پس از فروپاشی جمهوریت، نظام جمهوری نیز در افغانستان فروپاشید. چرا این دو را از هم جدا میدانم؟ چونکه جمهوریت یک برگه انتخاباتی و تا حدی مانیفست تکقطبی ساختن قدرت و ثروت در کشور بود، ولی نظام جمهوری مجموعهای از تلاشهای نسل پرورشیافته در دو دهه پسین بود. نسلی که برای استحکام چنین جمهوریتی قربانیهای بیشمار داده است. با اینهمه، فروپاشی با تمام وجود مانند سنگ آسمانی بر سر این تلاشها ریخت و همهچیز را از هم پاشاند. در شکلگیری این نظام، از قشرهای گوناگون افغانستان، سهم بارزی گرفتند و ستونهای این نظام را پایهریزی کردند. بنابراین، فروپاشی این نظام، بهگونهای منجر به فروپاشی دستاوردهای یک نسل نیز شد. شهروندان افغانستان با وجود دهها لرزش و آسیب بر پیکر نظام خودساخته، هنوز به زندهگی امیدوار بودند و گمان میکردند که کلید رای و انتخابات را در دست خود دارند؛ مجرم را در صحرا نه، بلکه در دادگاه به سزا محکوم میکنند و دستکم تفکیک قوا، اصل حکومتداری پنداشته میشود.
اکنون همین نسل در قالبهای گوناگون، تیرهبختی را پشت سر میگذراند. چیره شدن دوباره طالبان پس از بیست سال بر سرنوشت سیاسی و فرهنگی این نسل، بدترین تجربهای است که شهروندان باید ناگزیر آن را بپذیرند. شهروندانی که مردمسالاری را تا جایی تجربه و جسارت انتقاد بر استبداد دولتی را پیدا کرده بودند، ولی یکباره وادار به خاموشی شدهاند. در میان این خاموشی و تیرهروزی دردناک، سرنوشت نیروهای امنیتی پیشین فصل جدایی از اندوه یک نسل است که در لابلای تیرهگیهای روزگار و در پنهانی با زندهگی دستوپنجه نرم میکنند. این نیروها، از یکسو در چشم طالبان مجرم پنداشته میشوند و صحرا به کشتارگاه آنان بدل شده است، و از سوی دیگر در پشت فرمان دروغین رهبر طالبان که وانمود به عفو یا بخشش دارد، در تنگنا به سر میبرند. نیروهای امنیتی پیشین برای نجات از این تنگنا، ناچارند کشورهای مهاجرپذیر را براساس شواهد و مدارک محکمهپسند قناعت دهند که مورد آزار، اذیت، شکنجه و ضربوشتم قرار دارند. شواهدی که گذشتن از آن بسا دشوارتر از «هفت خوان» است.
با اینهمه، اکنون فرایند آزار و اذیت، خشونت سازمانیافته، قتلهای مرموز، ضربوشتم، تعقیب فیزیکی، چالشهای روانپریشی و خانهبهدوشی نیروهای امنیتی آنقدر جانکاه و زبانزد شده که به درد جمعی دیگر نیروهای اجتماعی و شهروندان افغانستان بدل گردیده است. بنابراین، در این یادداشت تلاش گردیده تا بخشی از این دشواریهایی که بر زندهگی نیروهای امنیتی پیشین چیره شده است، از زبان خود آنان برجسته و بازگویی شود.
برای سادهسازی فهم مسأله، سلسلهمراتب نیروهای امنیتی پیشین را در این متن به سه دسته تقسیم میکنم: نیروهای ارشد امنیتی (شامل رهبری نهادها)، نیروهای نیمهارشد (مسوولان ادارات زیرمجموعه نهادها) و نیروهای پایینرتبه (سربازان و افسران). نیروهای ارشد امنیتی براساس تعامل سیاسی و رقابتهای حزبی گماشته میشدند. بحث و داوری پیرامون این افراد در مجال کنونی از حوصله این نوشته بیرون است. بنابراین، آنچه قصد دارم در این مجال به آن پرداخته شود، بخشی از نیروهای نیمهارشد امنیتی و در نگاه کلی سربازان و افسران پایینرتبه است. نیروهایی که تاجایی نمایندهگی از بیشتر حوزههای زندهگی و ساختارهای اجتماعی جامعه درهمتنیده خود میکردند. در میان آنان بخش بزرگی از افراد مسلکی و کارشناس نیز بودند. به دور از کلیگویی، بیشتر خانوادههای افغانستانی در میان این نیروها فرزندانی داشتند که به دلیل شکنجه، اسارت و شهادت آنان، اکنون هر خانواده داغ بزرگی را بر سینه خود به اینسو و آنسو میکشد.
