سالهای متمادی است که اقلیتهای دینی در افغانستان زیر فشار، تهدید و حملههای خشونتبار قرار دارند. اقلیت یهودی افغانستان از آغاز جنگ و جهاد، به جز تعداد انگشتشمار، از این سرزمین کوچیدند و اینک هیچ اثری از آنان نیست. پیروان آیین سیک و آیین هندو، هرچند به تلخیها تن داده و سرزمین نیاکانشان را رها نکردهاند، اما شاهد ستم و اجحاف سهمگینی بودهاند، با سرنوشتی که در این سخن حافظ شیرازی به تصویر کشیده شده است: «سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت». اقلیتهای دینی و مذهبی دیگر مانند احمدیها، مسیحیها و بهاییها، از بیم مرگ، نمیتوانند حتا اظهار وجود کنند. اینهمه، نتیجه گسترش نابردباری، نارواداری و عدم مدارای دینی است. این در حالی است که از قرنها به این سو کودکان ما در مساجد این سخن طلایی را از دیوان حافظ میآموختند:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
در افغانستان دیری است مرز دوستی و دشمنی از میان رفته و مدارا و مروت چهره در نقاب کرده است. دستکم چهار دهه است که پیوسته بر طبل دشمنی کوبیده میشود، دشمنی مسلمان و کافر، دشمنی جهادی و کمونیست، دشمنی سنتی و مدرن، دشمنی شیعه و سنی، دشمنی صوفی و سلفی، به اضافه دشمنیهای حزبی، قومی، سمتی، منطقهای و زبانی، که از جنگ با واژگان زبانی آغاز میشود و تا جنگ با بسیاری از مظاهر عقلانیت، نوگرایی و توسعهیافتهگی به پیش میرود.
حملاتی که بر معابد هموطنان هندو و سیک ما میشود، قله کوه یخی است با قاعده هرمی نهفته در فرهنگی اجتماعی که دیری است با مروت و مدارا بدرود گفته است. این روند فاجعهبار، بنا بر تجربه دیگر کشورهای بحرانزده، جنگهای فرقهای، تنشهای مذهبی و دشمنیهای دینی را به جویهایی از خون وصل خواهد کرد، مگر اینکه در پی تحولی ریشهای باشیم. تحول ریشهای این وضعیت از تغییر در نصاب تعلیمی شروع میشود، با حذف همه محتویات آموزشدهنده نفرت دینی و جایگزین ساختن آنها با مضامینی از مروت، مدارا و همدیگرپذیری. همچنان است نیاز به بازنگری اساسی در کار مساجد و منابر تا پیامرسان محبت و اخوت باشند، نه دشمنی و نفرت، و بازنگری در کلیت نقش اجتماعی دین تا رشته وصل باشد، نه عامل فصل. رسانههای دیداری و شنیداری نیز میتوانند در کنار نهادهای مدنی به لایروبی فرهنگی کمر ببندند، برای به سامان کردن هنجارهای اجتماعی بر پایه موازین اخلاقی. همه اینها هنگامی به نتیجه دلخواه خواهد انجامید که عقدههای ناشی از سرکوب و محرومیت درمان یابد و روان زخمدیده اجتماعی مرهم شود. افغانستان اما اکنون در وضعیتی وارونه قرار دارد، زیرا در چنگال گروهی افتاده است که الفبای مروت و مدارا را نخوانده است و آنچه در طول سالیان فرا گرفته، سراپا معکوس آن بوده است، از ترویج کین و نفرت تا استفاده از ابزار جنگ و خشونت. با تداوم حاکمیت تمامیتخواهانه این گروه، نه اقلیتهای دینی روی خوشی و آرامی را خواهند دید و نه جامعه از تنشهای مذهبی رهایی خواهد یافت، و بدون سعادت اقلیتها، هیچ جامعه انسانی به سعادت نخواهد رسید.