بخش نخست – شگردهای شاعری خیام

کاربرد آرایههای ادبی بخشی از شگردهای شاعری یک شاعر را میسازد. این امر در شعر هر شاعری که بخواهد جهان را با تخیل شاعرانه خود نگاه کند و از پیوند ذهنی خود با هستی، سخن گوید، جلوه و بازتاب جداگانهای دارد.
شیوه تصویرآفرینی و بازیهای زبانی شاعر نیز به چگونهگی کاربرد آرایههای ادبی در شعر او بر میگردد.
شاعران هر کدام به میزانهای گوناگونی نظر به ذهن و تخیل تصویرپرداز خود آرایهپردازی میکنند. گاهی جایگاه زبانی دو یا چند شاعر را بربنیاد چگونهگی کاربرد آرایههای ادبی و تصویرپردازیهای آنان مقایسه میکنند.
چنان که یک چنین مقایسه و داوریهایی در پیوند به رباعیهای خیام وجود دارد که برخی از منتقدان و آنانی که در شعر به دنبال آرایههای ادبی سرگردان هستند، چنان پنداشتهاند که شعر خیام در مقایسه با شاعران دیگر از آرایههای ادبی، بازیهای زبانی، تصویرپردازیها و سحرانگیزی کلامی بهره اندکی دارد. حتا گاهی خیلی بیانصافانه هم گفته شده است که رباعیهای خیام خالی از آرایههای ادبی است.
هدف از آرایههای ادبی همان صنایع لفظی و معنوی در شعر است که نه تنها سبب موسیقایی و زیبایی در شعر میشوند؛ بلکه در خواننده ذهنانگیزی میکنند تا او را بهسوی محتوای شعر بکشانند. خواننده یا شنونده پس از پس زدن پردههای آرایههای ادبی، زمانی که به محتوای شعر میرسد، لذت بیشتری میبرد. به شعر و شاعر وابستهگی ذهنی بیشتری پیدا میکند.
ناگفته نباید گذاشت که در میان محتوای شعر و کاربرد آرایههای ادبی باید تناسبی وجود داشته باشد. یعنی آرایههای ادبی باید بتواند محتوا و یپام شعر را در تصویرهای شعری به خواننده ارایه کند که این همان پیوند فرم و معناست. نه این که شعر را به چستانک یا معمایی بدل سازد.
شعر به یک مفهوم آفرینش زیبایی است در زبان بربنیاد تخیل که در نهایت به وسیله واژهگان هستی مییابد. واژهگان ابزار کار شاعرند. با این حال، زیبایی شعر تنها در زیبایی صورت آن تمام نمیشود؛ بلکه زیبایی دیگر شعر به محتوا و جنبههای معنایی آن بر میگردد. این چگونهگی بیان محتوا هم لایه بیرونی دارد و هم لایه درونی.
چگونهگی استفاده از آرایههای ادبی در میان شاعران همگون نیست. برای آن که میزان تخیل شاعران و آگاهی در میان شاعران متفاوت است. شاعری که تخیل بلند شاعرانه دارد، آگاهی، اندیشه و تسلط بیشتری بر زبان دارد. تردیدی نیست که ذهن شاعرانه آنان در کاربرد آرایههای ادبی توانایی بیشتری نشان میدهد.
چنین چیزی شگرد شاعرانه یک شاعر را مشخص میسازد و شگرد شاعرانه یک شاعر ما را به سبک شاعری او میرساند. سبک یک امر فردی است. یعنی هر شاعری که توانایی لازم آن را داشته باشد میتواند به سبک شاعری خود برسد.
زمانی که پای مقایسه همگونیهای زبانی در شعر دو شاعر مطرح میشود، یک بخش بزرگ این مقایسه به همگونی کاربرد آرایههای ادبی و شگردهای شاعرانه آن دو شاعر بر میگردد.
یک تفاوت در میان متنهای خبری و شعر این است که در متنهای خبری، خبرنگار از کاربرد آرایههای ادبی دوری میکند، باید هم دوری کند. شیوه نگارش در متنهای خبری چنان است که باید واژهگان بهگونه تکمعنایی به کار گرفته شوند نه این که معنای چندلایهای داشته باشند.
متن خبری با تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه، ایهام و … نباید سر و کار داشته باشد؛ اما در شعر واژهگان و در کلیت زبان بهسوی معنای چندلایهای به پیش میرود. واژهگان در شعر جدا از مفهومی که در زبان گفتار یا در قاموسها و فرهنگها دارند، معنا و مفهوم استعاری و مجازی نیز پیدا میکنند که چنین امری در حوزه کاربرد آرایههای ادبی صورت میگیرد.
