• 8AM.MEDIA
  • پښتو ویب‌پاڼه
  • English Website
  • اۉزبېکچه ویب‌سایت
  • آرشیو ویب‌سایت قبلی
یکشنبه 19 قوس 1402
روزنامه ۸صبح
  • صفحه نخست
  • اخبار
    • افغانستان
    • جهان
  • گزارش‌ها
    • گزارش‌های روز
    • گزارش‌های تحقیقی
  • مصاحبه‌ها
  • تحلیل و یادداشت
  • زنگ اول
  • جامعه
    • دموکراسی و حقوق بشر
    • حقوق زنان
    • محیط زیست
  • اقتصاد و توسعه
  • فرهنگ و هنر
    • ادبیات
    • سینما
    • موسیقی
    • داستان
    • هنر تجسمی
  • ورزش
  • ویژه‌ها
    • دوسالگی سقوط و حاکمیت دوباره طالبان
    • سخن زن
    • صفحه گزارش ویژه ملا هبت‌الله
    • صفحه‌ی ویژه ایستادگی برای آموزش
    • صفحه ویژه نصاب آموزشی در دوران حاکمیت طالبان
    • صفحه ویژه نوروز
    • صفحه ویژه ۸ مارچ
    • صفحه ویژه تحولات اوکراین
  • ارتباط با ما
    • درباره ما
    • ارسال مقاله
    • تماس با ما
    • درخواست تبلیغات
بدون نتیجه
نمایش همه نتایج
  • صفحه نخست
  • اخبار
    • افغانستان
    • جهان
  • گزارش‌ها
    • گزارش‌های روز
    • گزارش‌های تحقیقی
  • مصاحبه‌ها
  • تحلیل و یادداشت
  • زنگ اول
  • جامعه
    • دموکراسی و حقوق بشر
    • حقوق زنان
    • محیط زیست
  • اقتصاد و توسعه
  • فرهنگ و هنر
    • ادبیات
    • سینما
    • موسیقی
    • داستان
    • هنر تجسمی
  • ورزش
  • ویژه‌ها
    • دوسالگی سقوط و حاکمیت دوباره طالبان
    • سخن زن
    • صفحه گزارش ویژه ملا هبت‌الله
    • صفحه‌ی ویژه ایستادگی برای آموزش
    • صفحه ویژه نصاب آموزشی در دوران حاکمیت طالبان
    • صفحه ویژه نوروز
    • صفحه ویژه ۸ مارچ
    • صفحه ویژه تحولات اوکراین
  • ارتباط با ما
    • درباره ما
    • ارسال مقاله
    • تماس با ما
    • درخواست تبلیغات
بدون نتیجه
نمایش همه نتایج
روزنامه ۸صبح
بدون نتیجه
نمایش همه نتایج

غرور «مردانه»؛ زنی که قربانی ناباروری شوهرش شد

عایشه خراسانی عایشه خراسانی
24 عقرب/آبان 1402 - Nov 15, 2023

GETTY IMAGES

باد موزون شاخچه‌های درختان را به‌هم می‌زند و پرنده‌های کوچکی از آن به آسمان فرار می‌کنند. هوای پاییز در روستای آن‌ها این‌ گونه است: باد می‌وزد، ابرها عبوث و تیره و تار می‌گردند، اما کم‌تر باران می‌بارد. به بر کنده درختی که پناه‌گاه پرنده‌های مهاجر است، تکیه داده است. از جایی که او نشسته است تمام اگر نه، قسمت زیادی از روستا را می‌شود دید. چشم‌انداز روبه‌رو، مسیر عابرانی است که گاهی مواشی خویش را از آن راه به چرا می‌برند و یا با بشکه‌های آب آشامیدنی به سمت خانه خود می‌روند. در قسمتی از روستا هم دریاچه کوچکی است که زمین‌های مردم را سیرآب می‌کند و یکی از مکان‌های بازی کودکان است. مهرافشان خاموش است و صدایی جز صدای تماس برگ‌ها به یکدیگر و سقوط‌شان به زمین شنیده نمی‌شود. همه‌ چیز به آرامی و در سکوت انگار به زنده‌گی ادامه می‌دهند و مهرافشان نیز، حتا حضور من چندان برایش محسوس نیست تا این ‌که به شانه‌اش زده می‌گویم: «آفرین بر تو، شجاعت تو سیلی محکم به‌روی کسانی بود که مانع خوش‌زیستن تو می‌شدند». لبخند گرمی روی صورتش نقش می‌بندد و چشم‌هایش را به دریاچه‌‌ای که هم‌رنگ خاک است، می‌دوزد.

