«تن داد‌ه‌گی»؛ ری‌را عباسی از چه حکایت می‌کند؟

مرتضا راهبر

درست روز سوم خرداد/جوزا (روز آزادسازی خرمشهر) بود و چه اتفاق مهمی، رمان «تن داده‌گی» را در نیمه‌شب تمام کردم؛ کتابی که با هر فصلش به زادگاه مادری‌ام –خرمشهر خسته و بی‌رمق– با شطی که هزاران خاطره را در خودش دفن کرده بود، سفر کردم. انگار به صدای قدم‌های پدر و مادرم و گذشته‌های نزدیک گوش می‌دادم.

خواندن داستان‌های ری‌را عباسی را چند سالی است که شروع کرده‌ام و دنبال می‌کنم. باید بگویم، از همان داستانش که در نشریه‌ «کرگدن» به چاپ رسید، با نویسنده و قلم متفاوت و شاعرانه او آشنا شدم و در ادامه مجموعه‌ داستان «خرس و تب مارکز» را خواندم.

ری‌را عباسی، داستان‌نویس مدرن و خلاق است که به شیوه‌ خاص خودش -چه به لحاظ ساختار و چه به لحاظ محتوا و زبان- فضای بکری را برای مخاطب زنده و یک امر غیرقابل‌ باور را باورپذیر می‌کند. نویسنده در مجموعه داستان «خرس و تب مارکز» نشان داد که به ادبیات اقلیت و پهلو زدن به اسطوره‌هایی که از دل باورهای مردم برخاسته، اشراف دارد و از این دست‌مایه به بهترین وجه استفاده می‌برد؛ مثل داستان بلند آب و داستان خرس که به شیوه‌ رمان «نویی‌ها» به آن پرداخته است. اما رمان تن دادگی با شروع موفق و نبضی پر تپش، مخاطب را وارد داستان می‌کند و با رویکرد نو، به شیوه‌ مدرن پا به فضای رئالیسم می‌گذارد و در همان چند سطر اول، تکلیف من مخاطب با داستان روشن است. نویسنده با مخاطبانی سر و کار دارد که نمی‌توانند در حالت لمیده و در حال چرت زدن، کتاب را به‌ دست بگیرند؛ چرا که صدای من راوی صدای خود شما است.

شروع نفس‌گیر و فوق‌العاده که در همان صفحات اول واقعاً نفسم بند آمد؛ جملاتی که انگار با صدای موسیقی آن‌چنان هماهنگ است که از دوردست در تاریکی به گوش می‌رسد. لمسش می‌کنی و نمی‌توانی انکارش کنی.

ریتم داستان و رشته صداهای مختلف از همان ابتدا جان می‌گیرند و مثل زنده‌گی نقش‌ها در آن نقشمند به جلو می‌روند و سلول به سلول با ما در حرکت تاریخی، زنده  و در حال عبور اند. داستان کوبنده، پرکشش و جان‌دار؛ روایت عاشقانه که در تاریخ جنگ‌ها شاید امر عادی و تکراری به نظر برسد که قبلاً با آن روبه‌رو بوده‌ایم؛ اما این بار صدای متفاوت و تازه‌ای از عشق به گوش‌مان می‌رسد و تازه‌گی دارد.

ما صدای جنینی را می‌شنویم که شاید تاکنون در جنگ‌ها دیده و شنیده نشده، چشمی که پیش از این‌ها به چشم نیامده… با ما بوده است؛ اما پنهان از نظر‌ها. او روایتگری است که از جنس ما است؛ آیینه‌ روبه‌روی ما. راوی دنیا ندیده، از جنس آدم‌هایی است که دست و پا بسته می‌بیند و منتظر اتفاق و معجزه‌ای است که به نجات و یا نجات‌مان بیاید.

تن داده‌گی حکایت ما زخم‌خورده‌گان است. حکایت آدم‌هایی که در کشاکش آفتاب و نخل‌ها و شط خرمشهر، نوستالژی کوچه‌ها و خیابان‌های آبادان‌اند. حکایت زن جوان و رنج‌دیده و مقاوم و البته شکننده‌ای که در تردید بین زنده‌گی و مرگ، با آرزوها و رویاهایش دست به گریبان است. زهره، زن عاشق و آرام، با نگاهی مدرن به زنده‌گی، زنی پیش‌رو که به آدم‌های زنده‌گی‌اش عشق می‌ورزد.

