دانشگاه امریکایی افغانستان، یکی از معتبرترین نهادهای تحصیلات عالی در کشور بود که با روی کار آمدن رژیم طالبان فعالیتش را در افغانستان متوقف کرد. طالبان اکنون ساختمان این دانشگاه را تصرف کرده و نام آن را به «پوهنتون اسلامی» تغییر دادهاند. شماری از دانشجویان این دانشگاه برای ادامه تحصیلات عالی به عراق منتقل شدند، اما صدها دانشجوی این نهاد که در افغانستان به سر میبرند، از ترس طالبان گمنام گشتوگذار میکنند. در این گزارش روایت دختری بازتاب یافته که دانشجوی مقطع لیسانس دانشگاه امریکایی افغانستان بود، اما طالبان مانع سفر تحصیلی او به بیرون از کشور شدند.
عقربههای ساعت 6:00 بامداد را نشان میدهد. شعاع آفتاب از پشت کوههای بلند پایتخت بار دیگر شهر کابل را روشن ساخته است. فریده برای طلوع آفتاب این بامداد روزشماری کرده است؛ زیرا این طلوعی است که او میتواند بار دیگر به آرزویهایش قول رسیدن بدهد. فریده (نام مستعار) دانشجوی دانشگاه امریکایی افغانستان در کابل است. او همانند صدها دانشجوی دیگر این دانشگاه از ادامه تحصیل و آموزش باز مانده است. ستیز طالبان با امریکاییها سبب شد که این گروه، فعالیت دانشگاه امریکایی افغانستان را توقف دهند و ساختمان آن را نیز تصرف کند. با این اقدام، صدها دانشجوی این دانشگاه بیسرنوشت شدهاند.
فریده از دانشجویانی است که سرنوشتش با بازیهای سیاسی بیرحمانه در کشور دگرگون شد. او از تحول سیاسی اخیری که منجر به سقوط نظام جمهوری و روی کار آمدن رژیم طالبان شد، بدترین ضربه را در زندهگیاش میبیند. پس از حاکمیت دوباره طالبان بر کشور، روزهای زیادی را چشمبهراه بازگشایی دانشگاه میماند، اما روزها یکی پس از دیگری شب میشدند و از رفتن دوباره او به دانشگاه خبری نیست.
روزهای اول سقوط را با ترس و وحشت از طالبان سپری میکند. فریده میگوید: «ما از طرف ریاست دانشگاه بارها پیام دریافت کردیم که در جایی پنهان باشید؛ چون آنها [طالبان] ما را جاسوس و تربیتشده امریکا میدانستند.» این دختر جوان و خانوادهاش با تعقیب توییتهای رهبران طالبان و خواندن مطالبی مبنی بر جاسوس بودن، تربیه شده ضد اسلام، کافر و فاسق بودن دانشجویان دانشگاه امریکایی افغانستان از طرف رهبران این گروه، بیشتر شوکه میشوند. برای آنان نه راهی برای گریز میماند و نه جایی برای ماندن. فریده و صدها دانشجوی دیگر این دانشگاه به جرم تحصیل در دانشگاه امریکایی افغانستان، ماهها را با ترس و وحشت در کنج خانههایشان همانند مجرمانی که هنوز سرنوشتشان روشن نیست، در حبس سپری میکنند. چندین ماه به همین منوال سپری میشود و طالبان کمکم با دغدغههای فراتر از این روبهرو میشوند، اما سرنوشت و زحمتهای فریده و صدها دانشجوی دیگر این دانشگاه همچنین تاریک باقی میماند.
پس از سپری شدن چندین ماه، درسهای فریده و همصنفانش دوباره بهگونه «آنلاین» شروع میشود. وقتی فریده این پیام را دریافت میکند، از خوشی دست از پا نمیشناسد؛ زیرا به ختم دوره لیسانساش تنها یک سمستر باقی مانده است. فریده درسهایش را آنلاین ادامه میدهد و موفق میشود دوره لیسانس را موفقانه سپری کند، اما پس از ختم این دوره او بار دیگر با سردرگمی و آینده تاریک و مبهم روبهرو میشود. از یک طرف زمینه کار برای دختران و زنان محدود است و از طرف دیگر فریده نمیتواند مدرک لیسانس خود را به کسی نشان دهد که او از کدام دانشگاه فارغ شده است. فراغت از دانشگاه امریکایی افغانستان همچنان سد دیگری برای ادامه تحصیل او ایجاد کرده است. فریده نمیتواند بالاتر از مقطع لیسانس درس بخواند؛ زیرا او از دانشگاهی فارغ شده که طالبان محصلان آن را «تربیت شده امریکا» میخوانند.
در میان هیاهوی روزگار، روزنهای پیدا میشود و فریده به همکاری دانشگاهاش در مقطع ماستری بورسیه خارجی میگیرد. این روزها برای فریده بهترین لحظهها پس از تحولات اخیر است. او بار دیگر به استقبال آیندهاش برمیخیزد تا تجربههای جدید علمی را کسب کند. روزها بار دیگر برای او معنا پیدا میکند و از هر روزش استفاده میکند تا خود را برای دوره جدید تحصیلی آماده بسازد. سرانجام ویزه تحصیلی از کشور قزاقستان برای او و 25 دختر دیگر صادر میشود. آن گونه که میگوید، بسیار زیاد خوشحال بود. سرانجام پس از مدتی روز پرواز او فرا میرسد. فریده برای نزدیک شدن سفرش روزشماری میکرد. تا اینجا روزهای خوب بدرقه راهش شده بود، اما 25 آگست سال ۲۰۲۰ به تراژیکترین روز برای او بدل میشود.
