قومگرایی و قوماندیشی افغانستان را به مرحله خطرناکی رسانده است. عمل و رفتارهای قومی اکنون به صورت بسیار هویدا دیده میشود و چیزی مثل قانون است. تا جایی که بیم فروریختن تمام ارزشهای انسانی در داخل کشور میرود. بیم آن میرود که مبنای کار همه طرفهای سیاسی و باشندهگان کشور، پس از این، به جای قانون، اصول مشخص سیاسی، دین و دیگر ارزشهای انسانی، قومیت باشد. چیزی که منجر به کشتارهای عمومی و جنایتهای ضد بشری خواهد شد. آنچه طی هفت ماه گذشته در کشور اتفاق افتاده (کوچ اجباری هزارهها در بعضی ولایتها و کوچ اجباری اوزبیکها) و آنچه در هفتههای اخیر در بعضی از مناطق کشور رخ داده است (قتل و شکنجه افراد بیگناه در پنجشیر و تیرباران کردن بدون محاکمه یک فرد غیرمسلح در ولایت بغلان) و مهمتر از همه اینها انحصار همهچیز یک مملکت به دست یک طایفه مشخص و بدتر از این، آن را فراگیر توضیح دادن برای جهان و مردم، وضعیت را هر روز وخیمتر و خطرناکتر از قبل میسازد. افراد وابسته به جریان حاکم از منبرها و رسانهها هر روز سخن از پیروزی در برابر اقوام خاص میزنند. رفتارهای هفت ماه اخیر نیروی حاکم بر افغانستان، اندک اعتماد باقی مانده میان اقوام کشور را به صفر رسانده و این روش، انتخابهای بدی را پیش روی مردم قرار داده است.
به نظر میرسد ساختار کنونی از تشکیل حکومت واقعاً فراگیر که تنها راه جلوگیری از جنگ دیگر در افغانستان است، طفره میرود و اصلاً به آن اعتقاد ندارد. به انزوا رفتن و در حاشیه بودن طرفهای دیگر کشور و غیبت اقوام افغانستان در تصمیمگیریهای سیاسی، این نیت خطرناک جریان حاکم را آشکار میسازد. هفت ماه پس از فروپاشی هنوز هیچ گامی برای تشکیل حکومت واقعاً فراگیر که ممکن است اقناع همه طرفها از طریق آن میسر شود، برداشته نشده است و به نظر میرسد که اعتقاد واقعی و عمیق نیروی حاکم برقراری و پایدار ساختن حکومت یکدست و تکقومی است. این شیوه، قومباوری و انزجار قومی را به مرحله انفجار و خطرناک رسانده و ممکن است خود را با کشتارها و رفتارهای غیرانسانی اقوام علیه یکدیگر، در آینده نزدیک، نشان بدهد.
جریان حاکم نه تنها به تشکیل حکومت فراگیر تن نداده، بلکه در کنترل افراد زیر فرمان خویش نیز ناکام بوده است. روزی نیست که صحنههای دلخراش جنایت افراد وابسته به این ساختار به رسانهها درز نکند. افراد جنگی آنان فرزندان بیگناه مردم را به جرم متعلق بودن به قوم خاص تیرباران میکنند و از جریان و صحنه انجام جنایت خود، فلم میگیرند و برای ایجاد رعب و هراس در میان مردم، آن را نشر میکنند. تیرباران کردن بلال از اهالی پنجشیر و غلامسخی باشنده دیگر این ولایت که هیچ جرمی جز پنجشیری بودن نداشتند، از موارد فراموش نشدنی است که احساسات جمعی یک هویت قومی را به جوش آورده است. پیامد چنین جنایتها، انتقامگیری است که به معنای ادامه جنایت در صحنه دیگر و علیه بیگناه دیگر و در کل بازتولید دادگاههای صحرایی و بازتولید جنایت است. در ویدیویی دیده میشود که افراد وابسته به ساختار حاکم فردی را در ولایت بغلان که شبیه غلامسخی و بلال بدون سلاح و با لباس ملکی است، به طور وحشتناک تیرباران میکنند و جریان جنایت خود را در شبکههای اجتماعی نشر کردهاند. این رویدادها در اذهان عمومی به معنای نسلکشی، قومگرایی و حذف دیگران است و در آینده علیه خود قاتل یا وابستهگان او تکرار خواهد شد.
نیروی حاکم بر کابل تصور میکند که چون تنها نیروی سلاح به دست و حاکم بر وضعیت است، هیچ نیروی دیگر را یارای به چالش کشیدن روایت و حاکمیت آن نیست و برای همین، طوری که عدالت حکم میکند جنایتهای روزانه علیه مردم بیگناه را داوری نمیکند. وزیر خارجه نیروی حاکم با آنکه از قتل بلال و غلامسخی و جنایتهای دیگر -مثل زندانی بودن دختران معترض و قتل زنان در بلخ و ولایات کشور- اطلاع دارد و میداند که عدهای در اندراب، پنجشیر، کاپیسا، تخار و بدخشان عملاً مسلح هستند و در مواردی بالای افراد جریان حاکم حمله کرده و آنان را کشتهاند، میگوید که امنیت در افغانستان سراسری است و هیچ مشکلی در داخل کشور وجود ندارد.
واقعیت این است که قومگرایی نیروی حاکم امنیت کل کشور را به چالش کشیده است و دیر یا زود این واقعیت هویدا خواهد شد. آرامش نسبی و موقتی در حالت کنونی، به معنای رضایت مردم از جریان حاکم نیست. مردم به این نتیجه رسیدهاند که ممکن نیست با اصول جدید و نوع نگاه نیروی حاکم به اقوام افغانستان، بتوان زندهگی باعزت و مصون داشت. برای همین، پیش از آنکه دیر شود و پیش از آنکه آتش زیر خاکستر شعلهور گردد، قاتلان مردم بیگناه باید به پای میز محاکمه بروند و برای جلوگیری از تکرار این جنایات، حکومت مورد نظر مردم تشکیل شود.