مهرافشان (نام مستعار) وقتی تازه صنف دهم مکتب بود و گفته خودش دست چپ و راست خود را نمی‌شناخت، روانه خانه‌ شوهر کرده می‌شود. به زنده‌گی او در همین مرحله یک نقطه گذاشته می‌شود. او در درس مکتب کوشا بود و مشتاق ادامه تحصیل. با این ‌که می‌دانست خانواده‌اش او را نمی‌گذارند به دانشگاه برود، بازهم رویای رفتن به دانشگاه را در سرش شاخ و برگ می‌داد و امیدوار بود روزی برسد که کلاه فراغتش را به‌رسم معمول به آسمان بیندازد و موفقیتش را به رخ دنیا بکشد. اما این‌ رویاها تا مدت‌ها رویا ماندند. می‌گوید: «یادم است بارها به رویم گفتند که دختر ره چی مانده به درس؟ اما من تلاشم را کردم تا مکتب بروم، ولی زنده‌گی با ما یار نبود». او با تلاش خویش به مکتب می‌رود و مکتب را تمام ناکرده، دروازه خانه شوهر برایش نشان داده می‌شود.

وقتی در خانه مادرپدری‌ِ خویش آزادی نداشته باشی، وقتی که دست و پایت با زنجیر عرف، دین و جامعه بسته باشد و خانواده‌ گوش به حرف مردم در مورد دختران خویش باشد، بسیار پیش می‌آید که دختر فکر کند خانه شوهر راه گریز از این زندان و مجالی برای خودشکوفایی‌اش است؛ اما چه بسا که در بیش‌تر مواقع خانه شوهر نیز زندان بدتر از زندان پیشین است. مهرافشان به ازدواج رضایت نداشت و او دوست داشت که اگر برابر شود وقتی صنف دوازده شد با یک مرد تحصیل‎‌کرده ازدواج کند. اما تا قد و بر کشید، خانواده‌اش بدون پرسش از او، وی را به پسری که دانشجو بود، دادند. مهرافشان از آن روزها بیش‌تر می‌گوید: «من عروسی کردم و دلم خوش بود که شوهرم دانشگاه می‌رود و با دختران یک جا درس می‌خواند، شاید با درس خواندن مه مشکل نداشته باشد، اما غلط می‌کردم. مه حتا فکر می‌کردم که اگر خانواده من را نگذارند شاید اگر شوهر تحصیل‌کرده داشته باشم، کمکم کند، اما دیدم که شوهرم تحصیل‌کرده است، اما تا صنف یازده مکتب شدم، ممانعت‌هایش شروع شد».

زنده‎‌گی او در خانه شوهر پس از مدتی تبدیل به جهنمی می‌شود که دروازه خروجی ندارد. با خانواده‌اش صحبت می‌کند تا با شوهرش صحبت کنند و او را اجازه مکتب‌رفتن دهد؛ اما خانواده‌اش می‌گویند: «حال مسوولیت تو گردن اوست. شوهرت است و هرچه گفت باید قبول کنی و با لج کردن زنده‌گی‌ات را تباه نساز». خانواده او را از خود می‌رانند؛ ضمن این‌ که حمایتش نمی‌کنند، برایش حرف‌هایی می‌زنند که مهرافشان را خورد و خمیر می‌سازد. تنها کسی که حاضر به صحبت با شوهرش می‌شود و او را راضی می‌سازد، خسرش است: «خسرم مرد بسیار مهربانی بود، مه همیشه دست پیش‌وبرش بودم و خدمتش را می‌کردم. او با پسرش صحبت کرد تا من را بگذارد حداقل مکتب را تمام کنم. باز راضی نمی‌شد، دلیلش ای بود که فکر می‌کرد پسرایی که در راه مکتب هستند تمام‌شان به‌خاطر مه صف می‌بندند و مه بی‌راهی می‌کنم. اما خسرم ضمانتم را کرد». این حرف‌ها را که می‌زند عقده‌های قدیمی‌اش تازه می‌شوند. به این فکر می‌کند که «من یک‌بار هم برایش نگفتم تو هم با دختران یک جا درس می‌خوانی، حتماً سر و سِری داری و این‌ گونه گمان بد نکردم، چه‌طور می‌توانی به منی که حجاب کرده رفت‌وآمد می‌کنم شک کنی.»

