بدن انسان گویاتر از زبان گفتاری اوست. بدن نشانه و نمادی از آنچه آدمی است، بوده و هرآن در حال معنادهی به جهان پیرامون نیز میباشد. بدن یکی از مولفههایی است که انسان در ارتباط با آن خود را بهمثابه سوژه کنشگر و فعال تعریف میکند. با تبعیت از آنچه مرلوپونتی گفته است، «ما بدن نداریم بلکه خود بدن هستیم». هویت آدمی با بدن گره خورده است. بهواسطه بدن است که انسانها بودنشان را در قالب یک شناسنده و رفتن بهسمت سوژه بودن، به منصه ظهور میرسانند. بودن انسان رابطه مستقیم با بدن او دارد. تصمیمات او با بدنش ازهم تفکیکناپذیرند. حق آزادی فردی نیز از اینجا ناشی میگردد. حق آزادی فردی بدون تسلط انسان بر بدنش قابل فهم نیست. ازاینرو، در ماده سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر، حق مالکیت بر بدن بهعنوان حق آزادی و امنیت شخصی تعبیر شده است. از مصداقهای بارز حق مالکیت بر بدن، انتخاب پوشش به دلخواه فرد و بدون اجبار از سوی دیگری است.
بودن بدن در اجتماع او را در ارتباط با دیگران – افراد، هنجارها، ارزشها و قدرت – قرار میدهد که در نتیجه آن بدن از تعریف خاص بیولوژیکی بیرون شده و به جولانگاه زیست فرهنگی و اجتماعی و نماینده هویت اجتماعی فرد تبدیل میشود. فوکو میگفت که بدن مستقیماً در حوزه سیاست جا دارد و در ارتباط با قدرت قرار میگیرد. مناسبات قدرت بر بدن چنگالی بیواسطه میگشاید، آن را محاصره میکند، بر آن داغ میکوبد، آن را رام و تربیت میکند، تعذیبش میکند، آن را ملزم به انجام کارهایی میکند، به اجرای مراسمی وا میداردش و نشانههایی از آن را میطلبد. به این معنا، در نظامهای سیاسی که آزادیهای فردی را بهرسمیت نمیشناسند و خواهان سلطه بر همهگان هستند، سعی میکنند تا بدن افراد را تحت کنترل و نظارت خویش درآورند. تحت چنین فضایی بدن نه مکان فرایندهای فیزیولوژیک و نه وسیلهای برای خودبیانگری و نمایش هویت سوژه بلکه محلی برای اعمال فرهنگ و ارزشهای هژمونی غالب است. فرد دیگر خودش نیست، زمینهای است برای تبارز هنجار و ارزشهای گروه حاکم که در چارچوب هنجارها و بایدهای آنچه که برای گروه سلطه پذیرفتنی است، جا گیرد و عمل کند تا نمایندهگی از آنان کند. فوکو این مساله را محاصره سیاسی بدن میدانست.
نوشته حاضر در پرتو پیشدرآمد بالا در پی تبیین آنچه در افغانستان بر بدنها میگذرد و رابطه بدن با قدرت است. شرایط جاری در کشور نشانگر این موضوع است که بدن افراد در محاصره سیاسی قرار دارد؛ بدن افراد بازنمایی برای ایدئولوژی رژیم حاکم تبدیل شده است. مردم حق مالکیت بر بدن خویش را از دست دادهاند؛ حق انتخاب پوشش از آنان سلب شده است و آنگونه که خود میخواهند، نمیتوانند در سطح شهر و جامعه ظاهر شوند. در واقع، کنترل بر بدن افراد یکی از مهمترین جلوههای سلطه طالبان بوده است. طالبان از همان آغاز تسلطشان به هدف نمایش جامعه کاملاً «افغانی – اسلامی» در پی تغییر در ظاهر افراد و ایجاد مقررات بالای مردم، برآمدند. وضع محدودیت در پوشش و چگونهگی آراستن ظاهر را طالبان نخست در سطح شهر میان مردم عام یا از بلندگوی مساجد جامعه پخش کردند و چیزی از آن نگذشته این محدودیت را بهصورت مکتوب طی اعلامیههایی صادر کردند. در ماه ثور ۱۴۰۱ پوشش خاص «حجاب شرعی» و «برقع عربی» برای زنان اجباری شد و در ۱۶ حمل سال جاری برای دانشآموزان دختر و پسر لباس خاصی با اندازه و شکل خاص، تعیین کرده شد. همچنان استادان دانشگاهها و مکتبها اعم از زن و مرد در این دو سال مجبور به پوششی کرده شدهاند که به مذاق رژیم حاکم خوش میخورد.
