نویسنده: آگاته سپی
منبع: لو تمپس
[box type=”note” align=”aligncenter” class=”” width=””]تصویت دیرهنگام حق رای زنان در سویس، ثمره اعتصابی سال 1991 و شکست دهها همهپرسی است. در سویس این نبرد برای برابری بسیار طولانی و نفسگیر بوده است. در طول این جاده پرفرازونشیب، چه چیزی تفاوت را رقم زد؟ چه چیزی باعث تغییر قوانین شد؟ آیا نسخه مخصوص سویسی وجود دارد؟ در حالی که روز جهانی زن را در 8 مارچ جشن میگیریم، لو تمپس با بریژیت استودر که در سطح بینالمللی به دلیل تخصصش در زمینه مسایل زنان زبانزد است، مصاحبه میکند. او در 17 سالهگی به جنبش آزادی زنان پیوست و حالا استاد برجسته تاریخ در دانشگاه برن است؛ جایی که او مرکز مطالعات جندر را ایجاد کرده است.[/box]
لو تمپس: در سال 1971، پس از 90 همهپرسی، زنان در سویس حق رای به دست آوردند. این یکی از اولین نقاط عطف مهم در حقوق زنان در کشور بود. جنبشهای فمینیستی چگونه آغاز شدند؟
بریژیت استودر: فمینیسم مدرن با انقلاب فرانسه و المپا دگوژ آغاز شد که در سال 1791 طرحی برای دموکراسی که شامل زنان بود را ارایه کرد. در قرن بعد در سویس، زمانی که قانون اساسی فدرال در سال 1848 اجرایی شد، زنان عمداً از حقوق سیاسی محروم شدند. با این حال، در سراسر قرن نوزدهم، زنان نگرانیهای خود را بیان کردند. این زنان نسبتاً بورژوا و اشرافی بودند. در میان آنها جولی فون می، زنی از برن بود که انجمن دفاع از حقوق زنان را تأسیس کرد. در آن زمان کارگران، اعضای انترناسیونال اول، آنارشیستها و مارکسیستها نیز برای دستمزد برابر مبارزه میکردند. در سال 1968 در جینوا، ماری گوخ پوچلان اولین سازمان فمینیستی را در سویس (انجمن بینالمللی زنان) و مجله زنان ایجاد کرد که بعداً به همبستهگی تغییر نام داد. بنابراین، چند شخصیت و جنبش نسبتاً منزوی و نخبه وجود داشتند که آنها هم از بالا (طبقه اشرافی) و هم از پایین (کارگران) میآمدند و در صحنه حضور داشتند.
لو تمپس: آیا فعالان زن سویسی رویکرد متفاوتی نسبت به همتایان خود در سایر کشورهای اروپایی داشتند؟
بریژیت استودر: درست قبل از دستیابی به حق رای زنان، وضعیت منحصر به فرد سویس پدیدار شد. دو نسل از زنان بهطور همزمان گرد هم آمدند تا برای حقوق زنان مبارزه کنند: فمینیستهای حقرایطلب و آنهایی که از جنبش جدید فمینیستی «سال 68» بودند. دومی به رهبری جنبش آزادی زنان شامل گروههای مختلف میشد و رادیکالیسم سیاسی بهعنوان مخرج مشترک آنها بود. آنها از روشهای جدید برای اعتراض استفاده میکردند که شامل اشغال خیابانها، تحصن و اقدامات تحریکآمیز بود.
بعد از سال 1968 جنبش زنان و نهادهای سیاسی شروع به برقراری ارتباط کردند. ما همچنین مشاهده کردیم که تخلخل خاصی بین فعالان فمینیست و انجمنهای سنتیتر زنان شروع به شکلگیری کرده است. رقابت و همکاری وجود داشت. فمینیسم رادیکال اواخر دهه 60 بهسرعت بهصورت نهادی با ابتکارات مردمی دخیل شده بود که این نیز مختص کشور است.
