فردوسی مردی دیندار است و از آغاز تا فرجام شاهنامه در وصف دین و دینداری شاهان تاکیدات مستمر وجود دارد.
در شاهنامه به جز از اسلام که فردوسی خود معتقد بدان است، از سه پیامبر دیگر (زردشت، مانی و مزدک) یاد شده است.
فردوسی درباره پدید آمدن زردشت و دین او ترجیح داده است که همان هزار بیت دقیقی شاعر را در شاهنامه خویش بیاورد و خود را از مضیقه و مشکل تعصبات دینی عصر خویش برهاند؛ چون فردوسی به گمان اغلب مذهب اسماعیلی داشت. او را متعصبان مذهبی به بددینی متهم میکردند و رافضی و قرمطیاش میخواندند. چنانکه به قولی او را به گورستان مسلمانان اجازه دفن ندادند. از جانب دیگر ترجیح داده است که حوادث پدید آمدن زردشت از زبان دقیقی بیان شود؛ چون دقیقی را شاعری با دین زردشتی میدانستهاند. شاید فردوسی فکر میکرد که اگر همان توصیفهای دقیقی از دین زردشتی را او به شعر بکشد، ممکن است به زردشتیگری متهم شود و سبب رنج بیشتر و حتا کشته شدن او گردد. لذا کار را آسان ساخته و هزار بیت دقیقی را که عمدتاً درباره پدید آمدن دین زردشتی است، وارد شاهنامه خویش کرده است.
در شاهنامه از تعالیم و احکام و اعمال زردشتیان سخن رفته است که برخی از این اعمال با اسلام و فرهنگ اسلامی در تضاد است. بهطور نمونه ازدواج با محارم که در اسلام مردود است، گاهی در داستانهای شاهنامه آمده است که فردوسی در باب آن داوری نمیکند. او در چنین مواردی، روایتگر صادق داستان است و بس. ببینید درباره اینکه بهمن با دختر خودش همای ازدواج میکند، سخن فردوسی چیست:
یکی دخترش بود نامش همای
هنرمند و بادانش و پاکرای
همیخواندندی ورا چهرزاد
ز گیتی به دیدار او بود شاد
پدر در پذیرفتش از نیکویی
بدان دین که خوانی همی پهلوی
همای دلافروز تابنده ماه
چنان بد که آبستن آمد ز شاه…
این سخنان را اگر هر تاریخنویس و داستانپرداز دیگر باز میگفت، طبق معمول نخست از همه چند دشنام نثار دین زردشتی (به گفته فردوسی، پهلوی) میکردند.
در تاریخ مسعودی با همه ایجازی که دارد، درباره مانی آمده است که زندیق بود و نیرنگها میان عوام پدید آورد (مسعودی، ۱۳۸۲: ۲۵۸). ببینیم فردوسی او را چگونه معرفی میکند:
بیامد یکی مرد گویا ز چین
که چون او مصور نبد بر زمین
بدان چربدستی رسیده به کام
یکی بر منش مرد مانی به نام
به صورتگری گفت پیغامبرم
ز دینآوران جهان برترم
هرچند او در مناظره با موبدان زردشتی کوتاه میآید و شاپور پادشاه ساسانی فرمان اعدام او را صادر میکند، اما از زبان فردوسی هیچ کلامی که بوی بیحرمتی نسبت به او شنیده شود، در شاهنامه نیست.
درباره مزدک و ادعای پیغمبری او که همه تاریخنویسان با واژهها و اصطلاحات سخت و رکیک از او یاد کردهاند، هم این بیتها در شاهنامه آمده است:
بیامد یکی مرد مزدک به نام
سخنگوی و بادانش و نیکنام
گرانمایه مردی و دانشنیوش
قباد دلاور بدو داد گوش
از شاهنامه مستفاد میشود که پیش از دین زردشتی در ایران، دین مهری (خورشیدپرستی/میتراییسم) مروج بوده و در جایجای شاهنامه بدان اشاره شده است؛ اما هیچگاه کسی را متهم به مهریگری نکرده و درباره دین مهری اصلاً داوری نکرده است. مثلاً جمشید را به آیین مهری (میتراییسم) متصف کرده است:
بر او بر نگارید جمشید را
پرستندهی ماه و خورشید را
یا از زبان اسفندیار به رستم آمده است:
شنیدم که دستان جادوپرست
به هر کار یازد به خورشید دست
یا از زبان رستم:
همیگفت کای پاک دادار هور
فزایندهی دانش و فر و زور
خانواده رستم در شاهنامه دین مهری دارند، اما این دودمان و قهرمان اصلی شاهنامه (رستم) در شاهنامه هیچگاهی به بددینی متهم نیستند.
اندیشه فردوسی در باب دین را از سراسر شاهنامه میتوان استنباط کرد. در داستانی از کید هندی آمده است که او ده شب پیهم خواب میبیند و زاهدی به نام مهران همه خوابهای او را تعبیر میکند. خواب شب سوم کید چنین است:
سدیگر شب از خوابم آمد شتاب
یکی نغز کرپاس دیدم به خواب
بدو اندر آویخته چار مرد
رخان از کشیدن شده لاژورد
مهران زاهد این خواب را تعبیر میکند که با کلام فردوسی چنین مسجل شده است:
دگر آنکه دیدی تو کرپاس نغز
گرفته ورا چار پاکیزهمغز
نه کرپاس نغز از کشیدن درید
نه آمد ستوه آنکه او را کشید
تو کرپاس را دین یزدانشناس
کشنده چهار آمد از بهر پاس
یکی دین دهقان آتشپرست
که بیباژ برسم نگیرد به دست
دگر دین موسی که خوانی جهود
که گوید جز این دین نشاید ستود
دگر دین یونانی آن پارسا
که داد آورد در دل پادشاه
چهارم ز تازی یکی دین پاک
سر هوشمندان برآرد ز خاک
همیبرکشند این ازآن آن ازاین
شوند آن زمان دشمن از بهر دین
از این پس بیاید یکی نامدار
ز دشت سواران نیزهگزار
یکی مرد پاکیزهی نیکخوی
بدو دین یزدان شود چارسوی (ج۶: ۱۳)
طبق این خواب چهار دین بزرگ در آن عصر شناخته میشده است: زردشتی، یهودی، عیسوی و اسلام. در این شرح دیده میشود با آنکه فردوسی دین اسلام را بهتر از دیگران میستاید، اما در برابر ادیان دیگر هیچگونه ستیزهجویی و بیاحترامی روا نمیدارد. در این خواب، جنگ و ناامنی در جهان را بر سر اختلافات دینی انگاشتهاند، گویا انسانها از بهر دین دشمن همدیگرند.
منبع:
مسعودی، علی بن حسین (۱۳۸۲). مروجالذهب و معادنالجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد اول، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.