به نظر میرسد که گروه طالبان همه عزم خود را جزم کرده است تا هرچه در توان دارد، برای به حاشیه بردن زنان و تضعیف جایگاه آنان در اجتماع افغانستان به خرج دهد. تازهترین اقدام این گروه علیه زنان، محرومیت دختران از اشتراک در کانکور و درواقع بستن دروازه دانشگاهها بهروی آنان است و این قطعاً آخرین اقدام در این مسیر نخواهد بود.
بسیاری در داخل و خارج کشور میپرسند که چرا طالبان دست به چنین اقدامهای نامعقولی میزنند؟ اقدامهایی که امروزه بیش از هر زمان دیگری ضدانسانی و غیراخلاقی به شمار میرود. پاسخهای گوناگونی به این پرسش داده میشود، از اختلافات درونی جناحهای طالبان، تا رویکرد سختگیرانه و افراطی امیرالمومنینشان، تا نفوذ استخبارات پاکستان، تا رقابت با داعش بر سر افراطگرایی. شاید یکایک پاسخهای یادشده به گوشههایی از یک واقعیت پیچیده اشاره کند، اما یکی از پاسخها ناظر به «جهانبینی» طالبان و جایگاه زن در آن است. معمولاً هر جهانبینی از سه رکن اساسی تشکیل میشود: انسان، جهان و ماورای جهان. ماورای جهان را در زبان دین «عالَم غیب» و در زبان فلسفه «متافیزیک» میگویند که شامل خدا، فرشتهگان، ارواح و عوالم مجردات است. در جهانبینی طالبان و دیگر افراطگرایان مذهبی، انسان به ذات خود ارزش و جایگاهی ندارد و آنچه به او ارزش میبخشد، عوامل دیگری مانند اعتقاد دینی، گرایش حزبی، ریشههای تباری و مانند اینها است.
از روزگاری که اومانیسم یا انسانگرایی، پس از عصر رنسانس، به میان آمد، یکی از مقولههای بنیادین تفکر در جهان امروز، تاکید بر ارزش ذاتی انسان بود، صرف نظر از سایر صفات و نسبتها. انسانگرایی تاکید داشت که انسان بدون توجه به نرینهگی و مادینهگی و بدون تفکیک میان مسلمان و نامسلمان و بدون فرق میان سیاه و سفید، که هرکدام میتواند پایه تبعیض و بیعدالتی میان انسانها شود، دارای ارزشی ذاتی است که به صرف انسان بودن حاصل میشود. طبق این دیدگاه، انسان برای برخورداری از کرامت، حقوق و جایگاه شایسته، نیاز به هیچ عامل دیگری فراتر از انسان بودن خود ندارد. انسان بودن کافی است تا همه مزایای یاد شده را برایش تثبیت کند و به عبارتی، همه اینها با خود انسان متولد میشود، نه اینکه کسی به وی ببخشد و هرگاه خواست، از وی باز پس بگیرد. اعلامیه حقوق بشر برخاسته از چنین دیدگاهی است.
این دیدگاه با آنکه ظاهراً محصول جنبشهای فلسفی است، اما در ژرفای خود با روح ادیان همخوانی دارد و دستکم در میان مسلمانان، تلاش نظری فراوانی شده است تا اثبات شود که دین با بیعدالتی و نابرابری میان انسانها موافق نیست و کرامت ذاتی آدمی وابسته به هیچ امری فراتر از انسانیت انسانها نیست.
طالبان و دیگر گروههای افراطی، چنین دیدگاهی به آدمی ندارند و انسانهایی را که با این گروه همفکر و همتبار نباشند، فاقد کرامت و ارزش انسانی میشمارند. از نظر آنان نه مسلمان و نامسلمان برابرند، نه شیعه و سنی، نه مرد و زن و نه همتبارانشان با ناهمتباران. از اینرو، یکی از مبارزاتی که دیگر مردمان نیاز دارند برای آن کمر ببندند، به چالش گرفتن این نگرش غیرانسانی به انسان است. آنچه امروزه و بلکه از بسیار سالها، در این سرزمین در معرض خطر قرار داشته، انسانیت بوده است، نه دین، قومیت، فرهنگ یا هیچ امر انتزاعی دیگر، و امروز باید به دفاع از آن کمر بست. تبعیض در برابر زنان این جامعه از میان نخواهد رفت مگر آنگاه که انسانیت بدون هیچ پسوند و پیشوندی مدار کرامت، عزت و حقوق شهروندی باشد.