انتخابات افغانستان عملا به موضوعی فرسودهکننده و بغرنج تبدیل شده است. پیشنهادها و راهبردهای ارایهشده از سوی مراجع ذیصلاح و قدرت و طرفین منازعه انتخابات به سرانجام نرسیده است. وعده و ادعاهای دو طرف هزینه رسیدن به راهحل و توافق مشترک را سنگین کرده و از سویی توقعات و انتظارات را نیز در بین طرفداران دو طرف افزایش داده است. در یکی از آخرین ادعاها داکتر عبدالله در میان طرفداران خود تعهد سپرد که حتی اگر قطعه قطعه شود، نتیجه اعلامشده را نخواهد پذیرفت. در خیمه لویهجرگه تصویر داکتر عبدالله برای مدتی جایگزین تصویر کرزی رییسجمهور برحال کشور شد؛ اقدامی که هرچند توسط خود داکتر عبدالله ناراحتکننده دانسته شد، اما نشان از شدت اعتراض، نارضایتی و خشم و مطالبات طرفداران او داشت. در برخی از مناطق شهر، بیلبوردهای محدودی از سوی حامیان داکتر عبدالله نصب شد که به او عنوان رییسجمهور افغانستان را داده بود.
تیم داکتر اشرفغنی که بعد از اعلام نتایج اولیه انتخابات خود را موقتا برنده انتخابات میداند، سعی میکند در موضع قدرت خود را منطقی و سازگار نشان دهد. تیم تحول و تداوم به رهبری اشرف غنی تمام خواستههای تیم مقابل را در چارچوب و محدوده تفتیش صندوقها پذیرفته است، نه چیزی بیشتر از آن. اشرفغنی با بیان اینکه حاضر نیست حکومت را شرکت سهامی بسازد، مخالفت خود را با برخی گزینهها و راهحلهای احتمالی اعلام کرد. شرایط هرچه پیشتر میرود، پیچیدهتر میشود. تیم عبدالله به تدریج شرایط سختتری را روی میز میگذارد. شرایطی که عملا لغو شرایط قبلی خود و طرح شرایط پیچیدهتر است.
مردم عملا در نگرانی و ترس به سر میبرند. آنها خسته و عصبانیاند: گروهی بهخاطر اینکه نامزد مورد نظرشان به حقی که ادعا میکند نرسیده است؛ گروهی بهخاطر اینکه طرف مقابل را معترضی ناسازگار میداند؛ گروهی بهدلیل مشکلات اقتصادی و معیشتی ناشی از پیامدهای انتخابات و گروهی دیگر بهدلیل اینکه واقعا میترسند منازعه دیگر درگیرد و کشور را به انحطاط بکشاند.
راهحلهای پیشنهادی از سوی کمیسیون انتخابات، رییسجمهور، نماینده سازمان ملل یکی پس از دیگری با مخالفتهای تیم عبدالله به ناکامی کشیده میشود. آخرین گزینه حضور جان کری، وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا در افغانستان است. کسیکه بهنظر میرسد داکتر عبدالله بیشتر از سایرین منتظر او بوده است. داکتر عبدالله از طرفداران هیجانزده و خشمگین خود خواست، تا زمان به سرانجام رسیدن مذاکرات و میانجیگری جان کری صبر کنند. داکتر اشرفغنی نیز از میانجیگری و وساطت جان کری استقبال کرد و هر دو مدعی در سفارت امریکا به دیدار او رفتند. حال جان کری در نقش میانجیگر مانده است با دو مدعی و یک منازعه پیچیده.
اما میانجیگری در افغانستان بسیار دشوار است. مردم و جامعه افغانستان ویژگیهای روانشناختی خاص خود را دارند که میتواند رسیدن به توافق را بسیار دشوار، زمانبر و پرهزینه کند. در این نوشتار سعی دارم به دو سوال پاسخ دهم. 1- میانجیگر دقیقا چه نقشی میتواند داشته باشد 2- ویژگیهای روانشناختی میانجیگری در جامعهای مثل افغانستان چیست؟
نقش میانجیگر چیست؟
میانجیگری در واقع یک شیوه اختیاری و غیرالزامآور مدیریت اختلاف بین دو طرف دعوا است. میانجیگری از جهات بسیاری ادامه مذاکره محسوب میشود، از اینرو میتوان تصور کرد که عوامل موثر بر مذاکره بر میانجیگری نیز اثر دارند. این برداشت که میانجیها اساسا افراد و یا عواملی خارجی و بیتفاوت هستند که میتوانند بهشکل نسبتا عامی و بدون توجه به ماهیت اختلاف، مسایل یا طرفهای درگیر وارد هر نوع اختلافی شوند، غیرواقعبینانه و اشتباه است. میانجیگران عملا باید افرادی باشند که اختلافات و تفاوتهای موجود بین دو طرف را به خوبی و حتی گاها بهتر از خود دو طرف درک کنند و میتوانند بر آن غلبه کنند. از اینرو بسیار مهم است که میانجیگر چه کسی است؟ جان کری از اینرو میانجیگر موثری دانسته میشود که هم نسبت به دو طرف موضوع و خود موضوع اشراف و تسلط دارد. اشراف و تسلطی که توانست بحران انتخابات سال 2009 را حل کند.
