«همیالی خودم یگانه نانآور خانه بودم، اما وظیفهام گرفته شد. حالا حیران ماندیم چه کنیم و کجا برویم!»
جملات بالا، کامنتی از یک کاربر فیسبوک است که زیر یکی از گزارشهای روزنامه 8صبح نوشته است. این مشکل اما تنها مربوط او نیست؛ خانوادههای بسیاری در کشور هستند که چهار دهه جنگ مردانشان را از آنها گرفته است و زنان آنها نان خانوادههایشان را تأمین میکردند. سقوط دولت پیشین و روی کار آمدن طالبان، فرصتهای کاری را از این زنان و به تبع آن نان را از دسترخوان خانوادههایشان گرفته است.
هرچند حضور زنان در دولت پیشین نیز همواره مورد انتقاد بوده و نسبت به کم بودن آنها اعتراض شده، اما براساس آمارهای مختلف، این حضور بین 24 تا 30 درصد کارمندان دولتی را تشکیل میداد. در کنار آن، هزاران زن در نهادهای خصوصی، موسسات و سفارتخانههای خارجی مشغول کار بودند.
براساس آماری که اداره ملی احصاییه و معلومات در اواخر سال 1398 نشر کرد، مجموع کارمندان غیرنظامی/ملکی دولت به ۴۱۲ هزار نفر میرسید که از این میان ۱۰۱ هزار و ۲۱۶ تن آنان را زنان تشکیل میدادند. در نهادهای امنیتی نیز هزاران زن مشغول بودند و از این طریق نان خانوادههایشان را تأمین میکردند یا در پر کردن دسترخوانهایشان کمک میرساندند. براساس این آمار، پولیس ملی حدود ۱۵۰ هزار و ۳۲۸ نفر عضو داشته که از این میان سه هزار و ۷۱ نفر آنها زن بودهاند. در اردوی ملی نیز از میان ۱۸۴ هزار و ۴۸۹ عضو، یک هزار و 265 تن را زنان تشکیل میدادهاند. اگر زنان شاغل در ریاست عمومی امنیت ملی پیشین را نیز در نظر بگیریم، این آمار افزایش مییابد.
همچنان در نهادهای عدلی و قضایی 647 قاضی و 331 سارنوال زن در اواخر سال 1398 کار میکردهاند.
بیشترین زنان اما در وزارتهای امور زنان و معارف دولت پیشین مشغول کار بوده که 29 درصد مجموع کارمندان وزارت معارف را بانوان تشکیل میدادهاند. براساس آمار اداره ملی احصاییه و معلومات، از میان 281 هزار کارمند وزارت معارف دولت پیشین، نزدیک به 85 هزار تن آنها خانم بودهاند. علاوه بر آن، حدود دو هزار کارمند زن دیگر در وزارت تحصیلات عالی دولت پیشین مشغول کار بودهاند.
این زنان یا تنها نانآوران خانوادههایشان بودند یا در کنار مردان خانواده، با توجه به نرخ بالای کالاهای مصرفی و درامد پایین، به معیشت خانوادهها کمک میکردند. اکنون که فرصت کار از بخش بزرگ این زنان گرفته شده، اقتصاد نزدیک به 150 هزار خانواده تحت تأثیر قرار گرفته و درامد بخش بزرگی از این خانوادهها بهصورت کامل قطع شده است.
با توجه به آمار فوق، اگر کارمندان زن نهادهای خصوصی، موسسات و سفارتخانههای خارجی را هم به حساب آوریم، دهها هزار زن دیگر نیز بر این آمار افزوده میشوند.
افزایش تعداد بیکاران، خانوادههای گرسنه و در نهایت جامعه فقیر و گرسنه را در پی دارد. اگر جامعهای فقیر شود، سرمایهداران آن جامعه نیز زندهگی مرفه نخواهند داشت و از سوی دیگر درامد دولت از مجرای مالیه بر معاش نیز بهشدت کاهش خواهد یافت. این امر، حکومت آینده را در امر تأمین هزینهها، با مشکلات جدی مواجه و دست گدایی افغانستان را درازتر میکند. علاوه بر آن، با کاهش درامد دولت، عرضه خدمات دچار سکتهگی میشود و ممکن است حتا متوقف شود. این امر نارضایتیها را افزایش خواهد داد و مهاجرتهای قانونی و غیرقانونی را بیشتر خواهد ساخت. به همین دلیل، بیکاری خانمهای شاغل، فقط مشکل خانوادههای آنها نیست؛ این یک مشکل کلان اجتماعی است و در صورت دوام آن، زندهگی تمامی اعضای جامعه تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
از سوی دیگر، تنها در زمان حکومت غنی حدود 60 هزار نیروی امنیتی کشته شدند و همین مقدار -کم یا زیادـ از طرف دیگر جنگ نیز کشته شدند. خانوادههای سربازان کشته شده دولت پیشین، از سوی دولت حداقل نیم معاش آنها را دریافت میکردند و اکنون که سرنوشت پرداخت یا عدم پرداخت این معاشات به چنین خانوادهها ناروشن است، آنها هیچ گزینهای برای یافتن نان و تأمین مخارجشان ندارند. برای مدیریت این وضعیت، نیاز است طالبان به زنانی که پیش از این در نهادهای دولتی کار میکردند، اجازه کار دهند و به زنان بیسرپرست دیگر نیز زمینه کار در بازار و ادارات را فراهم کنند.
با توجه به رشد قابل توجه نفوس، خروج سرمایهگذاران و محدود شدن منابع در کشور، فقر و گرسنهگی -اگر نگوییم اصلیترین مشکل فعلی کشور- حداقل یکی از اصلیترین مشکلات کنونی است که باید بهصورت فوری و بدون فوت وقت، راهکارهایی برای مهار این وضعیت سنجیده و در دست اجرا گذاشته شود. با شاغل شدن زنان در کنار مردان، از «اعتراض احتمالی گرسنهگان» پیشگیری خواهد شد؛ در غیر این صورت، بعید نیست این اعتراض شکل بگیرد. وقتی گرسنهگان به جنبش درایند، آن زمان فرصتی برای طرح و اجرای برنامه نمیماند. خوب است هرچه زودتر به این مسأله توجه شود و دم دستترین راهکار هم این است که به زنان شاغل اجازه ادامه کار داده شود و برای زنان دیگر نیز؛ حداقل برای زنان بیسرپرست، شغلهای جدید تعریف شود.
افزایش گرسنهگی همین اکنون در نقطهنقطه شهر کابل بهوضوح دیده میشود. عصرها پیش نانواییها صفهای طویلی از مردان، زنان و کودکان تشکیل میشود که منتظرند کسی پیدا شود و یک قرص نان برای آنها بخرد. تعداد گداها نیز در سطح شهر افزایش قابل ملاحظهای یافته است. روزانه زنان، مردان و کودکان بسیاری را میبینیم که در سرکها، کوچهها، دکانها و پیش دروازههای خانههای مردم گدایی میکنند. این وضعیت باید مدیریت شود. وقتی خانوادهها نانآور نداشته باشند، تنهاترین گزینه، گدایی خواهد بود.