روابط پرتنش طالبان و دولت پاکستان بر سر مبارزه با تیتیپی که اقدام این کشور به اخراج مهاجران افغانستان را در پی داشت، بار دیگر بحث و نظرها پیرامون حمایت دولت اسلامآباد از طالبان و در کل تندروی اسلامی را داغ کرده است. عدهای با تکیه بر تئوری توطیه به این باور معمول و همهگیر در افغانستان هستند که هیچ اختلاف نظر جدیای میان دولت پاکستان و طالبان وجود ندارد و اخراج مهاجران نیز بخشی از برنامه مشترکی است که هر دو طرف با هماهنگی آن را پیش میبرند. حتا جریانهای سیاسی به اصطلاح معتبر که در تبعید شکل گرفتهاند و ادعای «نجات» افغانستان را از چنگال طالبان دارند، بهنحوی این روایت را تایید میکنند. البته آنچه به این روایت قدرت بیشتری میبخشد و آن را زنده نگه میدارد، سیاست پایدار و ثابت نظامیان پاکستان در حمایت از عاملان پروژه ویرانی افغانستان از گذشته تا کنون بوده است.
وقتی شهروند افغانستان باشید، با کمترین عقل و شعور هم میتوانید پیامدهای ویرانگر و تباهکننده این سیاست را در کشورتان ببینید و نمیتوانید منکر نقش دوامدار ارتش پاکستان در حمایت از گروههای نیابتی و مزدوری شوید که هیچ هدفی جز تباهی و تخریب افغانستان نداشتهاند و خیلی هم خوب وظایفشان را مطابق طرح و برنامه آیاسآی پیش بردهاند. از تنظیمهای جهادی در دوران یورش شوروی بر افغانستان گرفته تا طالبان، همه مطابق میل و رغبت نظامیان پاکستانی عمل کرده و افغانستان را به خاک سیاه نشاندند. اما در حالی که نظامیان پاکستان سود کلانی از حمایت گروههای تروریستی نیابتی کردهاند، مردم این کشور همانند مردم افغانستان از نخستین قربانیان رشد و تقویت تندروی اسلامی و تروریسم لجامگسیخته بودهاند و همچنان در آتشی میسوزند که ارتش پاکستان آن را شعلهور نگه داشته است.
حالا که دولت موقت پاکستان مدعی است با روی کار آمدن دوباره طالبان حملههای تروریستی تیتیپی افزایش 60 درصدی داشته است، این نکته دیگر غیرقابل انکار شده که دولت پاکستان حاصل ناخواسته و کمتر قابل پیشبینی کشتی را برمیدارد که در گذشته تنها محصول مورد پسند آیاسآی را برون میداد؛ اما در حال حاضر چندان میوه ایدهآل راولپندی را بهدست نمیدهد و طعم پیروزی در افغانستان را به کام نظامیان پاکستان تلخ کرده است.
تاریخ منطقه ما با روشنی تمام بیانگر این است که گروههای نیابتی و مزدور چهقدر غیرقابل مهارند و از چه ظرفیت بالایی برای عوضکردن ارباب و بدلشدن به دشمن آفریدگارشان برخوردار هستند. گروههای نیابتی چون سرشت و ساختار مزدورمنش و مافیایی دارند، کمتر به اصول اخلاقی پابندند و بیش از هر چیزی به منافع گروهی و ایدئولوژیک خود میاندیشند. در واقع، گروههای نیابتی نیروهایی هستند که قواعد و اصول پذیرفتهشده بینالمللی را برنمیتابند و علیه آنها اعلام جنگ کردهاند. این گروهها ساخته نشدهاند که دولت بسازند و به قوانین بینالمللی گردن نهند، بلکه برعکس آفریده شدهاند تا این قوانین را به چالش بکشند و مشروعیت آن را زیر سوال ببرند. به این دلیل است که تمام گروههای نیابتی ضددولت – به سود سیاست ارتجاعی – هستند و اگر قادر به تشکیل رژیم سیاسی هم شوند، هیچ اعتنایی به قوانین و قواعد پذیرفتهشده بینالمللی که دولتهای رسمی و مشروع به آن پابند هستند، نخواهند داشت و حاضرند نابود شوند؛ اما به این قوانین و اصول تن ندهند.
