از امید سخن میگوید. محکم و نترس در برابر ناملایمتها و جو حاکم ایستاده است. از لحن گفتارش امید میبارد. به خود و زنان سرزمینش استقامت و شجاعت هدیه میدهد. نه اینکه خودش رنج و محدودیت را ندیده باشد، بلکه از ورای مشکلات برخاسته و استوار و مستحکم بودن را در برابر سختیها به دیگران یاد میدهد. درد و رنج را در پستوی قلب بزرگش پنهان کرده و به خودش اجازه توقف نمیدهد. وقتی سفره دل میگشاید و از مشکلاتش سخن میگوید، فهمیده میشود که بهسادهگی به این استقامت نرسیده و راه پرخموپیچ فراوان زندهگی را تا ایندم موفقانه سپری کرده است. سختیها و مشقتها او را چون کوهی بزرگ و محکم پروانیده و تبدیل به تکیهگاهی کرده است. او به هر بادی نمیلرزد و جا برای فرصتطلبان خالی نمیکند. گاهی اگر چرخش نامردانه روزگار قصد ویران کردنش را داشته باشد، به آغوش گرم مادر پناه جسته و از او یاری میخواهد؛ مادری که او را دختری شجاع، مستحکم، دانشمند، جسور و آزاد بار آورده و شجاعت امروزیاش حاصل کارکرد و زحمات زنی است که او را مادر صدا میزند. مبارزه کردن و چون نور روشن باقی ماندن در ورای تاریکیها و جوانه زدن از پس هر رنجی، حاصل چشمدیدهایی است که از زندهگی رقتبار زنان سرزمینش تجربه کرده است. او در طول زندهگی شاهد تلخترین واقعهها بوده که چگونه زن در جغرافیایی به نام افغانستان همیشه جنس دوم خوانده شده و محدودیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از سوی مردان خانه، اجتماع و حالا حاکمان زنستیز که در صدد منزوی کردن آنها از جامعه هستند، اعمال میشود. گروه طالبان راه آزادی و تلاش برای خودکفا شدن زنان را بسته است.
مریم (مستعار) خانمی شجاع و مبارز است که برای بقای خود و دیگر زنان افغانستان مبارزه میکند. او در سال 1383 خورشیدی پس از یک دوره پرمشقت مهاجرت و دوری از وطن، با خانوادهاش به افغانستان برمیگردد تا در سرزمین مادریاش به زندهگی ادامه دهد. او همانند بسیاری از دختران آرزو داشت تا سفر تحصیلیاش را بنا بر شوق و علاقهای که به رشته دلخواهش داشت، ادامه دهد و سند دوره کارشناسیاش را از بخش هنرها بگیرد؛ اما بنا بر نبود دانشکده هنر و عدم آشنایی کامل مردم با این حرفه نتوانست آنچه را دوست داشت فرا گیرد. در آن زمان نهتنها مردم نسبت به هنر بدبین بودند، بلکه خانودهاش نیز خلاف خواست او قرار میگیرد و میخواهد مریم داکتر شود.
سرنوشت تحصیلی او طوری دیگر رقم میخورد و چیزی را که دیگران دوست داشتند و بالای او تحمیل کرده بودند را فرا میگیرد. او در بخش طبی در یکی از دانشگاههای دولتی در کابل به درسهایش ادامه میدهد و در سال 2018 از طب عمومی فارغالتحصیل میشود. پس از فارغالتحصیلی به مدت پنج سال با داکتران بدون مرز و به مدت شش ماه با وزارت صحت عامه همکاری میکند که خدمات صحی آنان شامل هفت ولایت و بیستودو منطقه میشود. وی همچنان مدتی را بهعنوان رییس یکی از نهادهای صحی کار میکند.
