خواهند شد. خنجر در دست آنانی است که گرچه با ثمر دموکراسی دارای جایگاه سیاسی هستند، اما با فساد سیاسی مهمات، غذا و لباس سرباز را میربایند و حتا در مواردی به دشمن تسلیم میدهند. آنان در درون نظام، علیه نظاماند و دموکراسی را به معنای واقعی حکومت مردم، توسط مردم، برای مردم تمثیل نمیکنند. آنها زیر نام نظام دموکراسی رای مردم را مورد دستبرد قرار داده و خزانه ملی را به یغما بردهاند.
تاریخ گواه است که اگر به رادیکالیسم جمهوریستیز، آنگونه که در جمهوری وایمار اتفاق افتاد، در فضای سیاسی کنونی پایان داده نشود، دموکراسی بدون دموکراتها خاتمه نیابد و نیروهای دلسوز و آگاه برای تعالی و تکامل سیاسیِ جامعه آستین بر نزنند، کسانی که در زمین دموکراسی با کارت مردم بازی میکنند، بر آنانی که باور بنیادی به جمهوریت و دموکراسی دارند، پیروز خواهند شد. دیری نخواهد پایید که آنها، آنگونه که فاشیسم در آلمان در قالب حزب ناسیونال سوسیالیستها قدرت گرفت، از بین اکثریت سرخورده و بیکار برای خود هواخواهان رادیکال جمع کنند و با ابزار دموکراسی آتشی بزرگ را در کشور برافروزند؛ آتشی که همسایهگان، فقر، افراطگرایی و یاس آن را شعلهورتر میسازد؛ آتشی که شاید میلیونها قربانی بگیرد و دامنههای آن به منطقه و جهان گسترده شود؛ آتشی که از ناکامیِ نامیمونِ بزرگِ یک ملت خبر میدهد.