میانجیگران عملا سه نقش را در منازعات مختلف به عهده میگیرند. 1- مفسر2- حایل 3- هماهنگکننده. میانجیگر همچون یک مفسر ظرافتهای پیامها و پیامدها را برای طرفینی که ممکن است شرایط، خواستهها و پیامدهای تصمیمات احتمالی طرف مقابل را درک نکنند، تفسیر و معنا میکند. میانجیگران بهعنوان یک حایل میتوانند جلو طغیانهای نامناسب را بگیرند و گروهها را از موقعیتهایی که هویت، خویشتنداری یا موقعیت آنها را تهدید میکند، حفظ کنند. این توانایی میانجیگر به میزان قدرت و نفوذ میانجیگر بر میگردد. میانجیگران بهعنوان هماهنگکنندگان، زمان و سرعت مذاکرات را بهمنظور هماهنگ ساختن روشهای مذاکره گروههای مخالف، تنظیم میکنند. آنها تشخیص میدهند چه زمانی برای مذاکره یا سازش مساعد است و چه زمانی مساعد نیست. هدف از تمامی اینها ایجاد تسهیل در دستیابی به نتیجهای مورد توافق با کمترین هزینه و آسیب ممکن است.
دشواریهای میانجیگری در افغانستان
یکی از عواملی که میانجیگری در منازعه انتخابات را دشوارتر میکند ویژگیهای روانشناختی جامعه افغانی است. جامعه ما جامعهای جمعگراست با ویژگیهای خاص خودش. جامعهای که در آن تعداد و موقیعت افرادی که در جلسات میانجیگری حضور دارند مهمتر از تخصص و توانایی افراد در رسیدن به نتیجه و توافق است. جامعهای که گروه بر فرد اصالت و برتری خاصی دارد و انسان ارزشمند کسی است که همه چیز خودش را هزینه اثبات برتری و برنده شدن گروه و قوم و تیم خود کند. حتی منطق، انصاف و مصحلتش را. لذا دستیابی به خواستههای جمع و گروه مهمترین هدف است. چیزی که باعث میشود تیمهای طرفین وقتی پای میز مذاکره و گفتگو مینشینند نتوانند براساس منطق شخصی و مصلحتگرایی عقلانی و فردی خویش تصمیم بگیرند. آنها باید تمام انتظارات و مطالبات طرفداران خود را در نظر بگیرند. کار زمانی سختتر میشود که خودشان این مطالبات را عمق بخشیده و سنگینتر کرده باشند.
در واقع ایجاد تمایز بین فرهنگهای فردگرا و جمعگرا بسیار دشوار است. فرهنگهای فردگرا ارزش زیادی برای رشد و تحول فرد قایل هستند و فرد را اساسا خودمختار میدانند. در نتیجه آزادی فردی مهم محسوب میشود و بر حقوق افراد و آزادی انتخاب آنها تاکید میشود. افراد آزادند تا قدرت و قواعد را به چالش بکشانند و نتیجهگیریهای خاص خود را صورت دهند. در این فرهنگها رقابت تشویق میشود و اختلافات براساس قواعد حقوقی حلوفصل میشود. افراد در ابتدا متعلق به خود و در مرحله بعد متعلق به گروه خویش میباشند. سازمانهای اجتماعی نسبتا باز است و افراد خود تصمیم میگیرند که به چه گروهی تعلق داشته باشند.
در جوامع جمعگرا، افراد به محض تولد عضو گروهی میشوند و معمولا این خانواده، قوم و طبقه اجتماعی است که اهمیت دارد. افراد موظفاند بهخاطر گروه از اختلافات و تفاوتهای خود بگذرند و گذشت برای گروه بیشترین ارزش را دارد. نگاه جمعی و گروهی به فرد از اهمیت زیادی برخوردار است و لذا همرنگی اجتماعی و مسایلی مانند آبرو، حیثیت، شرافت و موقعیت اجتماعی بسیار مهم است. کشورهایی مانند چین، جاپان، کوریا، پاکستان و افغانستان را میتوان را از جوامع جمعگرا و امریکا را شاید بتوان فردگراترین کشور جهان دانست.
جوامع فردگرا، اختلاف را یک موضوع طبیعی در زندگی و تعامل بین انسانها میدانند اما جمعگراها آن را یک ناهنجاری و انحراف میپندارند. اختلاف در جوامع فردگرا عامل رشد و تغییر مثبت فرض میشود و معمولا افراد به استقبال حل اختلافات میروند. فردگرایان اختلاف را تجربهای الهامبخش و ریشه تغییرات مثبت اجتماعی میدانند، در حالیکه جوامع جمعگرا در نقطه مقابل قرار دارند. بهعنوان مثال کوریاییها، اختلاف را یک ناتوانی شرمآور در حفظ روابط هماهنگ با دیگران میدانند. جاپانیها معمولا از تقابلهای فردی بیزارند و تقریبا همیشه براساس اجماع عمل میکنند و معمولا به سمت پرهیز از درگیری حرکت میکنند. در افغانستان اختلاف بین دو برادر مایه بیآبرویی و تفرقه و نفاق تعبیر میشود و عملا اختلاف را با اصطلاح نفاق همراه میکنند.