پرواضح است که با توجه به ماهیت گروه طالبان، در سایه تسلط این گروه، پوشش مردم قبل از آن که عمل شخصی و به انتخاب خود شخص باشد با معادلات قدرت و سیاست رژیم حاکم و بازسازی نظم اجتماعی مورد نظر آنها گره خورده است؛ زیرا که صاحبان قدرت، ساختن نظم اجتماعی مورد نظر خویش را در تعیین چگونهگی و دستکاری در پوشاک و اندازه مو وریش مردم، امکانپذیر میدانند. رفتار مردم را تحت نظارت خود گرفته و محدودیتهایی را خلق کردهاند که به افراد دیکته میکند چه بپوشند، کجا بروند، ریش و مویشان چه اندازه باشد، بلندی صدا و خندهشان کجا و در چه حد باشد.
بنابر این، پس از به قدرت رسیدن طالبان بدن افراد به ابزار سیاسی تبدیل شده است. به این معنا که ساحتهای مختلف بدن در زندهگی اجتماعی و حوزه شخصی توسط رژیم حاکم مورد کندکاو قرار گرفته است و بهمثابه بعد مادی و جداییناپذیر شخصیت و تنانگی و بدنمندی افراد، مورد توجه قرار دارد. هر شکل کنش و رفتاری که با ذهنیت رژیم حاکم ناهمخوان و در تضاد است بازنگری شده و یا هم بهمثابه شخصی که تخلف کرده است، مورد پیگیرد قرار می گیرد. به همین سبب، حتا بدن فرد و کنش تنانه او میتواند همچون عدم اطاعت و اعتراض در نظر آید. بهاین منظور طالبان سعی دارند با کنترل، تغییر و تنظیم بدنها، به تربیت، رام ساختن و تغییر ویژهگیهای مردم از نسلی که به اصطلاح پرورش یافته نظام دموکراسی هستند، به نسلی مطابق با خصوصیتها و شمایلی که طالبان میخواهند، دست بزنند.
کنترل بر بدن زن
در گفتمان سنتمحور و مردسالار، زن امر سیاسی و بدن او میدان بازنمایی قدرت است. طالبان بهعنوان گروهی که تا خرخره غرق در مردسالاریاند و رژیم طالبانی که براساس تسلط بر بدن زن و انقیاد آن بنا شده است همواره در تلاش است تا بدن زن را به بدن مطیع تبدیل کرده و مجال عصیانگری را از آن بگیرد. سیاستهای طالبان از آغاز تا کنون در راستای کنترل بدنها و بهویژه کنترل بدن زنانه بوده است؛ زن را به تن او فروکاست داده و به دلخواه خود در موردش حکم میکنند. اگرچه مردان و زنان هر دو قربانی دستورات طالبان هستند؛ اما در امر کنترل بدن و حق مالکیت بر آن، زنان مخاطب جدی طالبان هستند و از این زاویه به زنان آسیب بیشتری رسیده است/ میرسد.