راوی‌ای که در هر چرخشی از ما دور می‌شود و دوباره به‌ سوی ما برمی‌گردد و در درون ما به سر می‌برد، خود روایتگر زنده‌گی درون و بیرون و گذشته‌ ما است که امروز فرصتی است که آن را تجربه کنیم. ری‌را عباسی خالق موقعیت‌ها است. با ظرافت و وسواس، شخصیت‌های داستان را به خوبی کنار هم می‌چیند و می‌‌پروراند. به آهسته‌گی و با لحن طنزآلود، گفت‌وگوهای روان، لایه‌های تودرتو و انکارناپذیر هر شخصیت را زنده و قابل لمس خلق کرده است.

نویسنده در این اثر با دید و جهان زنانه‌اش به ادبیات جنگ رو آورده و زیر این لایه، تابوشکن است. پرده‌های ضخیم از رابطه‌ها را پس می‌زند و با کمک راوی‌های درهم‌تنیده، تابوی سکس را در بدترین شرایط جنگ، در وحشت بمباران‌‌ها و سکوت شب به زیبایی ترسیم می‌کند.

رمان تن داده‌گی اتفاق خوبی در ادبیات ما است؛ کتابی که با پایانش هنوز هیچ‌چیز به پایان نرسیده و انگار یک روایت ادامه‌دار است.

زهره، یکی از راویان و شخصیت‌های اصلی این رمان است که به نوعی روایتگر زیست زنان دیروز و امروز نیز است. زنانی که در اسارت سنت و در قدرت مردسالاری عقیم مانده‌اند و عبور از آن‌ها نه تنها سنگین و دردناک است؛ بلکه تاوان بزرگی دارد.

زن آرمان‌خواه که بیش‌تر عاشق است. تفاوت‌ها را دوست می‌دارد و این عشق است، عشقی پیش‌رو که چارچوب اصلی شخصیت‌ها را می‌سازد.

مراد، یکی دیگر از شخصیت‌های گاه پیچیده که درک او به این ساده‎‌گی نیست و گاه ملموس مثل قهرمان و گاهی ضد قهرمان که به مشکل می‌توانیم او را بفهمیم و آنچه را که نمی‌فهمیم وادارمان می‌کند که به قضاوت دست بزنیم. او فرد آرمان‌خواه، گم‌شده در دنیای نیازها و وظیفه‌ها است. مراد هم بین عشق، مرگ و زنده‎‌گی در تردید است. از نمونه‌ مردانی ا‌ست که جسم و جان زن را تمام و کمال می‌خواهد، اما به دنبال آنچه از دست رفته، می‌گردد؛ مثل وطن، پیروزی، شجاعت و بعد زنده‌گی. پرسش‌هایی که عمیقاً با آن روبه‌رو می‌شویم. شاید این نقش بحران است که میدان زن و مرد را در دو میدان جدا از هم ترسیم می‌کند. میدان زن به ظاهر دور از جنگ و کشتار است؛ اما زن هر بار تکه‎پاره برمی‎گردد. زهره، نمادی از زن و چگونه‎‌گی زن در خانواده و در وطن و در دل قدرتمندترین جنگ است.

نویسنده با غنای زبان و تسلط بر ساختار، تصویری از خلق موقعیت‌های پیرامون آن‌چنان به ما می‌دهد که منِ مخاطب وسط کارزار داستان، خود داستان‌گو و راوی شده‌ام. گاه برداشت دیگری پیدا می‌کنم، جلوتر می‌روم تا پرده‌ای را کنار بزنم. این منِ مخاطب است که در برابر شخصیت‌ها واکنش نشان می‌دهد، دست به انتخاب می‌زند و ناگهان حق می‌دهد به مردمانی که دیده نشده‌اند، به زنانی که تشنه‌ فهمیده شدن هستند. در تضاد و در فصلی از ناچاری، انسان در بزنگاه تاریک دست به تصمیم‌ بزرگی می‌زند.

مراد و زهره، دو انسان رهاشده در بحران‌های عاطفی و اجتماعی، همانند شخصیت‌های بلاتکلیف، نماینده‌ نسلی بوده‌ که در بلاتکلیفی ترس و انتظار به سر برده‌اند. از یک‌سو توقع از انقلاب و از سوی دیگر رهاشده در مصیبت جنگ. این زاویه‌ دید مناسب است که می‎‌تواند از شخصیت تصادفی، یک شخصیت تأثیرگذار در داستان به جا بگذارد. همایون که به ظاهر شخصیت کم‌تر دیده‌شده است، نقش کوتاهی در داستان دارد. او تنها کسی است که در برابر عشق و وظیفه، تصمیم دیگری دارد. خلق چنین شخصیتی بر روح و روان مخاطب تأثیر ژرف می‌گذارد.