در جوامع فردگرا صرف حضور در جلسه میانجیگری یک نوع اعتراف ضمنی بهوجود اختلاف دانسته میشود. آنها با توجه به اینکه اختلاف را پدیدهای طبیعی میدانند به راحتی و بدون احساس شرم در میانجیگری شرکت میکنند. اما جمعگراها، حتی اعتراف ضمنی بهوجود اختلاف را مایه آبروریزی میدانند و شرکت در جلسه میانجیگری را تجربهای ناخوشایند میدانند. به همین دلیل یکی از مراحل دشوار میانجیگری در این جوامع کشاندن دو طرف در جلسهای مشترک برای گفتگو و مذاکره است. چیزیکه هم جان کری و میانجیگران قبلی با آن مشکل داشته و دارند. در حدی که خود دستیابی به جلسهای با حضور دو تیم عملا یکی از مراحل مهم پیشبرد حل مساله دانسته میشود.
جوامع فردگرا، میانجیهای حرفهای و دارای تخصص را ترجیح میدهند. در یک بافت فردگرا از میانجی انتظار میرود که بیطرف باشد و هیچ ارتباط پنهان و یا افشانشدهای با هیچ یک از طرفهای اختلاف نداشته باشد. جمعگراها برعکس اهمیت زیادی به تخصص و بیطرفی میانجی نمیدهند و آنچه برایشان مهم است، خودی بودن میانجی است. اینکه میانجی فردی آشنا و از بین خودمان باشد. این موضوعی که ظاهرا در مورد جان کری صدق نمیکند، اما نباید فراموش کرد که حکومت و دولتمردان امریکا در حوزه تاثیرگذاریهای سیاسی افغانستان دیگر هم آشنا و هم خودی دانسته میشوند. حداقل این تلقی در حدی است که باعث شده است همه طرفین این منازعه از حضور جان کری استقبال کنند. گذشته از اینکه اولویت رهایی از این منازعه هر حساسیت دیگری را قابل پذیرش میکند.
از دیگر ویژگیهای جمعگرایان این است که معتقداند در جلسات میانجیگری باید حداکثر افراد حضور داشته باشند، حتی اگر مستقیما درگیر اختلاف موجود نباشند. جمعگرایان مکانهای بسیار رسمی و مهم را برای جلسات در نظر میگیرند و مهم است که افراد با القاب و جایگاه رسمیشان مورد خطاب قرار گیرند؛ جمعگرایان دوست ندارند بهطور مستقیم و صریح سراغ موضوع مورد اختلاف بروند. آنها راهبردهای اجتنابی را بیشتر میپسندند و از ارتباط مستقیم و صریح رویگردانند و این کار را مایه آبروریزی میدانند.
آنها بیشتر از روشهای رفتوآمدی استفاده میکنند. در جلسات متعدد با احتیاط و در چند مرحله سعی میکنند به نظرات یکدیگر نزدیک شوند و در صورتی که شرایط مساعد بود جلسات حضوری را ادامه میدهند. این موضوع باعث میشود میانجیگری در این جوامع بسیار زمانبر شود. اصولا در این جوامع اگر چیزی سریع حل شود به این معنی خواهد که موضوع مهم و ارزشمندی نبوده. افراد با چندمرحلهای کردن، ایجاد رفتوآمدهای زیاد و حالتهای رفت و برگشتی این احساس (حتی کاذب) را در خود ایجاد میکنند که موضوع و موضعشان بسیار مهمتر و ارزشمندتر از آنی بود که به این سادگیها حل شود. اصطلاحا با این عبارت هم این اهمیت را برای دیگران بازگو میکنند که: آنقدر آمدند و رفتند که بالاخره به سختی راضی شدیم. عاملی که در سال 2009 جان کری را چهار روز در ارگ ریاستجمهوری معطل کرد.
اصولا در میانجیگریهای جوامع جمعگرا، وقت زیادی صرف اعتمادسازی میشود و برایشان بسیار مهم است که چه کسانی از طرف مخالف برای مذاکره آمده است و میانجی چه کسی است. توافقات بسیار به کندی صورت میگیرد و هر رفتاری میتواند منجر به سوءتعبیر، درک نشدن یا بیاحترامی کشیده شود.
جان کری کار دشواری را در پیش رو دارد. او مسلما توانمندیها و ابزارهای خاص و لازم خود را دارد. اما کار او در شرایط طبیعی هرچقدر دشوار باشد، فرهنگ جمعگرای جامعه افغانستان آن را دشوارتر، زمانبرتر، پرهزینهتر و پیچیدهتر میکند.