با چگونهگی کاربرد آرایههای ادبی است که شعر بهسوی زیبایی زبانی و معنایی کشیده میشود. زیبایی معنایی شعر تنها در این نیست که شاعری موضوع و اندیشه زیبایی را بیان کرده است؛ بلکه وابسته به چگونهگی بیان آن موضوع نیز است. این چگونهگی بیان وابسته به چگونهگی کاربرد آرایههای ادبی است.
چنین است که زبان شعر از زبان متعارف و روزمره خود را بالا میکشد و میرسد به یک زبان خاص. این زبان خاص نه تنها خود را از زبان گفتار جدا میسازد؛ بلکه نسبت به زبان نثر نیز برتری دارد.
ذهن شاعر با کارکرد نیروی تخیل است که با اجزای هستی پیوند مییابد. آنچه را که بیان تصویری شعر میگویند در نتیجه همین پیوند ذهنی با اجزای طبیعت است که شکل میگیرد.
اگر این گونه بیان را از شعر برداریم دیگر شعر از شعریت خود تهی میشود و به یک متن ساده گزارشی بدل میگردد. واژهگان جایگاه چندین معنایی خود را از دست میدهند و شعر نمیتواند در خواننده خیالانگیزی کند و او را به لذت هنری برساند.
آرایههای ادبی را به دو بخش دستهبندی میکنند:
– آرایههای ادبی لفظی
– آرایههای ادبی معنوی
آرایههای ادبی لفظی، وابسته به ظاهر یا صورت شعر است. مانند واجآرایی یا همخوانی صداها، کاربرد جناسها، تکرار واژهها، سجع، قافیه و ….
گونههای تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه، صنعت تشخیص، تضاد، ایهام، حسآمیزی، تلمیح، اغراق، تصویرهای پارادوکسیکال که از پیوند دو مفهوم متضاد شکل میگیرند، از اجزای مهم آرایههای معنوی شعرند.
آرایههای معنوی با پیوند معنوی و درونی واژهها سروکار دارند. این پیوند معنایی و درونی واژههاست که محتوای شعر را در جامه تصویرهای شعری هستی میبخشند.
در پیوند به رباعیهای عمر خیام پژوهشهایی که صورت گرفته و کتابهایی که نوشته شده، بیشتر به بیان چگونهگی اندیشهها و جهاننگری او پرداخته شده است تا در ارتباط به بُعد زیباییشناختی شعر او.
گاهی رباعیهای خیام را از نظر کاربرد آرایههای ادبی نسبت به شعر شاعران پیشگام پارسی دری کمرنگ دانستهاند. نتیجهگیری هم چنین میشود که گویا عمر خیام به بُعد ادبی شعر توجهی نداشته است. در این زمینه باید به چند نکته توجه کرد.
– آن مجالی را که شاعر در قالبهای غزل، مثنوی و قصیده و قالبهای دیگر برای کاربرد آرایههای ادبی دارد در رباعی ندارد.
رباعی گونهای از کوتاهسرایی است. گذشته از این که میدان برای جولان اندیشه اندک است، محتوا به دریافتهای لحظهای یا بیان یک دگرگونی آنی عاطفی پیوند دارد.
در جهت دیگر، در رباعی میزان استفاده از واژهگان معدود است. محتوای رباعی به دور یک محور میچرخد که این محور همان مفهوم مرکزی شعر است که پیام شعر را ارایه میکند.
چنین محدودیتهایی نهتنها میدان جولان تخیل و اندیشه شاعرانه را تنگ میسازد؛ بلکه به پرداختن به آرایههای ادبی در شعر نیز مجال کمتری میدهد.
– از این نقطه نظر مقایسه عمر خیام با شاعران بلندآوازه غزلسرا یا هم قصیده و مثنویسرا ما را به نتیجهای نمیرساند. چنین مقایسهای درست نیست. میشود چگونهگی رباعیسرایی خیام را با رباعیهای چنان شاعرانی مقایسه کرد. بدون تردید در چنین مقایسهای این خیام است که در جایگاه بلندتر از دیگران قرار میگیرد.
این که گاهی به دیدگاههایی بر میخوریم که عمر خیام نسبت به کاربرد آرایههای ادبی بیتوجه بوده است، سخن دقیقی نیست. این خود یکی از شگردهای مهم شاعری خیام است که حس میشود او در کاربرد آرایههای ادبی در رباعیهای خود تعمدی نداشته است. در حالی که رباعیهای خیام با اجزای خود، چه در صورت و چه در معنا در یک هماهنگی با زیبایی تاثیرگذاری شکل گرفتهاند.
به زبان دیگر، این آرایههای ادبی در رباعیهای خیام چنان با زیبایی به کار برده میشوند که گویی خود را از دید خواننده پنهان میکنند. در حالی که در سرودههای بسیاری از شاعران، آرایههایی ادبی است که بیشتر از محتوا خود را به چشم خواننده میزنند.
