آوردهاند که لقمان حکیم، عارف شوریده با زیست اخلاقی در دنیای باستان که کوتاهگویههای عمیق و نصیحتگونه از وی به جا مانده، باری گفته است: «چیزی را که پند میکنی، نخست خودت به آن عمل کن.» این گزاره به ظاهر ساده و بیآلایش در بستر تاریخی افغانستان که ایدیولوژیها، نظامها، اندیشهها و جهانبینیهای متفاوت و گاه متضاد را تجربه کرده، هیچوقت در بته عمل ننشسته و هیچکسی از روشنفکر و سیاستمدار گرفته تا دیندار و ایدیولوژیزده به آن تمکین نکرده است. به سخن دیگر که توضیح آن خواهد آمد، همه ما در بستر تاریخیـاجتماعی افغانستان به چیزهایی که نصیحت کردهایم، اما عمل نکردهایم و به چیزهایی که شعار دادهایم، اصلاً باور نداشتهایم. این موارد میتواند اندیشه، جهانبینی، ایدیولوژی و حتا برداشت خاص از دین مورد نظر خودمان باشد.
تفاوت بسیار درازدامن و عمیق میان باور و رفتار، اندیشه و کنش، نصیحت و عملکرد و خود و دیگری وجود داشته است. کمونیستهایی که شعار ستمزدایی داده با «داس» و «چکش» آمدند تا کارگران و دهقانان را از زیر یوغ ستم بیرون کنند، اندی بعد با همان چکش بر فرق کارگران کوفتند و با همان داس گردن دهقانان را بریدند. اسلامگرایان دهههای 80 و 90 میلادی در پاکستان شعار امت واحد داشتند و در خانه خدا قسم خوردند، اما سرانجام از دریچههای قومی بیرون شدند و کابل را چنان راکتباران کردند که عدهای از آنها «قصاب کابل» لقب گرفت و داغ خانههای سوخته هنوز در جسم کابل زخمی وجود دارد. تمام نظامهای حاکم در افغانستان به چیزهایی که شعار میدادند و نصحیت میکردند، خودشان عمل نکردند و همیشه برداشت مورد نظر خود از دین و دموکراسی را برای دختر همسایه خواستند.
دموکراسی برای دختر همسایه
گاه ضربالمثلهای جاافتاده در بستر اجتماعی واقعیتهای پوشیدهای را بیان میکنند که ممکن است بدون ژرفنگری و نگاه عمیق، برجستهگی کمتری داشته باشد. دموکراسی برای دختر همسایه خواستن، نیز یکی از این ضربالمثلها است که ماهیت دموکراسی بیستساله افغانستان را خوبتر به نمایش میگذارد. در کلیت این نظام یکی از چالشهای بزرگ که همه چیز را به پوچی کشیده بود، بیاعتمادی و عدم عملکرد کسانی بود که دموکراسی را برای مردم تبلیغ و خود از عمل به آن خودداری میکردند. ماهیت دموکراسی رفتار مبتنی بر قانون بود، اما در عمل سردمداران آن، نظام دموکراسی و قانون را مبدل به استبداد و خودکامهگی کرده بودند، آن هم در بستر یک دولت شکننده و درگیر بحران که مستعد خشونت است و 20 گروه تروریستی در آن فعالیت دارند.
روشنفکران و مدنیبازان پرورشیافته در بستر این نظام به هیچیک از مولفههای دموکراسی لیبرال باور واقعی نداشتند. آنها آزادی و روشنفکری مورد نظر خود را برای دختر همسایه میخواستند و آنچه مربوط خودشان میشد، در هشت پارچه ناآزادی و تحجر میپیچیدند تا از تیررس چشم همه پوشیده باشد. این بیباوری به مولفههایی که تبلیغ میکردند، زمینههای سوءاستفاده و مقاصد شخصی را مساعد کرده و فساد را به اوجش رساند. آنهایی که سودای جلوگیری خشونت علیه زنان را داشتند، خود از عاملان خشونت و تعرض به زنان بودند و آنهایی که شعار آزادی و دموکراسی سر میدادند، عناصر فاسدی بودند که در دنیای تافته جدابافته خود نه به آزادی باور داشتند و نه عملکردشان مبتنی بر مولفهها مردمسالاری و دموکراسی بود. این دوگانهگی چنان ریشههای جمهوریت و دموکراسی را پوساند که سرانجام در 25 آگست 2020 سقوط کرد و نیست شد.
برداشت دینی برای دختر همسایه
بعد از سقوط جمهوریت و نظام مبتنی بر مردمسالاری، اکنون طالبان یک نظام به ظاهر دینی را که بر شیرازه قومی بنا یافته است، ایجاد کردهاند. در این نظام نیز رهبران گروه طالبان دینداری، معنویت و خداجویی مورد نظر خود را برای دختر همسایه میخواهند. دین طالبان به جز دین عموم مردم افغانستان است. این کشور مسلمان بوده و ارزشهای اسلامی در میان مردم ریشههای ژرف دارد، اما طالبان با برداشت افراطی خود، انگار دین جدیدی را به مردم آوردهاند که در آن آزادی، سواد، امنیت و رفاه وجود ندارد. با وجود این، حتا همین دین مورد نظر خود را نیز برای خود نمیخواهند. در حالی که مکاتب دختران را بستهاند، دختران رهبران طالبان در قطر و امارات متحده در دانشگاههای خوب درس میخوانند و فوتبال بازی میکنند.
این تناقض آشکار در رفتار و گفتار، نشان میدهد که طالبان به مولفههای دینی مورد ادعای خود نیز باور ندارند؛ همانطور که تبلیغکنندههای نظام جمهوریت و دموکراسی به گفتهها و حرفهای خود باور نداشتند و صرفاً جهت منافع شخصی خود برای دیگران میخواستند. طالبان نیز به چیزهایی که تبلیغ میکنند، باور ندارند و صرفاً آن را برای دیگران میخواهند تا منافع خودشان تامین شود و به قدرت و ثروت برسند. وگرنه کسانی که جلو آموزش دختران مردم را میگیرند، چطور میتوانند دختران خود را در قطر و امارات به بهترین دانشگاهها و مراکز آموزشی بفرستند؟
گروهی که دیگران را به جرم پوشیدن چادر رنگه مجازات میکند و حتا در چگونهگی بودن رنگ لباس مردم دخالت دارد، اما شبنشینیهای اندیوالها و وابستهگان خود را انکار کرده و به تجاوز جنسی افراد خود بر زنان هیچ واکنشی نشان نمیدهد. طالبان به هیچیک از ارزشهایی که تبلیغ میکنند، باور ندارند؛ آنها دین را در خدمت اهداف شخصی خود گرفتهاند و همانطور که در «جمهوری شریر» دموکراسی و آزادی برای سوءاستفاده مردم بود، طالبان نیز در جبهه مخالف دموکراسی دین و ایمانداری و حجاب مورد نظر خود را برای دختر مردم میخواهند و خود به آن عمل نمیکنند. زندهگی مجریهای نظامهای سیاسی با زندهگی تودههای مردم هیچ سنخیتی ندارد. روش، منش و کنش زمامداران افغانستان با مردم تفاوت آشکار داشته و دارد. از این رو، با جرئت میتوان ادعا کرد که سیاستمداران و مجریان نظامها در افغانستان به آنچه به مردم نصیحت میکنند، خود عمل نمیکنند.