استبداد نامنور
یونس نگاه

ملا هبتالله شباهتهایی به اشرف غنی دارد. آقای غنی آدمی درسخوانده و کتابی بود. او با فرمولهای ذهنی، تلاش داشت افغانستان را بهسرعت صاحب «نظام عادل» سازد، «دولت درماندهاش» را اصلاح کند و مشکلات فراوانش را در سه لایه داخلی، منطقهای و جهانی دستهبندی کرده حل سازد تا در عرض چند سال آب کشور به قیمت نفت به بازار عرضه گردد، برقش به هند و پاکستان صادر شود، شاهراه ترانزیتی داشته باشد و دهلیزهای هواییاش محدودیتهای ترانزیتی را رفع کند. ملا هبتالله نیز چون او صاحب فرمولهای ذهنی است و برای افغانستان در سه لایه داخلی، منطقهای و جهانی برنامههایی مطرح میکند. او نیز از نظام عادل سخن میگوید و در دیدارش با رییسان منابع بشری که گزارش و صورت جلسهاش در ۸صبح نشر شده، اشرف غنی را به خاطر سر دادن شعار «کاذب» عدالت عمری، شماتت کرده است. ملا هبتالله برای ایجاد نظام عادل، سخن از قانون، انکشاف اقتصادی، تعلیم و ایجاد جای کار نمیگوید، بلکه کلید را تطبیق شریعت میداند. در دیداری که به تاریخ ۱۸ میزان امسال با رییسان استخبارات ۳۴ ولایت داشته، گفته است که تمام مسوولان باید به او حساب بدهند که در یک سال حکومتداری چه مقدار شریعت را تطبیق کردهاند. او از مسوولان ادارات زیر فرمانش نخواسته است تا از پیشرفت اقتصادی، رشد تعلیم، افزایش تولیدات صنعتی، کاهش بیکاری و تطبیق قانون گزارش دهند. خطکش او برای پیمایش «پیشرفت» تطبیق شریعت است؛ شریعتی که در عمل به امر به معروف و نهی از منکر و جهاد خلاصه میشود. او در دیدارش با رییسان منابع بشری وزارتخانهها نیز گفته است که شریعت کلید حل تمام مشکلات است و باید در هر کاری با علما (ملاها) مشورت شود؛ «چرا که شریعت کامل است و برای هر چیز راه درست را تعیین کرده است.» در سطح داخلی ایدهآل او جامعهای است که همه با شریعت چنان آشنا باشند که «هیچ مخالفی باقی نماند.» او افغانستان یکدست، پر از افراد گوشبهفرمان و آماده جهاد را پیشرفته میداند. در سطح منطقهای نیز ملا هبتالله مثل اشرف غنی افغانستان را عضو فعال میخواهد، اما او به صدور آب و برق به منطقه و تبدیل وطن به چارراه ترانزیت کالا باور ندارد، بلکه تبلیغ میکند که کشور را به چارراه تجارت و ترانزیت جهادگرایی تبدیل خواهد کرد تا از آن طریق کشورهای همسایه و جهان اسلام زیر چتر امارت یا خلافت قرار گیرند. در سطح جهانی نیز او تخیلاتی دارد و میگوید ماموریت باشندهگان افغانستان آمادهگی و قربانی برای پیروزی جهاد در کل جهان است. او از مردم افغانستان انتظار دارد که همه زره پوشیده آماده فرمان جهاد باشند تا برای ایجاد نظام اسلامی در کل جهان، هرجا او دستور داد بروند (فقره ۱۴، صورت جلسه ملا هبتالله با رییسان منابع بشری).