مهرافشان مکتب را تمام می‌کند و شوهرش نیز از دانشگاه فارغ می‌شود. حرف و حدیث مردم روی این ‌که چرا صاحب فرزند نشده‌اند و چه وقت اولاددار می‌شوند، آغاز می‌شود. تا آن‌ موقع که همه فرزندنداشتن مهرافشان را به پای سن خرد او گذاشته بودند، با این ‌که خشویش می‌گفت: «من هژده‌ساله ناشده، دو فرزند داشتم»، باز هم تا تمام نشدن دانشگاه پسرش، حرف مردم و شوق خود را برای نواسه‌دار شدن جدی نگرفته بود. حتا شوهرش نیز زیاد به این مورد توجه نداشت. مهرافشان می‌گوید: «گپ مردم به گوشم بود، خانواده خودم و شوهرم هر دقه می‌خواندند سرم، باز تاثیری نداشت، تا این ‌که شوهرم برم گفت تو نازا هستی و زن دیگری می‌گیرم». این حرف مثل میخ بر سر مهرافشان فرود می‌آید. مهرافشان در آن‌ موقعیت دست به دامان خشو می‌شود تا شوهرش را نگذارد زن دیگری بگیرد: «خشویم آن‌ موقع مانعش شد و ادبش کرد. برایش گفت به من مهلت دهد». بعد از آن روز هیچ ملا و داکتری نمی‌ماند که مهرافشان پیشش نرود. پیش هر داکتری که می‌رود، بعد معاینه به مهرافشان می‌گوید که هیچ مشکلی ندارد. روزی مهرافشان تصمیم می‌گیرد که به شوهرش بگوید تا او هم یک بار برود پیش داکتر. اما این حرف به جانش بلا می‌شود. شوهرش فکر می‌کند که به مردانه‌گی‌اش اهانت شده است و مهرافشان را چنان لت‌وکوب می‌کند که تا یک هفته در بستر می‌ماند.

چند سال با اوقات‌تلخی می‌گذرد. شوهر مغرور به مردانه‌گی‌اش پیش داکتر به معاینه نمی‌رود؛ در عوض اما صد رقم دارو را به مهرافشان می‌دهند تا حمل بگیرد. با صدای لرزان قصه می‌کند: «هرچه بدبختی بود کشیدم، پیش ملا رفتم و صد رقم دودی کردم، ولی کار نکرد. داکترها می‌گفتن مشکل نداری. شوهرم حاضر نمی‌شد که یک بار حتا معاینه کند و مدام به من می‌گفت که تو شوره‌زار هستی، در شوره‌زار چیزی نمی‌روید (گریه می‌کند)، زمین بی‌حاصل بمیرد بهتر!…». آن روزها را به سختی پشت سر می‌گذراند. حتا یک نفر هم به شوهرش نمی‌گوید که برود خودش را معاینه کند. شوهرش دوباره اقدام به زن‌گرفتن می‌کند: زن تحصیل‌کرده. دیگر همه امیدشان را به باردار شدن مهرافشان از دست می‌دهند و به او می‌گویند که «عقیم هستی و دیگر درد سر جور نکن». مهرافشان اما آرام نمی‌گیرد. می‌گوید: «دلم تاریک بود و صبرم به حلقم رسیده بود. شوهرم که مانع رفتن من به مکتب می‌شد، حال می‌خواست دختری را که در دانشگاه خودشان درس خوانده بود، بگیرد. من هم آمدم خانه خودمان و به‌رغم این که مادرم‌شان می‌گفتند برو خانه شوهرت، قبول نکردم تا این که شرط گذاشتم». مهرافشان در مدتی که خانه خودشان می‌باشد، شرط می‌گذارد که اگر زن دوم شوهرش صاحب اولاد شد، تا آخر همراه او زنده‌گی می‌کند، اگر نشد طلاقش را دهد. اما شوهرش برایش می‌گوید که صاحب اولاد می‌شود و مهرافشان را طلاق می‌دهد.

سه سال دیگر در تیره‌روزی می‌گذرد. مهرافشان احساس پیری می‌کند، اما هنوز مصمم می‌باشد. شوهرش از زن دومش نیز صاحب اولاد نمی‌شود و آن‌ موقع است که تازه با فشار زن دوم و مادرش نزد داکتر می‌رود و مشخص می‌شود که خودش مشکل دارد. مهرافشان خواستار طلاق می‌شود. بعد از جنجال زیاد، سرانجام موفق می‌شود طلاق بگیرد: «روزی که طلاق گرفتم، گریستم، آن‌قدر گریستم که تا دو روز دیگر چشم‌هایم می‌سوخت. خوش نبودم، اما دلم سبک شده بود و به این می‌ماند که بقچه گرانی را از شانه‌ام دور کرده باشم.»