از همان روزگاری که در دارالمعلمین اساسی کابل درس میخواندم، این بیت امیر خسرو دهلوی، چنان در ذهن من جا خوش کرد که دیگر تکانی هم به خود نداد.
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روحپرور مالش عناب داد
استاد جیلانی کوشانی که ما را قرائت فارسی درس میداد، در علم بدیع در بخش استعاره این بیت را برای آن که مفهوم استعاره را بیشتر روشن سازد، نمونه آورده بود.
در این بیت، پنج استعاره چنان به دنبال هم آمدهاند که شعر را به چستانکی بدل کردهاند. خواننده تا به این شعر میرسد پیش از آن که به محتوای آن بیندیشد، استعارهها ذهن او را درهم میپیچند. بیشتر به این امر میاندیشد که این چگونه ژالهای است که از نرگس فرو میریزد، گل را آب میدهد و این چگونه تگرگ روحپرور است که عناب را مالش میدهد.
معنای این واژه در فرهنگها ما را یاری نمیرساند تا به معنای شعر برسیم. باید گفت: عناب درخت بته مانندی است که میوه سرخ رنگ و سنجد مانندی به بار میآورد. عناب در حوزه جنوبغرب افغانستان نیز میروید.
خواننده با کمک معنای این واژهها در فرهنگها به مفهوم و محتوای شعر نمیرسد. وقتی هم که به محتوای شعر میرسد در مییابد که پشت این همه استعاره، مفهوم و محتوای بزرگی وجود ندارد.
این جا ژاله استعارهای است برای اشک معشوق و نرگس استعارهای است برای چشمان معشوق. گل استعارهای است برای رخسار معشوق و به همین گونه تگرگ روحپرور و عناب استعارههاییاند برای دندان و لب معشوق.
همهاش همین است که چون معشوق رنجید، اشکهایش روی گونههایش جاری شدند و او لب زیر دندان گرفت.
هرچند کاربرد آرایههای ادبی در شعر سبب زیبایی کلام میشود؛ اما همه زیبایی شعر و تاثیرگذاری آن بر خواننده برخاسته از آرایههای ادبی نیست. شعر تنها آرایههای ادبی نیست؛ بلکه آرایههای ادبی خود ابزارهاییاند برای بیان محتوا و پیامی که شاعر میخواهد آن را با دیگران در میان بگذارد.
خیام، در کابرد آرایههای ادبی چه لفظی و چه معنوی رفتار هنرمندانهای دارد. با این حال او بیشتر در قید بیان اندیشههای فلسفی خود است نه در قید آن که خواننده را با ارایه صنایع ادبی شیفته صورت شعر خود سازد.
البته بحث زیباییشناختی و چگونهگی کاربرد آرایههای ادبی در رباعیهای خیام خود بحث گستردهای است که باید بهگونه جداگانه به آن پرداخته شود.
با این حال، نیاز است تا با بیان یکی دو نمونه، در پیوند به چگونهگی کاربرد آرایههای ادبی و تناسب آرایههای ادبی با محتوا در رباعیهای خیام، چیزهایی گفته آییم تا برسیم به ویژهگیهای دیگر.
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه بر آورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
خیام در این رباعی با استفاده از واژهگان کوزه، کوزهفروش و کوزهخر، ذهن ما را با کلیت کارگاه کوزهگری پیوند میزند و این کارگاه نمادی میشود برای نظام هستی.
شش بار واژه کوزه در این رباعی به کار رفته است که سبب موج همخوانی آواها و موسیقایی در شعر شده که در هر چهار مصراع جریان دارد.
در جهت دیگر، واژههای کوزه، کوزهگر، کوزهخر و کوزهفروش در یک تناسب آهنگین خواننده را در یک سفر ذهنی به کارگاه کوزهگری میبرد. آن جا دو هزار کوزه را میبینیم، کوزههای گویا؛ اما خاموش. دو صفتی که در تقابل با هم قرار دارند.
با این دو صفت متضاد، خیام با استفاده از صنعت تشخیص به کوزهها صفت انسانی میدهد تا این که این کوزههای خاموش، فریاد میکنند که کجاست آن کوزهگر، کجاست آن کوزهفروش و کجاست آن کوزهخر؟ در نهایت شعر به بیان و پیامی میرسد برای ناپایداری نظام هستی و زندهگی، آمیخته با حس هیچانگاری.
یک چنین تناسب و تقابل واژهگان و کاربرد طبیعی آرایههای معنوی در تناسب با محتوای شعر را میتوان در بیشتر رباعیهای خیام دید.