نیروهای امنیتی پیشین همگام با انجام ماموریتهای امنیتی و نظامی، در سنگرهای دفاع از دموکراسی نیز قرار داشتند؛ از تامین امنیت نیروهای اجتماعی مانند فعالان جامعه مدنی، آموزگاران و استادان دانشگاهها، کنشگران سیاسی، کارشناسان اقتصادی، مهندسان و پزشکان گرفته، تا پاسبانی از تلاشهای فرهنگی در گسترش پوشش نظام آموزشی تا دورترین نقاط کشور. چون همه این نیروهای انسانی از جانب گروههای دهشتافگن بهویژه گروه طالبان زیر تهدید جدی قرار داشتند. قرار گزارشها -که هنوز در حافظه جمعی شهروندان ثبت است- بیشتر این نیروها از جانب گروه طالبان تهدید به باجگیری، اختطاف و یا مرگ میشدند. در پس این تهدیدها نیز انگیزه بهرهوری پولی توسط طالبان وجود داشت. براساس شواهد موجود در فضای رسانهای، شمار زیادی از شورشیان این گروه به ظن تهدید به اختطاف دستگیر شده بودند و به انگیزه جرمی، چپاول و بهرهبرداری پولی معترف بودند. ولی نیروهای امنیتی به دلیل پاسبانی از این سرمایههای معنوی نظام جمهوری، بارها از جانب گروه طالبان محکوم به ارتداد و همسویی با کثرتباوران و فعالان جامعه مدنی شدند. از سوی دیگر، این نیروها کماکان در سپهر قضاوت همگانی و نیز زیر نفوذ تبلیغات رسانهای گروه یادشده، بخشی از عناصر فساد گسترده به شمار آمدند.
با پذیرش اینکه در نهادهای امنیتی پیشین فساد وجود داشت، ولی با اطمینان میشود ادعا کرد که نیروهای پایینرتبه -که اکنون در کام مرگ تدریجی قرار دارند- بخشی از کارگزاران فساد نبودند، بلکه بر بنیاد تعهد و توانی که داشتند، پیشرفتهترین مهارتهای امنیتی و نظامی را آموخته بودند. افزون بر این، کادر مسلکی و مسلط بر فناوری روز در میان این نیروها پرورش یافته بود. در کنار آن، تعهد در پاسبانی از قلمرو سرزمینی افغانستان سبب شده بود تا نیروهای امنیتی پیشین قربانیهای بیشماری برای دوام نظام مردمسالاری نوین بدهند. آنچه در میان نیروهای امنیتی پیشین جای تامل و درنگ دارد، حضور نیروهای جوان و تحصیلیافته برآمده از دو دهه مردمسالاری بود. شمار زیادی از سربازان و افسران نیروهای امنیتی پیشین، دانشآموختگان دانشگاههای کشور بودند و یا هم سرگرم آموزش و پایان تحصیل خود. رویهمرفته، سیاستهای غیرانسانی بازیگران بیرونی در کنار تبانی و همسویی متحجرانه کارگزاران کوتهبین جمهوریت ناکارآمد، سبب شد تا بهصورت شتابزده و برقآسا، این نیروهای جوان و جسور در دام هیولای سیاهی به نام طالبان بیفتند.
بر نظامیان پیشین چه میگذرد؟
پس از واگذاری ارزان تاجوتخت به گروه طالبان -که ممثل اهداف نیابتی دولت پاکستان در افغانستان است- در کنار دیگر شهروندان، نظامیان پیشین با پیامدهای ناگواری همراه شدند. جزییات تیرهروزی نیروهای امنیتی پیشین، بهویژه تقبل خشونت، شکنجه، اسارت و کشتار این نیروها در پنهانی و یا زیر چشم آفتاب، چنان جانکاه و تکاندهنده است که آدمی حتا در خواب هم نمیتواند خود را به جای آنان قرار دهد. این جنایتها یا کمتر گزارش شده و یا هم به دلیل نظامی بودن آسیبدیدهگان، از چشم سازمانهای بزرگ حقوق بشری به دور مانده و روز به روز فضای زندهگی بر این شهروندان تنگتر میشود. هرچند در این زمینه روزنامه نیویارک تایمز به نقل از وزارت خارجه امریکا گزارشی را در پیوند با کشتار سیستماتیک نیروهای امنیتی پیشین نشر کرد، ولی انتشار چنین گزارشهایی از میزان خشونت سازمانیافته که بر نیروهای امنیتی پیشین روا داشته میشود، چندان نکاسته است.