لو تمپس: آیا بسیج فعالان زن سویس الهام گرفته از همسایهگان این کشور بود؟ آیا این الگو در خارج از کشور نیز تسریع شد؟
بریژیت استودر: در هر دو جنبش، تبادل افکار و تعاملات فراملی بود. سرعت جنبش بینالمللی حق رای، الهامبخش ایجاد (انجمن سویس) در سال 1909 بود. قبل از جنگ جهانی اول، حتا حقرأیطلبهای خارجی فکر میکردند که اصلاح دموکراسی در سویس آسان است؛ چون حق رای مردان قبل از قبل در آنجا وجود داشت! البته این دید به سویس بهسرعت تغییر کرد. هنگامی که دولت سرانجام در سال 1971 حق رای را تصویب کرد، تا حدی این کار را برای بهبود وجهه بینالمللی کشور انجام داد. جنبش فمینیستی سال 68 بهشدت از جنبشهای امریکایی، آلمانی، فرانسوی و ایتالیایی و اغلب از طریق تماسهای شخصی الهام گرفته شده بود. بهعنوان مثال، به لطف زنی از زوریخ، اولین گروه فمینیستی در اتریش ایجاد شد.
لوتمپس: چه چیزی باعث شد که اعتصاب ملی زنان در سال 1991 شکل بگیرد و 500 هزار زن سویسی را بسیج کند، در حالی که این اعتصاب بسیار غیرسویسی بود؟
بریژیت استودر: این حرف که اعتصاب «خیلی سویسی نبود» یک افسانه ملی است. از نظر تاریخی نادرست است، اما این موضوع دیگری است. در سال 1991، ده سال از تصویب اصل قانون اساسی برای حقوق برابر میگذشت، اما هیچ قانونی برای اجرای آن وضع نشده بود. زنان احساس ناراحتی و عصبانیت میکردند. این اعتصاب با کارگران صنعت ساعت آغاز شد که پایه اصلی اقتصاد سویس با ارزش افزوده بالا، اما همچنین با ارزش نمادین بالا در مورد هویت سویسی است. اتحادیهها از خواستههای کارگران حمایت کردند و جنبش در زمانی آغاز شد که فمینیسم در جامعه نیز گسترش یافته بود. چیزی که در حال غلیان بود، به جوش آمد و سازماندهندهگان، رسانهها و سایران را شگفتیزده کرد. در نهایت اثرات اعتصاب غیرمستقیم و عمدتاً نهادی بود. من فکر میکنم بدون آن، قانون برابری وجود نمیداشت، یا حداقل تا چند سال آینده این آرمان محقق نمیشد.
لو تمپس: در مجموع، مؤثرترین ابزار در طول این مبارزات چه بود؟
بریژیت استودر: تعیین یک اقدام سیاسی خاص بهعنوان جام مقدس همیشه دشوار است. قبل از دستیابی به حق رای زنان، حقرایطلبها از مجموعه وسیعی از اقدامات برای جلب توجه سیاسی و در عین حال احترام به هنجارهای اجتماعی، قوانین نهادی و کدهای زنانهگی استفاده میکردند. اما این آتش خفته در سال 1969 هنگامی که اولین تظاهرات ملی برای حق رای زنان برگزار شد، فوران کرد. آن روز زنان به خیابانها ریختند و به یک نیروی سیاسی تبدیل شدند. آنها نشان دادند که توانایی اعمال فشار را دارند. برخی حتا آنها را بهعنوان یک تهدید قلمداد کردند. در سویس ترکیب کنشگری محلی و ملی با دموکراسی مستقیم میتواند بسیار مؤثر باشد.
