– خب، میتوانی به من بگویی هدفت از زندهگی چیست؟
هدفم این است که آینده خوب، بهتر و کاملی برای خودم بسازم.
– برای رسیدن به این آینده خوب و کامل، باید چه کاری انجام بدهی؟
باید اول خودم را خوب بشناسم و عیبهایم را رفع کنم.
– دیگر چه؟
همین از همه مهمتر است.
– تو از شرایطی که حالا داری، ناراضی هستی؟
بله خیلی. چند سال است که ناراضیام و حس خوبی ندارم.
– میتوانی بگویی به جز شناخت دقیق و عمیق خودت، دیگر چه کارهایی برای انجام دادن در زندهگیات داری؟
خب، فکر نکنم کار مهم دیگری باشد.
– ببین اسحاق، تو حالا دانشجوی سمستر هفت هستی و طبیعتاً باید سر صنفهایت حاضر شوی. تکالیف درسیات را انجام بدهی و سعی کنی مطالعه کنی. در ضمن تو سر کار هم میروی و باید وظایف شغلیات را انجام دهی. جوانی هم هستی که حداقل باید یکی دو فعالیت تفریحی ورزشی داشته باشی، مثل همان شنا که گفتی قبلاً میرفتی. روابط اجتماعی و خانوادهگی هم میتوانی داشته باشی. حداقل هفتهای یک بار به خانواده یا یکی از اقوام و یا دوستانت سر بزنی. اینها کارهایی است که چند هفته است تقریباً کنار گذاشتهای، با این دلیل که اول میخواهی خودت را خوب بشناسی. فکر نمیکنی اینها هم میتواند جزو کارهای تو باشد؟
خب، چرا اینها هست، ولی فکر نکنم مهمتر باشد.
– میتوانیم در مورد اینکه آیا آمدن به جلسات مشاوره و خودشناسی مهمتر است یا انجام تکالیف درسی و وظایف شغلیات صحبت کنیم. تو الآن یک سال است که میآیی جلسه مشاوره. مسایلی در مورد افکار وسواسی و اضطرابهایت داشتی و مطرح کردی که در موردشان مشاوره داشتیم و تمریناتت را پیش میبری و در حال بهتر شدن هستند؛ اما حالا چهار جلسه است که فقط داری سوالاتی در مورد خودشناسی و استعدادیابی و اهمیت آن میپرسی؛ سوالاتی که اگر دقت کرده باشی معمولاً به بحثهای فلسفی و پیچیده کشیده میشود. این موضوع هم دقیقاً از زمانی شروع شده است که من جلسات قبلش اصرار داشتم باید روی نظم درسی و شغلی و عملگراییات متمرکز شوی.
خب، این یعنی چی؟
– بگذار اول چیزی بپرسم. بیشتر ترجیح میدهی من و تو بنشینیم و در مورد شناخت استعدادها، افکار، اهداف و شخصیت تو صحبت کنیم یا اینکه بروی اتاقت و تکالیف درسی فردایت را انجام دهی؟
خب، ترجیح میدهم در مورد خودم با شما صحبت کنم.
– این ترجیح تو به دلیل نیاز الآن تو است یا به این دلیل که احساس میکنی این کار یعنی صحبت در مورد خودشناسی مهمتر است؟
فکر کنم هردویش. هم مهم است و هم نیاز دارم.
– تو فردا سر صنف نیاز داری تکالیف انجامشدهات را تحویل استاد بدهی یا در مورد خودشناسی که امروز صحبت کردیم، گزارش ارایه کنی؟
خب نه. فردا باید تکالیف درسی و کار پروژه را ارایه دهم.
– پس نیاز اصلی فعلی تو انجام تکالیف درسی و پروژه کاری است است. درست است؟
خب، بله.
– حالا تو باید انتخاب کنی که به نیازت رسیدهگی کنی یا به چیزی که در ذهنت مهم به نظر میرسد. حالا بگو کدام یکی از این دو کار برایت استرسآور است؟ انجام تکالیف درسی یا صحبت با من در مورد خودشناسی؟
واقعیتش درس خواندن استرس و سختیاش بیشتر است.
– نکته دقیقاً همین است. به نظر میرسد تو به خاطر نزدیک نشدن به استرس درس خواندن و سر کار رفتن، داری به سمت موضوع مهم خودشناسی فرار میکنی. دلیل اینکه به موضوعات اصلی زندهگیات نمیپردازی، این است که برای فرار از مسوولیت تحصیل، کار و روابط اجتماعی و خانوادهگی، به چیزی به نام خودشناسی و خودسازی پناه بردهای. خودشناسی و شناخت ضعفهای شخصی یکی از کارهایی است که باید در کنار کارهای عملی دیگر مانند درس خواندن و سرکار رفتن و ورزش و… انجام دهی. منطقیتر این است که خودشناسی و خودسازی را در کنار دیگر کارها و به وقت و نوبت خودش، به تدریج و به اندازه انجام دهی.
روش فرار به سمت خوبیها به جای انجام کار و مسوولیت واقعی، کمکی به حل مسایلت نمیکند. حتا اگر آن خوبی، خودشناسی، عبادت و یا کمک به دیگران یا هر چیز دیگری باشد، باز اگر هدف، فرار از یک کار و مسوولیت اصلی باشد، نوعی خودفریبی و بازی با خوبیها است. در جامعه ما خیلیها به خاطر نپرداختن به کار سختی مانند ارتباط با اعضای خانواده و رسیدهگی به آنها یا انجام مسوولیتهای استرسآور شغلی و درسیشان به سمت کارهای خوبی مانند کمک به مردم و نیازمندان، مطالعات مذهبی و عرفانی و یا امور به ظاهر اخلاقی فرار میکنند. فرار به سمت خوبیها، نوعی خودفریبی است. شجاع باش و کار سخت و استرسآمیز اصلیات را انجام بده. درس بخوان و برو سر کار. خودشناسی تا همین حد کافی است.