رموز رنگها
اگر دقت کرده باشید، داستان فلم در واقع بعد از ورود مرد غریبه به خانه عماد و رعنا شروع میشود که این بخشی از داستان حذف شده است؛ ولی مقدمهچینی کوتاهی دارد به این اتفاق که از دقیقه بیستوهفت شروع میشود. پیشتر از این عماد در تلفن به رعنا میگوید که در راه است. رعنا چون میخواهد حمام کند دروازه دهلیز را به هوای آمدن عماد باز میگذارد. در این صحنه، رعنا جاکت بلند خاکستری به تن دارد. وقتی بعد از آن اتفاق (ورود مرد غریبه به حمام) از شفاخانه مرخص میشود، تماماً پوششی از رنگ خاکستری دارد.
رنگ خاکستری رنگ کرختی و بیاحساسی است. رنگ گوشهگیری، بیطرفی و مردد بودن. رنگ خاکستری رنگ دور خود حصار کشیدن است. رعنا با شکسته شدن حریم خصوصیاش تمام حصارهای آرامش و امنیتش نابود شده است. حالا جدا از این مسأله که آیا تجاوزی هم صورت گرفته یا نه، لباس خاکستری بیانگر این است که او میخواهد دور خود حصار بکشد. دوست ندارد در مورد آنچه اتفاق افتاده، حرف بزند. همزمان عماد جاکت و جمپر سیاه به تن دارد.
«رنگ سیاه جدا از اینکه در بیشتر فرهنگها به عنوان نماد مرگ و عزاداری شناخته شده، در واقع رنگ رمز و راز است و همیشه به عنوان نماد دنیای ناشناخته و پنهان استفاده میشود.» یعنی عماد وارد بخشی از دنیای ناشناخته زندهگیاش میشود. اینکه در حمام دقیقاً چه اتفاقی افتاده، رازی است که مثل خوره ذهن عماد را همیشه خواهد خورد.
در صحنههای اجرای نمایش «مرگ فروشنده» آرتور میلر، رنگ غالب پوشش عماد و رعنا قهوهای روشن و قهوهای تیره است. در دایره رنگ ایتن، قهوهای، رنگی است که احساسات را سرکوب کرده و یک پناهگاه امن در مقابل استرسهای بیرون ایجاد میکند تا در آن بتوان مشکلات را بررسی و حل کرد. پوشش قهوهای عماد و رعنا حین اجرای نمایش، بیانگر این است که آنها سعی دارند با پناه بردن به دنیای نمایش از اتفاقی که افتاده برای مدتی فرار کنند و به آرامش مقطعی برسند. چون رنگ قهوهای باعث آرامش و اطمینان خاطر میشود.
به این صحنه دقت کنید، رعنا میگوید: «یه امشب را بیا از این داستان بیرون… ولش کن دیگه. من شام درست کردم، برو دستوروتو بشور…» اشاره به اتفاقی که افتاده. بعد آنها را سر میز شام میبینیم. عماد در حال غذا خوردن جاکت زرشکی پوشیده. برای ابراز عشق بیشتر از گل رز قرمز استفاده میگردد، به همین دلیل رنگ زرشکی نماد عشق شناخته میشود. این یعنی عماد برای لحظاتی فراموش میکند که چه اتفاقی افتاده، ولی رعنا را میبینیم که لباس آبی به تن دارد. اساس رنگهای سرد، رنگ آبی است. در حالی که رنگ جاکت عماد از طیف رنگهای گرم است. این تضاد جالب است؛ یعنی رعنا از یکطرف به عماد توصیه میکند که از فکر آنچه اتفاق افتاده بیرون بیاید، ولی خودش همچنان به فکر آن اتفاق است. وقتی رابطه عماد با رعنا به تدریج رو به سرد شدن میرود، بعدها میبینیم که عماد هم جاکت یا پیرهن آبی میپوشد. چون به رنگهای سرد که اساس آن رنگ آبی است، رنگهای دور نیز گفته میشود؛ چرا که احساس دور بودن اشیا از فاصله واقعیشان را به ما القا میکنند. وقتی همزمان هر دو پیرهن و جاکت آبی به تن دارند، پوشش رعنا تمایل او را به فاصله گرفتن از آنچه اتفاق افتاده نشان میدهد، در حالی که این رنگ در عماد بهطور ضمنی از افزایش فاصله او با رعنا حکایت دارد.
دیدن چندباره گربه چه مفهومی را القا میکند؟
اگر نگاهی به نمادپردازی و اسطورهشناسی گربهها بیندازید، «گربهها حیوانات نمادین با اسطورهای هستند که مفاهیم مشترک در همه فرهنگها دارند و همواره القاکننده مفاهیم خیر و یا شر بودهاند. گفته میشود که اسطورهشناسی گربهها به حدود ۹۵۰۰ سال قبل بازمیگردد. آنها موضوع افسانهها و داستانها و نقاشیهای بسیاری بودهاند. در مصر باستان، گربه حیوان مقدسی بود و با خدایان هممرتبه بود. گفته میشد که باستِت (یکی از خدایان مصر باستان) در هیبت گربه ظاهر میشد.»
در افسانههای ایرانی گربه سیاه و حتا سفید اغلب مظهر شیطانی داشته است. در برخی جاها هم مواجهه با گربه سفید بدشانسی تلقی میشود.
گربه موجودی با قوای جنسی خیلی قوی است که تصادفی سکس میکند. یعنی بهصورت ناگهانی گربه دیگری را پیدا و سکس میکند. بعد از ورود پیرمرد به حمام، وقتی اولین بار عماد به خانه میآید و رد خون را در راهپلهها دنبال میکند، همینکه وارد خانه میشود، گربهای از دروازه نیمهباز فرار میکند. این گربه همان پیرمرد است که وارد خانه میشود؛ چون او مشتری آهو، زن بدکارهای که قبلاً در آن خانه مینشسته، بوده و نمیداند که او از این خانه رفته است. بعد، پیرمرد، رعنا را میبیند، دستپاچه شده و فرار میکند.
بار دیگر گربه را در اطراف موتر (ماشین) پیرمرد میبینیم. سپس زمانی که میخواهند وسایل آن خانم را انتقال بدهند، گربه را میبینیم که در بین اسباب پنهان شده است. این یعنی پیرمرد به آن خانه پنهانی رفتوآمد داشته است.
حالا برمیگردیم به سکانس افتتاحیه فلم، زمانی که برای اولین بار باک (بابک کریمی) آپارتمانی را به عماد و رعنا نشان میدهد که آهو در آن مستاجر بوده و سپس عماد و رعنا به آن آپارتمان اسبابکشی میکنند. وقتی آنها پشت بام میرسند، یک گربه بزرگ بیرون از در «میو میو» میکند. رعنا گربه سفید را با مهربانی بغل میکند. این یعنی همانند انتهای فلم او از گناه مرد چشمپوشی میکند و او را میبخشد.
به صحنهای که گربه بین اسباب پنهان شده، دقت کنید. بعد تکههای پازل را کنار هم بچینید. در کنار گربه یک موترک اسباببازی میبینید، در حالی که قبلتر از این، گربهای را در اطرف موتر پیرمرد دیده بودیم. این صحنه باز اشاره به پیرمرد دارد که با دستپاچهگی فرار و موترش را در پارکینگ پایین ساختمان رها میکند.