در عوض، گروههای نیابتی و مزدور از اصول اخلاقی و قواعد ایدئولوژیک مورد نظر خودشان پیروی میکنند؛ قواعدی که یکدندهگی، تعصب، بیگانهستیزی، نفرتپراگنی، زنستیزی، کوردلی، جهالت، لجاجت و تفکر بدوی از عناصر اصلی آنهاست و گروههای مزدور حاضرند برای تطبیق آنها هر مرز و محدودیتی را غیر از حدود ایدئولوژیک خودشان بشکنند. اگر طالبان که حالا حاکمان افغانستان هستند، اهمیتی به خواستهای دولت پاکستان برای مبارزه با تیتیپی قایل نمیشوند، شگفتآور نیست. طالبان مگر این که با وضعیت بسیار دشواری روبهرو شده و مجبور به اقدامی علیه تیتیپی در خاک افغانستان شوند – که البته بیشتر شبیه لطف و عنایتی است که در اقدام انتقال اعضای این گروه به مناطق غربی، شمالی و شمالشرقی افغانستان شاهدش بودیم نه سرکوب و ازپادرآوردن آنان -، به این سادهگی به خواستهای دولت پاکستان تن نمیدهند.
هیچ چیزی بالاتر از ایدئولوژی در نزد گروههای نیابتی تروریستی از نوع طالبان و داعش نیست. این گروهها نابودی را با کمال میل میپذیرند، اما سرکوب یاران ایدئولوژیکشان را نه. ملا عمر از افغانستان دست کشید؛ اما حاضر نشد اسامه بن لادن را به امریکا تحویل دهد. حالا ملا هبتالله به جای او نشسته است؛ فردی که شباهت زیادی به ملا عمر دارد و در بیش از دو سالی که بر افغانستان حاکم بوده ثابت کرده که چهقدر لجوج، متوهم و یکدنده است و به هیچ وجه حاضر نیست از تصامیم بدویاش دست بکشد.
در این مدت، جهان مدام به طالبان باج داده است، اما رهبر این گروه حتا یک گام ساده هم برای برآوردهشدن خواستهای سازمان ملل و دیگر کشورها برای تامین حقوق زنان و ایجاد حکومت همهشمول برنداشته است. چون رهبری طالبان به این توهم درمانناپذیر ایدئولوژیک مبتلاست که رژیم بر سر کار در افغانستان فراگیر، مشروع و قانونی است و زنان نیز به حقوق شرعیشان رسیدهاند و دیگر حقی نمانده که به آنان داده شود. اگر کسی این توقع احمقانه را دارد که رهبری طالبان دست از لجاجت کشیده و به خواستهای جهانی در پیوند به رعایت حقوق زنان و ایجاد حکومت همهشمول عمل کند، یا هیچ شناختی از ساختار ایدئولوژیک طالبان ندارد و یا هم سادهلوح متوهمی بیش نیست که تصور میکند این گروه تغییرپذیر است.
در مبارزه با تیتیپی نیز طالبان ما را شگفتزده نخواهند کرد و دست به هیچ اقدام سرکوبگرانهای – آن گونه که دولت پاکستان انتظارش را میکشد – نمیزنند. طالبان افغانستان اگر مجبور به انتخاب یکی از میان دو گزینه شوند، بدون هیچ تردیدی تیتیپی را برمیگزینند نه دولت پاکستان را. ملا هبتالله و دیگر سران طالبان که دولت اسلامآباد را غیراسلامی میدانند، اگر از توانشان بربیاید، علیه دولت آن کشور نیز خواهند جنگید. البته همین حالا نیز این جنگ بهگونه غیررسمی از طریق طالبان پاکستانی پیش برده میشود.