مریم که تجربه کار کردن در بخشهای مختلف صحی را دارد، هم اکنون در یکی از نهادهای کمکرسانی با وجود فضای خفقانآور طالبانی کار میکند. او و همکارانش به 150 تا 200 هزار خانواده کمکهای غذایی و انکشافی ارایه میدهند. او با 150 خانم که اکثریت به دور از چشمدید طالبان مصروف ارایه خدمات به نیازمندان هستند، دوشادوش یکدیگر کمکرسانی میکنند. آنان بهعنوان خانمهایی که طعم تلخ محرومیت و بیچارهگی را چشیدهاند، تلاش دارند زنانی را که در ولایتهای محروم افغانستان از کمترین امکانات زندهگی بهره دارند، شامل پروژه مددرسانی کنند.
اما گروه طالبان خلاف کار کردن و مددرسانی او برای زنان دیگر است؛ زیرا این گروه همواره در تلاش است تا زنان را از اجتماع منزوی و خانهنشین کند. مریم با وجود ممانعتها و خطرهایی که هرازگاهی از سوی طالبان بر سر راه کار و فعالیتهایش قرار میگیرد، باز هم به کار خود ادامه میدهد. او میگوید: «محدودیتها سبب شده که نترستر از قبل ادامه دهم؛ چون در قانون زندهگی من چیزی به نام عقبنشینی وجود ندارد.» استخبارات گروه طالبان بارها به دفتر کاری آنان آمده و به آنها هشدار دادهاند تا کارشان را ترک کنند، اما او برای خود و دیگر زنان همچنان مبارزه میکند. میگوید: «زمانی که استخبارات طالبان میآید، من با بانوان دیگر از راه پنهانی از دفتر بیرون میشویم و یکی از همکارانمان را که از طبقه ذکور است بهعنوان مسوول جایگزین میکنیم. چون آنان بارها گفتهاند که بنا بر دستور رهبر این گروه اگر خانمی بهعنوان مسوول در جایی کار کند، باید شش ماه زندانی شود.»
این اما همه داستان زندهگی این روزهای او نیست. گاهی دلهره بسته شدن نهاد تحت مدیریت او، فشار و اضطراب روانی در محیط خفقانآور طالبانی او را میآزارد و توان و استقامتش در راه مبارزه سست میشود. با وجود همه این ناملایمتیها بازهم به پا میخیزد و ادامه میدهد. او به آینده و زنانی فکر میکند که شاید با کمترین کمک وی بتوانند به زندهگی امیدوار شوند و همین انگیزه و علت کافی است تا مبارزه را به عقبنشینی و خطر را بر تسلیم شدن ترجیح دهد.
تجربههای تلخ مریم از بیچارهگی و بدبختی زنان تنها به دوران طالبان خلاصه نمیشود. او در دوران جمهوریت نیز شاهد انواع ظلم و ستم از سوی مردان خانواده و جامعه علیه زنان بوده است. زمانی که دوره ستاژش را در یکی از شفاخانههای دولتی در بخش عدلی سپری کرده، شاهد قضیههای فراوان خشونتآمیز بر زنان از سوی مردان خانوادههایشان بوده است. او ظالمانهترین قضیههای خشونت علیه زنان را دیده که از شدت خشونت هرگز نمیتواند فراموش کند. او درد را بیشتر از آسیبدیدهگان حس کرده و علت ایستادهگی و مقامتش در برابر بیعدالتیهای طالبانی و غیرطالبانی، تجربههایی است که با تمام وجود حس کرده است. او بهعنوان یک بانوی تحصیلکرده و آگاه، از آرزوها و اهدافی که برای خود و زنان سرزمینش چیده، دست نمیکشد. مریم به زنان و دختران رنجدیده میهنش نیز پیام ماندگاری و استقامت دارد. او از همه دختران و زنان میخواهد تا در قبال مسوولیتی که در برابر یکدیگر دارند، متعهد بمانند و تسلیم جو حاکم نشوند. میگوید که این دوره نیز میگذرد و این ماییم که باید از خود الگو و کارکرد نیک برای آیندهگان برجا بگذاریم و به وظیفه انسانی خود در قبال مردم عمل کنیم.