نویسنده با جزئی نگری‌هایش سه ضلع از مثلث عاشقانه‌ای را روبه‌روی‌مان می‌گذارد؛ مثلثی فروپاشیده از زهره، همایون و مراد.  این زن است که کسی بازدارنده‌ وجود بی‌قرارش نیست؛ مگر بحران عظیم‌تر و زورمندتر و فراگیرتر… نسلی که تن داد…

یکی از شیوه‌ها و تمهیدات نویسنده، مداخله‌گر بودن مخاطب است. انگار با داستانی روبه‎‌رو هستی که در نوشتن و خواندنش نقش داری، حی و حاضر است، نوعی تولد، رفتن‌ و بازگشتن‌ است که همه را به مخاطب واگذار می‌کند… مردمی که دیگر نیستند. پیش از این‌ها در داستان هم رفته‌ و دیده نشده‌اند.

من به عنوان مخاطب ساده، بار دیگر ادبیات عاشقانه را لمس کردم؛ داستانی که مثل پازلی تودرتو در من باقی مانده است و در چارچوب ذهنم دوباره به شناخت بیش‌تر و کشف دست می‌زنم. با ورود همایون و پوست انداختن شخصیت‌ها و دگردیسی زهره (زن داستان)، عشق را بار دیگر تجربه کردم. دلتنگ آنچه که خواندم، دلتنگ چند شهر ایران، از جمله آبادان. زمانی که من به دنیا آمدم، یک‌ سال و نیم از جنگ می‌گذشت و من هیچ تصویر ذهنی از آبادان نداشتم. مادرم گاهی از خرمشهر و آبادان برایم تعریف کرده بود و من درعالم بچه‌گی تصویری گنگ از آن دوره داشتم که با خواندن رمان تن داده‌گی با این فضا و تصویرسازی، مرا به سفر درونی و واقع‌نما در دل حوادث جنگ و انقلاب به شهرهای دیگر مثل خرم‌آباد و اصفهان با ساختارهای اجتماعی و زیبایی‌های‌شان روبه‌رو و نزدیک کرد… من با این کتاب بغض کردم، تبسم کردم، گریه کردم، فکر کردم و زنده‌گی کردم. وقتی به صفحات پایانی کتاب رسیدم و می‌خواستم کتاب را ببندم، یک‌بار دیگر صفحاتش را از آخر تا اول ورق زدم و دلتنگ‌شان شدم. این کتاب بسته نخواهد شد، چرا که در ذهن مخاطب هم‌چنان دفتری گشوده است.

و اما رمان تن داده‌گی حکایت زن جوان و رنج‌دیده و مقاوم و البته شکننده است که با زنده‌گی، مرگ، آرزوها و رویاهایش دست به گریبان است. زن عاشق و آرام با نگاه مدرن به زنده‌گی و آدم‌های زنده‌گی‌اش، به عشقش، به نطفه‌ای که در شکم دارد. حکایت آدم‌هایی است که در کشاکش آفتاب و نخل‌ها و شط خرمشهر و نوستالژی کوچه‌ها و خیابان‌های آبادان‌اند. راوی از جنس خود ما است. از جنس آدم‎‌های که منتظر هستند؛ منتظر یک اتفاق یا یک معجزه. راوی، قهرمان زنده‌گی‌اش را روایت می‌کند، او را تجربه می‌کند، با او گفت‌وگو دارد، عاشق می‌شود، به موسیقی گوش می‌دهد، انتظار می‌کشد و تابویی مانند سکس را تجربه می‌کند؛ آن هم در وحشت بمباران و سکوت شب. هنر نوشتن ری‌را عباسی در خلق موقعیت‌ها است.

ظرافت زبانی و داستان، برداشتن نقاب شخصیت‌ها است. نویسنده با دید و جهان زنانه‌اش به ادبیات جنگ رو آورده ‌است. با اتفاقاتی که قلب تپنده‌ مخاطب را با ضربان تند و آهسته داستان هماهنگ می‌کند. تن داده‌گی اتفاق خوبی بود؛ کتابی که با پایانش هنوز هیچ‌چیز به پایان نرسیده‌ است.