از اواخر دهه اول جمهوری اسلامی، زمانی که انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۹ به تنشهای شرمآور منجر شد، دزدی آرا و تقلب کار را به میانجیگری خارجی و تشکیل حکومت مصلحتی غیرانتخابی، براساس جورآمد کشید، در محافل سیاسی و میان درسخواندهها صحبت از ضرورت کشور به نظام مرکزی منضبط میشد که در راس آن شخصی تحصیلکرده، حامی تعلیم و ترقی قرار داشته باشد. آنان میگفتند افغانستان به دلیل تهدید تروریسم، عقبماندهگی سیاسی، ریشه نداشتن فرهنگ دموکراسی و نبود احزاب قوی آماده پذیرش نظام دموکراتیک نیست و بهتر است شخصی با دیدگاههای مترقی اما صاحب صلاحیتهای فراوان به قدرت بیاید تا نظم و انضباط لازم را برای تسهیل ثبات و ترقی فراهم کند. از همین رو، گاهی سخن از استبداد منور به میان میآمد.
تاریخنویسان و سیاستدانان، به مجموعهای از حکومتهای استبدادی قرن هجدهم که گفته میشود ویژهگیهای سکولار، ترقیخواهانه و خردگرا داشتند و زمینه عبور ملتهای غربی را از عصر فیودالی فراهم ساختند، عنوان استبداد منور یا دیکتاتوری روشن دادهاند. مستبدان منور که در پی تحولات عصر روشنگری، قدرت خود را به آسمان و مشیت الهی پیوند نمیدادند، بلکه مدعی بودند که برای رفاه و خوشبختی توده مردم اعمال قدرت میکنند و تمایل به اصلاحات و روشنگری داشتند. تاریخنویسان ناپلیون را مشهورترین مستبد منور میخوانند. ماریا ترزا (۱۷۴۰-۱۷۸۰) در اتریش، فریدریش دوم پروس (۱۷۴۰-۱۷۸۶) و کاترین دوم روسیه (۱۷۶۲-۱۷۹۶) نیز نامهای مشهور در گروه حاکمان مستبدند. اینان هرکدام در کشورش علیه شورشها و انارشیسم با مشت آهنین ایستاده بودند، ولی در عین حال اصلاحات اقتصادی و اجتماعی و در مواردی استقلال محاکم و آزادی عقیده را تشویق میکردند. صفت منور، به دلیل همین رویکرد اصلاحی و تمایل به ترقی به آن دیکتاتورها داده شده بود.
اکنون نیز در جوامعی که تلاش برای دموکراسی به انارشیسم منتهی میشود، شورشگری مانع جدی ثبات و تحقق دموکراسی میگردد و فقر و عقبماندهگی فرصت مشارکت معنادار را به مردم نمیدهد، تمایل به استبداد منور زنده میشود، به امید آنکه جامعه از بیثباتی و شورشگری از یکسو و فقر و عقبماندهگی از سوی دیگر نجات یابد. تحصیلکردهگان و سیاستپیشهگانی که در انتخابات سال ۲۰۱۴ از اشرف غنی حمایت کردند و آنانی که در هفت سال حکومت او، القاب متفکر دوم جهان و بابا را برایش دادند، از این طیف بودند. گروهی بعد از انتخابات و زمانی که اشرف غنی کوشید مشتش را تثبیت کند، از او بریدند و تعدادی تا پایان کنارش ماندند. کسانی از دوستان و نزدیکان من در انتخابات سال ۲۰۱۴ به او رای دادند، چون فکر میکردند که آدمی جدی (مستبد) و فهمیده (منور) است؛ اما گذشت زمان نشان داد که شرایط افغانستان پیچیدهتر از آن است که با ایستادن پشت فردی «جدی» و «فهمیده» حل شود. عصر ما با قرن هجدهم تفاوت بسیار دارد و امروز حتا با نسخه امانالله خان نمیتوان مشکلات ملی را مداوا کرد. هر نظامی که به مردم نقش منفعل قایل شود و در پی تطبیق نسخههای ذهنی فرد یا افرادی گردد که سر در کتاب، پریزنتیشن، دعا و تاریخ دارند و به اتفاقات روز و خواستههای مردم چشم میبندند، حتا اگر به نیت ترقیخواهانه باشد، به ناکامی میانجامد.