این در حالی است که به تاریخ 26/05/1400 برابر با 17 آگست 2021، یا دو روز پس از فروپاشی نظام جمهوری در کابل، رهبری گروه طالبان برای همه کارکنان دولت پیشین، بهشمول نظامیان، عفو عمومی اعلام کرد، ولی این فرمان تا جایی که معلوم میگردد، سند توجیه کشتار نیروهای امنیتی پیشین در پنهانی و خاموشی است تا اینکه دلیلی بر عفو این نیروها باشد. با این فرمان ملا هبتالله -رهبری در سایه- طالبان سنگدلانه به کشتار نیروهای امنیتی پیشین و نیز انتقامجویی و سنگدلی «هولوکاستی» خود ادامه دادهاند. تنها پیامدی که این فرمان داشته است، در بسا موارد، پس از اسارت، شکنجه و کشتن این نیروها، پیکر بیجان آنان را از طریق سردخانهها و یا هم از روی خیابان به خانوادههایشان تحویل دادهاند؛ این تنها لطفی است که طالبان بر نظامیان روا داشتهاند. ولی پیامد روانی و اقتصادی جنایت، شکنجه و استبداد سازمانیافته این گروه بر نیروهای امنیتی پیشین باعث شده تا دیگر جنبههای زندهگی این نیروها نیز تیرهوتار گردد.
بنابراین، نیروهای امنیتی پیشین، جدا از اینکه مستقیم با مرگ دهشتناک روبهرو هستند، با مرگ تدریجی روحی نیز دستوپنجه نرم میکنند. نگارنده در پی به تصویر کشیدن وضعیت نیروهای امنیتی پیشین زیر سایه رژیم طالبان، در نتیجه تماسهای تلفنی مصون که با شماری از نیروهای امنیتی پیشین انجام داده، به این نتیجه رسیده که فقر، تغییر دورانی مکان بودوباش، دوری اجباری از خانواده، بیکاری، وامداری، گریز از جمع، روانپریشی مداوم، زندهگی در تهکویها، پناه بردن به خیابانهای دور از چشم طالبان، تغییر چهره و خودسانسوری از مصادیق بارزی است که این نیروها متحمل میشوند و هنوز برای بقای خود «تنازع» دارند.
احمد (نام مستعار)، افسر پیشین اردوی ملی، میگوید: «نزدیک به سه ماه میشود که دو فرزند خردسالم را ندیدهام و اگر برادر همسرم در کنار آنان نمیبود، شاید اکنون همسر و فرزندانم از گرسنهگی و فقر از دنیا میرفتند. چون از نخستین روزهای فروپاشی حکومت پیشین، به بهانههای گوناگون طالبان بهدنبال من و چند تن از برادرانم میباشند که آنان نیز کارمند ادارات امنیتی پیشین بودند.» او تصریح کرد که طالبان تاکنون بارها پشت دروازه خانهشان آمده و از خانوادهاش نشانی پناهگاه او را میجویند. احمد میگوید: «از هنگام فروپاشی تاکنون، وامدار برادر همسرم میباشم و به دلیل دوری از خانه و ندیدن فرزندانم، زیر فشار شدید روانی قرار دارم که شبها بدون خوردن داروی خواب، نمیتوانم به خواب روم.»
مسعود (نام مستعار)، افسر پیشین وزارت امور داخله، میگوید: «پس از اینکه تجهیزات نظامی خود را به طالبان واگذار کردم، طالبان برایم برگه تسلیمی یا معافیت دادند، ولی پس از مدتی دوباره مرا خواستند و به دلیل اینکه نگارهای (عکس) در کنار پرچم جمهوری اسلامی افغانستان داشتم، شکنجهام کردند. سپس برایم گفتند بهشرطی رهایت میکنیم که برای ما جاسوسی کنی. پس از مدتی رهایم کردند. اکنون به دلیل اینکه همکاری نمیتوانم، چهار ماه میشود که در هفته، یک شب در خانه خودم و دیگر شبها را مانند آوارهها در خانه برخی دوستان و اقوام، میگذرانم.» در ادامه، او از این شکایت داشت که روز به روز شکنجه روحی میشود و با وجود تغییر شمارههای تماس، تغییر چهره و سپری کردن روزها در سرکها، هنوز گمان میکند که هر لحظه به دست طالبان میافتد و به سرنوشت قاسم قایم (افسر پیشین وزارت داخله که توسط طالبان شکنجه و سپس کشته شد) گرفتار میشود. او افزود: «بیشتر همکارانم به سرنوشت من دچار شدهاند. طالبان از آنان نیز همچون من، توقع جاسوسی در بدل رهایی دارند.»