از آن روز به بعد مهرافشان تصمیم می‌گیرد زنده‌گی‌ای را که دوست دارد، از نو بسازد. دوباره رو به درس خواندن می‌آورد. کتاب می‌خواند و به «تربیه معلم» می‌رود. بعد از فراغت، در یکی از مکاتب خصوصی معلم می‌شود. سه سال می‌شود که با مرد دیگری ازدواج کرده است؛ مردی که معلم است و در کنارش زمین‌داری می‌کند و گاه‌گاهی مهرافشان را نیز به دیدن زمین‌هایش می‌آورد. به چند تکه زمین اشاره کرده و می‌گوید: «این‌ها به‌نام من هستند». مهرافشان روزهای جوانی‌اش را باخت، سلامتی‌اش را با خوردن دواهایی برای بارداری از دست داد و یک عمر از زنده‌گی‌اش به پای هیچ و پوچ و به‌خاطر غرور بی‌جای «مردانه» به هدر رفت. با این‌حال، اکنون با داشتن یک دختر و زنده‌گی آرام، احساس زنده‌گی و آرامش می‌کند.

ShareتوئیتارسالارسالShare

مطالب مرتبط

سخن زن

۱۶ روز نارنجی با زنان؛ آخرین روز مکتب

20 ساعت پیش
سخن زن

۱۶ روز نارنجی با زنان؛ کاج‌ها پرپر شدند و ما با دل پردرد ادامه دادیم

15 قوس/آذر 1402 - Dec 6, 2023
اخبار

بایدن به نقل از گواهان: حماس در جریان حمله بر اسراییل به زنان تجاوز کرده است

15 قوس/آذر 1402 - Dec 6, 2023

تازه‌ترین مطالب

هشت جنگ‌جوی مسلح در خیبر پختون‌خواه پاکستان کشته شدند

57 دقیقه پیش

آرسنال مغلوب آستون ویلا شد و لیورپول به صدر جدول صعود کرد

2 ساعت پیش
نهادهای امدادرسان ملی و بین‌المللی به بیش از سه هزار خانواده در چهار ولایت کمک توزیع کردند

نهادهای امدادرسان ملی و بین‌المللی به بیش از سه هزار خانواده در چهار ولایت کمک توزیع کردند

3 ساعت پیش

داکتران شفاخانه ولایتی بدخشان: طالبان چهار ماه معاش ما را پرداخت نکرده‌اند

4 ساعت پیش

بنت: مردم افغانستان ۴۰ سال نقض جدی حقوق بشر را تحمل کرده‌اند

6 ساعت پیش

پادکست

پادکست ۸صبح
پادکست ۸صبح

پادکست روزنامه ۸صبح برنامه‌های ضبط شده تویتتر اسپیس روزنامه ۸صبح می‌باشد که شام روزهای جمعه، به صورت زنده از طریق تویتتر روزنامه ۸صبح برگزار می‌گردد.
دربرنامه‌های توییتر اسپیس روزنامه ۸صبح که با حضور کارشناسان، تحلیل‌گران و فعالین سیاسی و مدنی برگزار می‌گردد، مسایل عمده و اساسی جامعه افغانستان به بحث گرفته می‌شود. در این برنامه‌ها، مخاطبان نیز فرصت پرسش و ابراز نظر دارند.
#8amSpaces @HashteSubhDaily

«سخن زن/۷:‌ از دنیای موسیقی تا دنیای آواره‌گی؛ «شب‌ها را در پارک‌های ایران صبح کردم
«سخن زن/۷:‌ از دنیای موسیقی تا دنیای آواره‌گی؛ «شب‌ها را در پارک‌های ایران صبح کردم
Episode play icon
«سخن زن/۷:‌ از دنیای موسیقی تا دنیای آواره‌گی؛ «شب‌ها را در پارک‌های ایران صبح کردم
Episode play icon
سخن زن/۶: کودکی در لباس عروس؛ از ظلم پدر تا خزیدن به خانه شوهر
Episode play icon
پادکست هفتگی/۲۹: اخراج پناه‌جویان افغان از پاکستان: قصه تلخ مهاجرت و بی‌وطنی
Episode play icon
سخن زن/۵: مردن در زیر درخت توت؛ قتلی که خودکشی خوانده شد
Episode play icon
پادکست هفتگی/۲۸: روز ملی زبان اوزبیکی و راه‌اندازی بخش اوزبیکی در روزنامه ۸صبح
Episode play icon
سخن زن/۴:خاطرات کاج؛ ضجه‌های مادران در سوگ فرزندان‌شان
Episode play icon
پادکست هفتگی/۲۷: گفت‌وگوی روایت‌ها (۱)؛ چیستی روایت و رابطه آن با شکل‌گیری جریان‌های سیاسی
Episode play icon
پادکست هفتگی/۲۶: روابط افغانستان و پاکستان: گذشته سیاه، آینده تاریک
Episode play icon
سخن زن/۳: آزاد شدم، اما به قیمت جان و‌ جوانی
Episode play icon
پادکست هفتگی/۲۵: گفت‌وگوی روایت‌ها (۲)؛ چپ‌گرایی در افغانستان
Search Results placeholder