ازاینرو، پوشش زن افغانستان، نه امر زیباشناسانه است، نه نوعی ضرورت زندهگی انسانی که در اختیار زنان باشد. حق انتخاب پوشش زنان پس از طالبان، نخستین موضوعی بود که در گناه پنداشتن و جرمانگاری «بیحجابی» از دست رفت. در واقع، حجاب زنان تبدیل به امر سیاسی شده و نشاندهنده قدرت کنترل و نظارت بر بدن زنان است. از نظر اخلاقی نیز «حجاب» تبدیل به معیار سنجش تفاوت میان «زن مسلمان» و «زن کافر» و عفت زنان شده است، به این معنا که زن «محجبه» زنی است مورد تایید رژیم حاکم و دارای اعتبار اخلاقی و زنی که در این دایره جا نگیرد حقش تنبیه و مجازات است.
با توجه به محدودیت و ضوابطی که در مورد پوشش زنان از سوی طالبان وضع شده است و سختگیریای که در این مورد وجود دارد، یاد کرد. این نکته بیجا نخواهد بود که رژیم حاکم هویت و هستی خویش را بر بدن زن پیوند زده است. چه این که همواره در سخنرانیها و مکتوبهایشان یاد کردهاند که برای اصلاح جامعه از فساد و برای حجاب زن افغانستان جنگیده و خودکفانی کردهاند و برای همین اینگونه پافشاری بر پیچاندن بدن زن – که از نظر آنها عامل فساد و وسوسهانگیز است – تاکید دارند.
از نخستین روزهای تسلط طالبان بر افغانستان تا این دم، قدم به قدم از اختیار زنان بر بدنهایشان کاسته شد تا این که به صفر رسید. سال گذشته، هنگامی که دانشگاهها بهروی دختران باز بود طالبان برای دختران دانشجو و استادان دانشگاه شکل خاصی از پوشش را در نظر گرفته بودند که مسوولان امر به معروف و نهی از منکر طالبان ماهوار به دانشگاهها رفته و قواعد آن را برای دختران دانشجو قرائت میکردند. بعد از آن پوشیدن ماسک و لباس بلند را برای زنانی که در رسانهها مشغول بهکار بودند، اجباری شد. در کنار این، زنان در بیرون از خانه در فضای عمومی نیز مکلف به مراعت حجاب شدهاند. همچنان طالبان دختران دانشآموز از صنف اول به بعد را ملزم به سر کردن چادر و دختران بالاتر از صنف هفتم مجبور به پوشیدن چپن فولادی و ماسک گردیدهاند.
تخطی از این محدودیتها و قواعد وضع شده بر پوشاک عواقبی نیز در پی دارد. طالبان برای حفظ نوعیت پوششی که برای مردم در نظر گرفتهاند تا کنون روشهای مختلفی را بهکار گرفتهاند؛ از تبلیغ و نصب پوسترها و دیوار نویسیها در خصوص «حجاب زن مسلمان» در جادهها و سطح شهرها گرفته تا روش تنبیهی اجازه ندادن دختران دانشجو به دانشگاه در صورت نداشتن ماسک و حجاب سیاه و ایستهای بازرسی در شهرها. تازهترین مورد همین چند روز پیش بود که دختری بهدلیل مراعات نکردن حجاب اجباری طالبان توسط این گروه بازداشت شد.
بدینترتیب، حجاب اجباری یکی از مهمترین حربههای سیاسی رژیم طالبان بوده که کارکرد آن فراتر از پوشاندن بدن و سر زنان است. حجاب اجباری با کدبندی مشخص و تعیین چوکات دقیق برای پوشش و پیروی از آن، نه تنها سازنده هویت جنسیتی که مطلوب رژیم حاکم است، میباشد، بلکه دیگر هویتها را نیز طرد و نفی میکند. طالبان با تعیین چگونهگی پوشش مردم تلاش دارند بدنها را به نظم درآورند و از عاملیت فردی بکاهند تا بدن رامشده مجبور به اطاعت منفعلانه از دستورات رژیم حاکم شود. در نتیجه، طالبان با وضعکردن محدودیتها در خصوص پوشاک و ظاهر مردم در پی به کنترل در آوردن بدنها و بهوجود آوردن بدنهای مطیع و فرمانبردار هستند.