مبارز (نام مستعار)، افسر پیشین اداره امنیت ملی، میگوید: «تا آستانه فروپاشی حکومت پیشین، دوازده سال از انجام وظیفهام در امنیت ملی سپری شده بود. در این مدت بدون خستهگی کار کرده بودم. ولی پس از سقوط در بدترین روزگار قرار گرفتهام. زندهگیام در محور معاش ماهوار میچرخید. اکنون بیکارم، معاش ندارم، پول ندارم؛ خانه کرایی، جوری و ناجوری فرزندان و تهدید روانی از جانب طالبان باعث مشکلات انبوه روانی برایم شده است.» مبارز در ادامه تصریح کرد که اینهمه مشکلات یک طرف و بهانهگیری طالبان از سوی دیگر، نهایت آزاردهنده است. او گفت: «یک ماه شده که طالبان پیوسته برایم میگویند که با جنبش مقاومت رابطه داری، ولی من نه تنها رابطه ندارم که از غم روزگار بیرون آمده نمیتوانم.» مبارز در ادامه افزود، به دلیل اینکه چند تن از همکارانش را پس از شکنجه با چنین بهانههایی کشتهاند، حالا در زیرزمینها و تهکویها زندهگی میکند و با خانوادهاش تنها از طریق تلفن ارتباط دارد.
یافتهها
بربنیاد یافتهها از گفتوگو با قربانیان و شماری از مقامات ارشد و نیمهارشد امنیتی پیشین، پس از فروپاشی جمهوریت و یورش طالبان به دفاتر امنیتی، افراد این گروه به اطلاعات شخصی کارکنان امنیتی پیشین دسترسی پیدا کردند، ولی در مدیریت و کار گرفتن از این اطلاعات با توجه به ابزار و وسایل مدرن با چالش جدی روبهرو شدند. بنابراین، برای استفاده از ابزار و وسایل کاری در ادارات غرض نشاندن دشنه انتقامجویی در بدن نیروهای امنیتی، رهبری نظامی این گروه در پی تدارک ترفندها و راهکارهای تعامل با نیروهای امنیتی پیشین شد. ترفندهایی که از رهگذر آن بتوان به تخلیه معلومات، تسلط بر مهارتهای کاری و تعقیب و شکنجه نظامیان پیشین دست یافت.
این ترفندها در محور سه اصل عمده میچرخید: نخست، نیروهای امنیتی پیشین را به ادارات امنیتی احضار و تخلیه اطلاعاتی کرده، از نزد آنان تجهیزات نظامی را گردآوری و به آنان برگه تسلیمی یا معافیت دادند. در گام دوم، برای بخشی از این نیروها وعده جذب دوباره داده و از نزد آنان مهارتهای لازم مدیریتی، فنی، تکنولوژیکی، لوژیستکی و دیگر یافتههای کاری را آموختند. در این میان، طالبان تلاش کردند تا کمبودهای اطلاعاتی خود را نسبت به پیشینه، محل بودوباش و ارتباط همکاران امنیتی پیشین، تکمیل کنند. در گام سوم، پس از آنکه آموختههای لازم را به دست آوردند، نیروهای یادشده را از محل کار اخراج کردند و مانع آمدن آنان به دفاتر کاری شدند. این مرحله هنوز جریان دارد و تا زمان کسب مهارتها و اطلاعات بیشتر کماکان ادامه خواهد داشت. پس از اخراج این نیروها، طالبان به دنبال شکنجه، آزار و اذیت، ترور و کشتار آنان هستند. از این یافتهها چنین برمیآید که طالبان هیچگونه تمکینی به فرمان عفو نمایشی خود ندارند و این فرمان فریب بزرگی بود که با کمک آن نیروهای امنیتی را اغوا کردند.
از سوی دیگر، شمار زیادی از نیروهای امنیتی پیشین و بخشی از اعضای رهبری این نهادها، اسارت و شکنجه نظامیان پیشین از سوی افراد طالبان را یک واقعیت دهشتناک پنداشته، تلاش بخش امنیتی این گروه را در زمینه به دام انداختن نیروهای امنیتی پیشین از طریق نفوذ در میان همکاران آنان با نقش «جاسوسی» را تایید میکنند. اسارت یا جاسوسی، دامی است که در یک نظام بدون پشتوانه حقوقی و اخلاقی، بهترین گزینهها را برای تعقیب دیگر نیروهای امنیتی به دست طالبان داده است.
شوربختانه، این، همه ماجرا نیست. این بخشی از تهدیدها و نگرانیهایی است که متوجه نیروهای امنیتی پیشین دولت جمهوری است. بیشتر نظامیان از ترس اینکه هویتشان افشا نشود و یا با چالش امنیتی روبهرو نگردند، از گفتوگو پرهیز میکنند. از سوی دیگر، به دلیل فشارهای مضاعف گروه طالبان و همکاران نفودیشان، اکنون از جمع دوستان، خویشاوندان و فضای عمومی گریزان گشته و کنج انزوا اختیار کردهاند. سرانجام، طالبان با روا داشتن اینهمه تیرهبختی بر نیروهای امنیتی پیشین، نه تنها اینکه آتش انتقامجویی را همچون یک عقده در میان شهروندان فروزان نگه میدارند، بلکه این نیروها را ترغیب میکنند تا از نگاه روانی و جسمی علیه آنان بسیج و آماده شوند.