برای فریده که قرار بود فردایش با همدورههای لیسانس خود سفری را آغاز و دوره ماستری را نیز کنار آنان سپری کند، روزها شبشدنی و شبها روزشدنی نبود. طلوع آفتاب آن روز برای فریده طولانیتر و درخشانتر بود. آفتاب ۲۵ آگست طلوع میکند و فریده با کولهپشتی آرزوهایش که چند روزی آن را ترتیب داده بود، با بدرقه مادری که دلواپس یگانه دخترش است، راهی میدان هوایی کابل میشود.
هوا کمکم روشن میشود. فریده برای بدرود با کابل و خاطرات این شهر، شیشه تاکسی را کلانتر باز میکند تا برای آخرین بار نظارهگر هوا و فضایی باشد که سالها با آن انس داشته است و اکنون طالبان با پرچمهای سفیدشان این شهر را به زندان بدل کردهاند. پروازش ساعت 9 تنظیم شده، اما فریده برای اینکه پرواز را از دست ندهد، دو ساعت پیش به میدان هوایی حضور یافته است. پس از رسیدن در میدان هوایی کابل، او پس از مدت طولانی دوستانش را میبیند و از خوشی یکدیگر را به آغوش میکشند. ساعت 9:00 است و به آنها اجازه ورود به ترمینال میدان هوایی داده میشود. قرار است پاسپورتش خروجی زده شود و سوار طیاره شود، اما طالبان از هویت آنان که دانشجویان دانشگاه امریکایی افغانستان هستند، مطلع شدهاند.
گماشتهگان طالبان فوراً پاسپورت فریده و دیگر همراهانش را ضبط میکند و به بهانه نداشتن «محرم شرعی»، مانع خروج آنان از کشور میشوند. او پس از روبهرو شدن با این صحنه شوکه میشود و از ترس نمیداند که چه کار کند. طالبان، فریده و همه دخترانی که قصد سفر داشتند را به دهلیز میدان هوایی میبرند و تا چندین ساعت سرنوشتشان نامشخص باقی میماند. فریده میگوید: «در اول نفهمیده بودند که ما دانشجویان دانشگاه امریکایی افغانستان استیم، اما نمیدانم چگونه آگاه شدند و موضوع تا رییسالوزرای طالبان رسید. او قطعاً مانع رفتن ما شد.» فریده و همراهانش هشت ساعت بهگونه گروگان در میدان هوایی میمانند. برخورد طالبان نیز با او و همراهانش بسیار خشن و تحقیرآمیز است. فریده با اینکه از رفتار افراد طالبان شاکی است، میگوید: «ما را مسخره میکردند و میگفتند: برین! برین! به شما کسی اجازه رفتن نمیدهد.»
از یک طرف ناامیدی از ادامه تحصیل و از طرف دیگر ترس از فاش شدن هویت، فریده و همراهانش را به شدت ترسانده است. به گفته او، شماری از دخترها گریه میکردند که چه خواهد شد، چرا که نه برایشان اجازه رفتن میدادند و نه اجازه برگشت به خانه. فریده در آن لحظه بار دیگر روزهای نخست حاکمیت طالبان بر کشور و ترس از این گروه را به یاد میآورد و حدود هشت ساعت را در داخل میدان هوایی کابل با فکرهای گوناگون سپری میکند. ساعت 3:30 پس از چاشت شده و ترس آنان نیز بیشتر. چند تن از نیروهای طالبان در برابر آنان ظاهر میشوند و بیکهای آنان را برایشان تحویل میدهند. این افراد از همه دختران دانشجو میخواهند که به خانههایشان برگردند.
فریده و همراهانش از اینکه توانسته بودند از واهمه طالبان رهایی یابند، برای لحظاتی احساس آرامش میکنند؛ اما فریده میگوید که این روز خوفناک را هرگز فراموش نخواهد کرد. فریده با کولهپشتیای که امیدهایش را در آن جا داده بود، به خانه برمیگردد. او با ناامیدی و دل شکسته بارها میگوید: «متاسفانه نتوانستیم برویم. نمیدانم درس ما چه خواهد شد.»
اکنون بیش از دو هفته از آغاز درسهای دوره ماستریاش در قزاقستان میگذرد. فریده و همراهانش بارها از سوی دانشگاه پیام و هشدار دریافت میکنند: «درسها آغاز شده هر چه زودتر بیایید؛ در غیر آن منفک میشوید.» پیام آزاردهندهای که این روزها او را سخت آشفته کرده است. تنها کاری که این روزهای تیرهوتار فریده را شب میکند، شمردن روزهای سپری شده درسهایش است. او میگوید: «5 سپتامبر درس ما آغاز شده بود و اکنون ۲۵ روز گذشته است.» فریده در فکر این است که با غیرحاضری زیاد مبادا بورسیهاش را از دست بدهد. گاهی بغضش میترکد و به ماتم روزهایی از دست رفتهاش اشک میریزد.
این روایت، تنها روایت فریده نیست، بلکه روایت صدها و هزاران دختر در سرزمینی است که حق تحصیل را از آنان گرفتهاند. با تصرف افغانستان از سوی طالبان در 24 اسد سال گذشته خورشیدی، محدودیتهای شدیدی بر زنان و دختران وضع میشود. دیگر از ادامه آموزش، کار در نهادهای دولتی و خصوصی، گشتوگذار آزادانه و تحصیل در بیرون از کشور خبری نیست. فشار دولتها و سازمانهای بینالمللی کارساز نیست و طالبان به خواستهها تمکین نمیکنند. سفر زنان و دختران به بیرون از کشور بدون «محرم شرعی» برای طالبان هنوز خط سرخشان است. حالا دختران زیادی شبیه فریده از ادامه تحصیل و سفر محروم هستند و به امید چارهای نشستهاند.