پربازدیدترین مطالب

  • وضعیت هزاره‌ها در رژیم طالبان؛ ۱۳ تن در یک ماه در هرات ترور شدند

    ترکیه به‌دلیل شکایت ایران امیر تتلو را بازداشت کرد

    0 shares
    Share 0 توئیت 0
  • وزارت امور خارجه؛ از اشراف‌زاده‌های سلطنتی تا آقازاده‌های جمهوری

    0 shares
    Share 0 توئیت 0
  • بسیج عمومی و برچیدن دامن تروریسم از افغانستان؛ نقشه راه مورد توافق نشست ویانا نشر شد

    0 shares
    Share 0 توئیت 0
  • پوتین در خاور میانه چه می‌کند؟

    0 shares
    Share 0 توئیت 0
  • نقشه راه نشست ویانا برای برون‌رفت از بحران افغانستان

    0 shares
    Share 0 توئیت 0
روزنامه ۸صبح

پرخواننده‌ترین روزنامه‌ افغانستان
صاحب امتیاز: سنجر سهیل
ایمیل: [email protected]
رئیس اجرایی: پرویز کاوه
ایمیل: [email protected]
مدیر مسوول: محمد محق
ایمیل: [email protected]
سردبیر: علی نظری
دبیر گزارش‌ها: امین کاوه
تحلیل‌گر: شجاع‌الدین امینی
پذیرش مقالات و اعلان: [email protected]

تازه‌ترین مطالب

هشت جنگ‌جوی مسلح در خیبر پختون‌خواه پاکستان کشته شدند

57 دقیقه پیش

آرسنال مغلوب آستون ویلا شد و لیورپول به صدر جدول صعود کرد

2 ساعت پیش
نهادهای امدادرسان ملی و بین‌المللی به بیش از سه هزار خانواده در چهار ولایت کمک توزیع کردند

نهادهای امدادرسان ملی و بین‌المللی به بیش از سه هزار خانواده در چهار ولایت کمک توزیع کردند

3 ساعت پیش

داکتران شفاخانه ولایتی بدخشان: طالبان چهار ماه معاش ما را پرداخت نکرده‌اند

4 ساعت پیش

© کپی‌رایت 2023؛ کلیه حقوق برای روزنامه 8صبح محفوظ است.

بدون نتیجه
نمایش همه نتایج
برگشت به 8am.media
پښتو ویب‌پاڼه
English Website
اۉزبېکچه ویب‌سایت
  • صفحه نخست
  • اخبار
    • افغانستان
    • جهان
  • گزارش‌ها
    • گزارش‌های روز
    • گزارش‌های تحقیقی
  • مصاحبه‌ها
  • تحلیل و یادداشت
  • زنگ اول
  • جامعه
    • دموکراسی و حقوق بشر
    • حقوق زنان
    • محیط زیست
  • اقتصاد و توسعه
  • فرهنگ و هنر
    • ادبیات
    • سینما
    • موسیقی
    • داستان
    • هنر تجسمی
  • ورزش
  • ویژه‌ها
    • دوسالگی سقوط و حاکمیت دوباره طالبان
    • سخن زن
    • صفحه گزارش ویژه ملا هبت‌الله
    • صفحه‌ی ویژه ایستادگی برای آموزش
    • صفحه ویژه نصاب آموزشی در دوران حاکمیت طالبان
    • صفحه ویژه نوروز
    • صفحه ویژه ۸ مارچ
    • صفحه ویژه تحولات اوکراین
  • ارتباط با ما
    • درباره ما
    • ارسال مقاله
    • تماس با ما
    • درخواست تبلیغات

© کپی‌رایت 2023؛ کلیه حقوق برای روزنامه 8صبح محفوظ است.

Welcome Back!

Login to your account below

Forgotten Password?

Retrieve your password

Please enter your username or email address to reset your password.

Log In

Add New Playlist

This website uses cookies. By continuing to use this website you are giving consent to cookies being used. Visit our Privacy and Cookie Policy.