طالبان نیز در خلای نظام دموکراتیک و تمایل عمومی به مشت آهنین منور، به قدرت رسیدهاند. در کنار حمایتهای خارجی، تمایل مردم به ثبات و نظم – حتا به قیمت کاهش آزادیها – در قدرتگیری آن گروه نقش داشته است. طالبان، امارت خود را استبداد منور تبلیغ میکنند، با این تفاوت که آنان تنویر و روشنگری را برای رفاه و آسایش اینجهانی لازم نمیدانند، بلکه با سوءاستفاده از باورهای دینی، مردم را به نسیههای آنجهانی فریب میدهند و روشنگری را به امر به معروف و نهی از منکر تقلیل داده و مردم را موظف به اطاعت و قربانی میدانند. ملا هبتالله در جلسه با رییسان منابع بشری گفته است: «اگر واقعاً خواهان حاکمیت دین و شریعت هستید، پس آماده قربانی شوید، زره را بپوشید.» از مسوولان منابع بشری که مناصب کاملاً تخصصی مدیریتی دارند، خواسته شده است تا ماموریت اصلی خود را تطبیق شریعت قرار دهند و برای قربانی در راه جهاد جهانی آماده شوند. تنها ملا هبتالله چنین ماموریت «تنویری» را تبلیغ نمیکند، بلکه افرادی چون ذبیحالله مجاهد نیز میکوشند سانسور، استبداد و مشت آهنین را با عقبیاندیشی توجیه کنند، در حالی که خودشان مشغول جمعآوری پول، تجارت و کشمکش بر سر توزیع قدرت در دنیای «دنی» هستند. مجاهد در سخنرانیای که به تاریخ ۱۲ ماه جاری (فبروری) از او در تلویزیون ملی تحت کنترل طالبان نشر شده، برای توجیه سانسور و جلوگیری از آزادی بیان گفته است که انسان بنده خدا است و نمیتواند مطلق آزاد باشد. به گفته او انسان «مطلق به خاطر زیستن و زندهگی کردن آفریده نشده، چون دنیا جای زیستن نیست. مشکلات، مسایل و همچنان طفولیت، ناتوانی و باز موت تمام در این دنیا میآید سر آدم. این جای زندهگی نیست، جای زندهگی به باور مسلمانان آخرت است. جای زندهگی جنت است که اصلاً نهایت ندارد، نعمتهایش پایان ندارد و زندهگیاش هم آخر ندارد. دنیا یک مرحله امتحانی است. خداوند زندهگی و موت را آفریده تا شما را بیازماید که کدامتان عمل بهتر و نیکتری را انجام میدهید. پس اینجا ما مکلف استیم در برابر دین، در برابر خدا. هر کسی که هر جایی وظیفه دارد، باید این مکلفیت را حس کند. نمیتوانیم مطلق آزاد باشیم.»
ملا هبتالله دچار این وهم است، یا حداقل در سخنرانیها و موضعگیریهایش چنان مینماید که گویا امارت طالبان و در راس آن خود او از نظر فکری بینیازند، فرمول خوشبختی را میدانند و مادر علمها را در اختیار دارند. از این رو، استبدادی را که بر مردم افغانستان تحمیل میکنند و دوست دارند آن را به کشورهای منطقه و جهان نیز صادر کنند، منور و به سود انسانها است. به همین دلیل، گفته است که در اداره او تمام قوانین و مقررههای جمهوریت یکسره و بدون استثنا از سوی شریعت لغوند و حتا برای اعلام لغو آنها «به فرمان نیز نیاز نیست.» برای او سالها تجارب اندوختهشده در نظام جمهوریت هیچ ارزشی ندارد، قوانین و مقرراتی که طی دهههای طولانی و با آزمون و خطای بسیار به وجود آمده، حتا ارزش بازبینی ندارند و باید چون اوراق فرسوده و چتلنویس دور انداخته شوند. او گفته است: «شریعت به چیزی محتاج نیست.»
این بیاحتیاجی شریعت را هبتالله آخوندزاده و امارتیهایش به امور اداری و سیاسی نیز تعمیم میدهند. بیاحتیاجی شریعت به معنای بیاحتیاجی ملا هبتالله به مشورت و حضور غیرخودیهای او در قدرت و نظام است. او امارت ملاها را بینیاز از همکاری آدمهای متخصص و فنی میداند و حکومتش را نیازمند گفتوگو با مردم، اخذ رای، پارلمان و نمایندهگی نمیداند. او متفکر اول جهان است و امارتش بینیاز از هر گونه تعامل فکری و تبادل تجربه و تخصص.
