افغانستان یک کشور روستایی است که بیشترین نفوذ آن در روستاها زندهگی میکنند و اقتصاد ملی آن بر تولید روستایی بدون مازاد تکیه کرده است. تا پیش از حضور جامعه جهانی در سال 2001 از یک سو شهرنشینی کم بود و از سوی دیگر شهر به معنای واقعی آن وجود نداشت. هرچند شماری از پژوهشگران باور دارند که شهر به معنای واقعی آن هنوز هم در افغانستان وجود ندارد، اما به نظر میرسد که در دو دهه گذشته شماری از شهرها و شبهشهرها ایجاد شده است، با تاکید بر اینکه همه معیارهای شهر را احتوا نمیکنند.
مزید بر این، در دو دهه گذشته وضعیت اقتصادی مردم نیز تغییر اساسی کرده است. توماس بارفیلد درباره اقتصاد روستایی افغانستان دو نکته اساسی را شاره میکند تا تحلیل شرایط فعلی آسانتر شده و لایههای آن کاویده شود. کشاورزی بدون مازاد یعنی کشاورزیای که محصولاتش صرفاً در حد و مصرف خود کشاورز باشد و این باعث خودمختاری کشاورزان در روستاها و قریههای افغانستان نیز شده است. بعد از حضور جامعه جهانی، اقتصاد روستایی زمینمحور به یکبارهگی فرو ریخت و کمکهای نجومی جهانی در افغانستان سرازیر شد.
بارفیلد مینویسد که کشاورزی بدون مازاد در افغانستان مستلزم زندهگی پرزحمت و پررنج روزانه است. فرد هر روز با طلوع خورشید از خواب برمیخیزد و به کار مشغول میشود و با تاریک شدن هوا، از آنجایی که دیگر روشنایی برای ادامه کار نیست، به خانه برمیگردد. چنین زندهگی دشوار و مشقتبار باعث میشود که مردم از سن اصلیشان پیرتر به نظر برسند؛ البته آن هم در صورتی که آنقدر زنده بمانند تا به سن پیری برسند. از همین رو مناطق روستایی افغانستان یکی از بالاترین گرافهای مرگومیر نوزادان و مادران در دنیا را دارند و شرایط زندهگی در آنجا بسیار دشوار است.
فصلی بودن کار کشاورزی در روستاهای افغانستان مانند شخمزنی، بذرپاشی، خرمنکوبی و غیره، بستهگی به فرایند جمعآوری محصولات دارد. این فراوردهها بیشتر استفاده شخصی شده و برای فروش چیزی نمیماند. زنان بیشتر به کارهای خانه مصروفاند و مردان به کارهای زراعتی. با وجودی که افغانستان یک کشور کوهستانی است، اما زراعت تا پیش از حضور جامعه جهانی در این کشور از مولفههای اصلی اقتصادی ملی بوده که چرخ زندهگی مردم و دولت بر پایه آن میچرخیده است.
نکته دیگری که ذکر آن مهم است، این است که کشاورزی بدون مازاد باعث میشود کشاورزان تا حدی صاحب خودمختاری شوند که در اقتصاد بازار وجود ندارد. قمیت گندم ممکن است در نوسان باشد، اما از آنجایی که کشاورزان محصول را برای مصرف شخصی کنار میگذارند، چنین نوساناتی تغییر کمی بر زندهگی آنها نسبت به مناطق شهری میگذارد. از همین رو شماری از پژوهشگران غربی متعجباند که مردم افغانستان چطور از دههها جنگ و آشوب سیاسی جان سالم به در بردهاند و وضعشان نسبت به دیگر جاهای جنگزده در دنیا بهتر است. باید به همین روش تولید برای برآوردن نیازهای اولیه اقتصادی و شبکه محکم خانواده و پیوندهای اجتماعی که آنها را گرد هم آورده، توجه کنند.
وقتی در سال 2001 جامعه جهانی با پولهای نجومی وارد افغانستان شد، اقتصاد روستایی بدون مازاد و شرایط تولید و درامد در افغانستان تغییر کرد. هرچند فعلاً نیز اقتصاد مردم افغانستان متکی بر کشاورزی است، اما با آبادی شهرها زمینههای دستیابی به درامدهای غیرکشاورزی فراهم شد و مردم بهگونه بیسابقه به شهرها روآوردند. این روآوری به شهرها، مساله دیگری را به نام تخلیه روستاها به میان آورد که اقتصاد افغانستان را ضعیفتر و ناپایدارتر کرد؛ چون روستا بهعنوان خاستگاه مواد اولیه و منبع مهم اقتصاد شناخته میشود. از همین رو دولتهای توسعهگرا شرایط لازم را در روستاها بهعنوان یک شیوه زندهگی مساعد میکنند تا روستاییها به امکانات اولیه و مهم دسترسی داشته باشند.
وابستهگی بیش از حد به کمکهای خارجی، شیرازه اقتصاد روستایی را شکست و اکنون با خروج نیروهای خارجی و سقوط دولت، گرسنهگی و فقر به اوج خود رسیده است. این بار نهتنها پول جهان به افغانستان نمیرسد، بلکه منابع ناچیز تامین معیشت نیز در بیست سال گذشته فروپاشیده است. در گذشته اقتصاد روستایی مردم را بهگونه نسبی بینیاز کرده بود و روستاها در تامین معیشتهای اولیه خود دست بالایی داشتند. این بار شرایط فرق میکند. مردم در یک بحران بزرگ گیر ماندهاند که بدون همکاری کشورهای توسعهیافته حل این بحران دشوار است. پژوهشگران توسعه باور دارند تا زمانی که به زیرساختهای اقتصادی و زراعتی یک کشور توجه نشود، با «پولباشی» هیچ کشور و مردمی به توسعه و رفاه نمیرسد.
پولباشی یک اصطلاح اقتصادی است که طی آن کشورهای ثروتمند برای توسعه کشورهای فقیر، پول تزریق میکنند که مصداق آن افغانستان بعد از 2001 است. این پولها نتیجه برعکس داده و به جای آنکه افغانستان را به توسعه و رفاه برساند و زمینههای فقرزدایی را مساعد کند، مردم را بیشتر فقیر و بدبخت کرده است؛ تا جایی که اقتصاد معیشتی دگرگون شده و شیرازه آن از هم پاشیده است. یکی از دلایل گرسنهگی روزافزون و افزایش گراف فقر تا 97 درصد، همین ازهمپاشیدهگی ساختار اقتصاد روستایی است. این در بلندمدت برای تغییر و جایگزینی ساختار مدرن اقتصادی خوب است، اما در کوتاهمدت فشار مضاعف بر مردم میآورد و میلیون انسان را با قحطی و گرسنهگی مواجه میکند. افزایش سرسامآور گرسنهگی نتیجه یک تحول در ساختار اقتصادی افغانستان است.