ری‌را عباسی بنیان‌گذار شعر صلح و دبیر جشنواره‌ بین‌المللی شعر صلح ایران و عضو جنبش جهانی شعر برای تغییر در جهان است. نخستین مجموعه‌ ‌شعر او در شانزده ساله‌گی به‌ نام «پاپ کورن» گردآوری شد که به دلایل خانواده‌گی از بین رفت. او پس از وقفه‌ طولانی پس از انقلاب و جنگ و از دست‌ دادن زنده‌گی‌اش در آبادان و مهاجرت به شهرهای مختلف ایران، در سال ۱۳۶۶ ساکن تهران شد و هم‌زمان نوشتن شعر و رمان را در همان سال آغاز کرد. این رمان به‌ نام «آساره» در کم‌تر از یک هفته نوشته شد که هنوز منتشر نشده است. اولین شعرهایش در مجله‌های آدینه، کلک و دنیای سخن چاپ شد و داستانی را در «کارنامه» منتشر کرد. اولین کسی که شعرهایش را خواند و چگونگی شعر را در چند کلمه به او آموخت، شاعر و منتقد معروف، محمد حقوقی بود. عباسی در سال ۱۳۸۴ فراخوانی را به هفت زبان ترجمه و  شاعران جهان را به شعر صلح دعوت کرد. در سال ۱۳۸۵ نخستین تندیس شعر صلح در جهان توسط تیم این جشنواره ساخته شد.  در سال ۱۳۸۶ جشنواره‌ بین‌المللی شعر صلح با اشعاری از شاعران بیست کشور در تهران (خانه هنرمندان) به همت او برگزار شد که هفت برگزیده (چهار نفر ایرانی و سه نفر دیگر از ایتالیا، عراق و برنده‌ تندیس از ولز) داشت. او جایزه‌ای ‌برای داستان کوتاه (مینی ‌مال) و جایزه‌ پروین اعتصامی را در کارنامه‌اش دارد. در سال ۱۳۹۰ بورسیه‌ پرنس کلاوس Claus Prince  را برای حضور در جشنواره و جنبش جهانی شعر در کلمبیا به ‌دست آورد. جایزه‌ نقدی همراه با تقدیرنامه‌ای از سوی مجله بین‌المللی SGI در جاپان، به ‌خاطر انتشار مقاله‌‌ کوتاه و انتشار شعر «زمین سپید می‌خواند»، دریافت کرد. در سال ۲۰۱۴ دعوت پرنس کلاوس Claus Prince را برای حضور در گردهمایی هنرمندان پذیرفت. او هم‌چنین در چندین جشنواره بین‌المللی شعر در کشورهای مختلف، از جمله هندوستان (دوبار)، هالند، انگلیس، کلمبیا و امریکا حضور یافته است. اشعار عباسی تاکنون در آنتولوژی‌‌های مختلف جهان و در مجله‌‌های رسمی به زبان‌های ایتالیایی، انگلیسی، آلمانی، جاپانی، اسپانیایی، چینی، رومانیایی، هندی، کردی، ترکی و عربی و در مجله‌های معتبر امریکا، انگلیس، مکزیک، کلمبیا، هندوستان، ایتالیا، جاپان و… منتشر‌‌‌ شده است. هم‌چنان از وی مقاله‌های متعددی در ایران و هندوستان به نشر رسیده است. در سال ۲۰۱۲ جشنواره‌ بین‌المللی هایکو در جاپان، ضمن دعوت او در این جشنواره، اشعارش را در آنتولوژی هایکوسرایان به انگلیسی و جاپانی منتشر کرد.  در سال ۱۳۹۰ از سوی جنبش‌ جهانی شعر در کلمبیا، جشنواره‌ شعر صلح ایران، به جشنواره‌های دیگر پیوست. در سال ۱۳۷۰ براساس داستان کوتاهی از او به ‌نام «آفتاب‌گردان»، فلمی با همکاری گروه هنر و تجربه‌ جوانان خرم‌آباد ساخته شد. در سال ۱۳۷۷ با کیانوش عیاری در کنار بازیگران دیگری در فلم «بودن یا نبودن» همکاری کرد. هم‌چنین در سال ۱۳۹۲، فلمی براساس شعر بلندی از او به‌ نام «هسته‌های مرموز» ساخته شد که در چند جشنواره‌ خارجی به نمایش درآمد.

دکمه بازگشت به بالا