ملا هبتالله در ادامه توصیههایش به رییسان منابع بشری گفته است: «چون دین کامل داریم، باید برای نظام اسلامی چنان قوانین جامع و کامل بسازیم که تمام نظامهای جهان به آن محتاج باشند.» او ساختن چنان قوانین کامل را ارزیابی نیازهای مردم، مطالعه تجارب ملتهای دیگر و مراجعه به متخصصان بخشهای گوناگون حیات اداری و سیاسی نمیداند، بلکه شاهکلیدش در قندهار و پیش شورای مولویها است. «به همین خاطر به وزیران خود میگویم شما در هر کار باید با علما مشوره کنید، چرا که شریعت کامل است و برای هر چیز راه درست را تعیین کرده است.»
این استبداد نامنور، زندهگی را بر مردم افغانستان جهنمی ساخته است که امروز شاهدیم. جهنمی که در آن نظم گورستانی، سکوت و اطاعت ایدهآل است و رنج دنیوی که همراه با اطاعت باشد و آدمها را به مجاهدان زرهپوش آماده قربانی بدل کند، پذیرفتنی و خوب است؛ چرا که به گفته ذبیحالله مجاهد، این جهان جای زندهگی نیست! برای مستبدان تاریکاندیش و مرگخواه، تعلیمی که زنان و مردان را با «زیور» اطاعت و زره مرگخواهی مجهز نسازد، ارزش ندارد؛ سیری و آرامشی که انسان را از چنگ ملا هبتالله و همتایانش بیرون بکشد شر است و گرسنهگی برتر از آن میباشد.
نکته «روشن» در استبداد منور تاریخی که در دانشگاهها و محافل سیاسی از آن بحث میشود، دوری از عقبیاندیشی و مرگخواهی بود. آن مستبدان که اثرات عصر روشنگری را در جامعه شاهد بودند و میدانستند مردم شعارهای دینی و نسیههای اخروی را نمیخرند، اعلام میکردند که برای اعمال قدرت از آسمان و دین دستور نمیگیرند، بلکه نیاز به خیر عمومی و ترقی اجتماعی حاکمیت استبدادی آنان را توجیه میکند. برخی به این باورند که در آن عصر و برای جوامع آن زمان غربی، آن استبداد منور مفید تمام شد و نظم رو به ترقی زمینه پیشرفت و در نتیجه گسترش آزادیها را تسهیل کرد. البته، تمایل جوامع دچار بیثباتی و انارشیسم به مشت آهنین منور، محدود به گذشته و غرب نیست، بلکه همانطوری که در شروع این متن هم گفته شد، امروز نیز مردمِ ناچار، فاقد نهادها و ابزار دموکراتیک، وقتی گرفتار دزدهای سرگردنه، قراردادیهای بیاصول، معاملهگران رای و حقوق مردم و تروریستان و اختطافچیها شوند، از آرمانهای دموکراتیک و حقوق بشری خود چند قدم عقبنشینی کرده و حاضر میشوند مشت آهنین را تحمل کنند، به امید آنکه آن نظم منور ایجاد شود و محیطی برای تامین نان و آب، آرامش و تعلیم و صلح و کار ایجاد گردد و در نتیجه جامعه فرصت یابد تا صاحب نهادهای قدرتمند اجتماعی و آماده عبور از استبداد شود. استبداد جهادی که زندهگی را شر ناگزیر تبلیغ میکند و به نیازهای مادی مردم ارزش قایل نیست، ممکن مدتی از تمایل جامعه برای گریز از انارشیسم بهره گرفته امارتی بسازد، ولی دیر نمیپاید؛ چرا که آدمها برای مدت طولانی نمیتوانند از نان، آب، تعلیم و آرامش خود به امید جهانِ بعد از مرگ چشم بپوشند. مردم نمیتوانند باور کنند که جهان جای زندهگی نیست و باید همه کفن پوشیده برای آخرت بجنگند.