انتخابات ریاست جمهوری به رغم ناامنی و ضعفهای مدیریتی و لوژستیکی کمیسیون مستقل انتخابات بالاخره برگزار شد. برگزاری انتخابات امری ضروری بود. مشروعیت نظم جمهوری کنونی از انتخابات میآید و اگر انتخاباتی برگزار نمیشد، این مشروعیت به شدت صدمه میدید. در وضعیتی که بحث حل سیاسی جنگ مطرح است نیز به برگزاری انتخابات اهمیت مضاعف داده بود. شرکت بخشی از مردم افغانستان در این انتخابات نشان داد که افغانستان از تاریخ سیاسی خونبارش تا حدی فاصله گرفته است. شماری مردم به رغم تهدیدهای طالبها و تردیدهایی که برخی از نیروهای سیاسی در مورد انتخابات ایجاد کرده بودند، رای دادند. اگر بینظمیهای مدیریتی و لوژستیکی نمیبود، میزان مشارکت بالاتر میرفت. اگر تهدیدهای امنیتی وجود نمیداشت بدون تردید که کمیت بیشتری از مردم پای صندوقهای رای میرفتند. این وضعیت نشان میدهد که دیگر غلبهی نظامی، تسخیر یک جغرافیا و پیروزی در جنگ، مشروعیت سیاسی به بار نمیآورَد. در گذشته مشروعیت سیاسی از راه زور میآمد. سرلشکران، قلمروها را تسخیر میکردند و نفس این تسخیر و تسلط نظامی، مشروعیت سیاسی به بار میآورد. مشروعیت سیاسی تسخیرکنندهگان را روایتهای فرهنگی و سیاسی مسلط بر این حوزهی فرهنگی توجیه میکرد.
در گذشتهی تاریخی این دیار مشروعیت سیاسی جنبهی دیگر هم داشت. مشروعیت، میراثی و خاندانی بود. سلطنت، حکومت کردن و سرلشکری حرفهی خاندانها و اشخاص بخصوص تلقی میشد و مردم دخالتی در سیاست نداشتند. با آن که مردم عام از اثر لشکرکشیهای شهزادهگان آسیب میدیدند و کشته میشدند، ولی هیچ نقش معنادار سیاسی در پادشاگردشی و روی کارآمدن یک پادشاه دیگر ایفا نمیکردند. آنانی که در گذشتهی تاریخی حکومت کردن و سیاست حرفهیشان تلقی میشد، به بسیار سادهگی اگر در یک شهری در منازعهی قدرت شکست میخوردند، به جای دیگر میرفتند و شهر دیگر را تسخیر میکردند. ظهیرالدین بابر در شروع قرن ۱۶ از عموزادهگانش در سمرقند شکست خورد. او به بدخشان آمد در آنجا لشکر بسیج کرد و بعد کابل را که بر آن یک عموزادهی دیگرش سلطنت میکرد، تسخیر کرد. مدتی بعد همین بابر دامنهی سلطنتش را از کابل تا دهلی امروزی گسترش داد. حکومت او به لحاظ مشروعیت در همین قلمرو وسیع به مشکل برنخورد. نفس پیروزی نظامی و بقا، مشروعیتآور بود و سیاست هم حرفهی خاندانهای حاکم تلقی میشد. منازعهی قدرت هم محدود به خاندانهای حاکم بود. نه حزبی وجود داشت و نه کنشگران حقوقی و سیاسی دیگر تا حقوق فرد، بحث نهادها و موضوع مشارکت عمومی را در سیاستگذاریها مطرح کنند. بسیاری از نیروهای جنگی و نظامی مثل طالبان در افغانستان هنوز هم همان تصور را دارند، آنان فکر میکنند که نفس تسخیر یک قلمرو و شکست نیرویی که دشمن تلقی میشود، مشروعیت سیاسی به بار میآورَد.
ولی انتخابات ریاست جمهوری دیروز و انتخابات پارلمانی سال گذشته با مجموعی از رویدادهای دیگر نشان داد که فاصلهی ذهنی مردم افغانستان با آن تاریخ طولانی و خونبار بسیار زیاد شده است. هیچ دیگر ممکن نیست که نیرویی بیاید، سراسر کشور را تسخیر کند و بعد صاحب مشروعیت سیاسی گردد. تجربه نشان داده است که در این اواخر حتا تسخیر کل قلمرو افغانستان توسط یک گروه هم ناممکن است. اگر هم، چنین اتفاقی بیفتد، گروهی که تسخیر کرده و پیروزی نظامی به دست آورده است، نمیتواند موفقیت نظامی را بدل به پیروزی سیاسی کند. هر پیروزی نظامی در نهایت باید پیروزی سیاسی به ارمغان بیاورد. در جنگهایی که بابر برای جهانگشایی در قرن ۱۶ به راه میانداخت هم قاعده همین بود. او قلمرو وسیعی را از کابل تا دهلی نو تسخیر کرد، پیروزی نظامی به دست آورد، ملک ابراهیم لودی را در جنگ معروف پانیپت کشت ولی در نهایت با استفاده از روایتهای مذهبی و فرهنگی حاکم بر قلمروی که تسخیر کرده بود، صاحب مشروعیت سیاسی شد. مشروعیت او چنان پهنا و گستره یافت که وارثان او تا فرارسیدن عصر استعمار بر این خطه حاکم بودند. مشروعیت مغولها/وارثان بابر در هند چنان مسلم و مسلط بود که حتا استعمار هم نتوانست آن را تا اواسط قرن ۱۹ زایل کند.
پیچیدهگی دنیای امروز و مناسبات قدرت در افغانستان نشان میدهد که هیچ گروهی حتا در صورت غلبهی نظامی هم نمیتواند آن پیروزی را به یک موفقیت سیاسی بدل کند. اما به نظر میرسد که طالبان هنوز هم به فکر غلبهی نظامی هستند و تصور میکنند که از طریق ایجاد تسلط نظامی و برقراری نوعی نظم و امنیت فزیکی، قادر به کسب مشروعیت سیاسی خواهند شد. اما چنین چیزی امکان ندارد. افغانستان فرهنگ سیاسی سنتی زیاد فاصله گرفته است و انتخابات دیروز یکی از نشانههای این تغییر است.