لو تمپس: چگونه انتقاد از فمینیسم در طول زمان در سویس تغییر کرده است؟
بریژیت استودر: مخالفت با برابری معمولاً از سوی گروهها یا احزاب راستگرا، بهویژه از سوی محافل مسیحی محافظهکار، صورت میگرفت. در سال 1919، در حاشیه اولین رفراندوم مرتبط با حق رای زنان، جنبشهای متقابل شروع به ظهور کردند. در رأس این جنبشها زنان دست راستی قرار داشتند که خواستار حفظ نظم اجتماعی سنتی بودند. در واقع، در هر لحظه کلیدی در تاریخ حقوق زنان، گروههای کوچک معمولاً متشکل از زنان طبقه متوسط، مرفه، تحصیلکرده دانشگاهی و متاهل از چیزهایی دفاع میکردند که خودشان تجربه نکرده بودند. آنها از ادغام زنان در سیاست خودداری میکردند، زمانی که خودشان در حال مبارزات انتخاباتی بودند، سخنرانی میکردند و مقاله مینوشتند و حمایت سیاستمداران مرد محافظهکار را که در طول تاریخ اکثریت رایدهندهگان را تشکیل میدادند، با خود داشتند.
لو تمپس: اپوزیسیون امروز روی چه چیزی تمرکز کرده است؟
بریژیت استودر: در مجموع میتوانم بگویم که امروز صدای زنستیزانه بلندتر شده است. درگیریهای کنونی بر کنترل بدن زنان متمرکز است. برای مثال در ایالات متحده تلاشهای موفقیتآمیزی برای برگرداندن زمان در موضوع سقط جنین صورت گرفته است. تلاقی بین انواع مختلف نفرت و طرد، میدان جنگ جدیدی را گشوده است.
لو تمپس: این به چه معنا است؟
بریژیت استودر: زنستیزی سنتی بازگشته است، «فوبیاهای LGBTQIA+» و همچنین نژادپرستی، با حمایت جنبشهای مذهبی راست افراطی یا انجیلی بهویژه در ایالات متحده، با توجه به دومی، در حال افزایش است. همچنین جنبشهای آنلاین کوچک وجود دارند که زنستیزی سیاسی و نفرت از زنان را ترکیب میکنند، مانند پدیده زنستیز آشکار یا «تجرد غیرارادی». اما بهعنوان یک مورخ، چیزی که من را نگران میکند، این موضوع است که سازمانهای سیاسی سنتی، مانند حزب مردم سویس، بهعنوان تقویتکننده برای «ضد ووکیسم» عمل میکنند. من فکر میکنم که در این دوران تورم و جنگ، دغدغه اصلی مردم سویس این نیست. اما در سیاست، وقتی صحبت از یافتن راههایی برای به دست آوردن رأی میشود، اخلاق کمتر مورد توجه قرار میگیرد. آنها بیدار کردن شیاطین پیر را به یک موضوع کمپین تبدیل کردهاند.
لو تمپس: برخی در مورد تأثیر معکوس هشدار میدهند. حضور همهجانبه مسایل جنسیتی در سیاست و رسانه ممکن است احساس ناامیدی ایجاد کند که میتواند جناح راست افراطی را تقویت کند. آیا این خطر واقعی است یا خیالی؟
بریژیت استودر: من فکر میکنم که ساکت ماندن و نامریی شدن هرگز راهحل نیست؛ زیرا اگر صحبت در مورد آن را متوقف کنیم، قدرت سیاسی فمینیسم را از بین میبریم. #MeToo محرکی بود برای صحبت کردن، که در همه جنبشهای اجتماعی اساسی است؛ زیرا امکان بیان احساسات و تجربیات مهم را فراهم میکند. آنها قابل مشاهده، عمومی و بخشی از گفتوگو میشوند. تظاهر به اینکه فمینیسم وجود ندارد، از ترس اینکه به نفع راست افراطی است، بدترین کاری است که میتوانیم انجام دهیم. نابرابری بین زن و مرد هنوز وجود دارد. LGBTQ و تبعیض نژادی هنوز وجود دارد. بدیهی است که میتواند تحرکات متقابل ایجاد کند؛ اما سکوت به معنای پذیرش وضعیت موجود یا حتا خطر عقبگرد است.