در یکی از فرمانهای تازه استخبارات طالبان، فعالیت گروههای بنیادگرایی مانند حزب تحریر، جمعیت اصلاح و شاخه دانشجویی آن، نجم، ممنوع قرار داده شده است. فعالیت گروههای یادشده در دوران جمهوریت نیز مایه نگرانی بخشهایی از تحلیلگران شرایط افغانستان بود و افکاری که آنان ترویج میکردند، مایه بیثباتی کشور شناخته میشد، اما با آن هم اقدامی برای ممنوعیت رسمی این سازمانها و مانند آنها صورت نمیگرفت. این عمل از سوی برخی از ناظران مورد انتقاد قرار داشت، اما روح دموکراسی، حتا بهصورت بسیار کمجان آن، مانع برخوردهایی از این قبیل بود.
روحیه مدارا و تساهل، به رسمیت شناختن پلورالیسم و کثرتگرایی، باور داشتن به حقوق اساسی شهروندان در فعالیتهای عاری از خشونت، اعطای آزادی بیان و احترام به آزادیهای مذهبی، از ویژهگیهای اساسی دموکراسیهای سکولار است که پایههای تیوریک آنها را فرزانهگان عصر روشنگری نهادند. برای نهادینه شدن این اصول بنیادین، مجاهدت فراوانی صورت گرفت، از نقد تیوریک دگماتیسم و جزماندیشی تا به چالش کشیدن اتوریتههای انحصارگرا و مبارزات عملی نفسگیری که از سطوت جریانهای تمامیتخواه کاست و عرصه را برای همهگان گشود. پس از آن بود که مذهب و دیگر نهادها به همزیستی مسالمتآمیز رسیدند، کلیسا و دانشگاه از زدوخورد دست کشیدند و متدین و نامتدین به حقوق مساوی دست یافتند. در اثر همان روند است که امروز فعالیتهای دینی، به شمول فعالیتهای اسلامی، در کشورهای غربی آزاد است و هیچ محدودیتی برای مساجد و مراکز اسلامی وجود ندارد، چه سلفی باشند، چه اخوانی، تبلیغی یا صوفی.
گروههای بنیادگرا در کشورهای ما با مدارا، کثرتگرایی، آزادی بیان و سایر حقوق اساسی شهروندان بیگانهاند و آنها را بخشی از تهاجم فرهنگی غرب میدانند و با همه توان به مصاف آنها میروند. هنگامی که این اصول به رسمیت شناخته نشوند، جایش را انحصارگرایی، تمامیتخواهی، استبداد، زورگویی و سرکوب میگیرد. این تجربه در هر یک از کشورهایی که در نیم قرن اخیر زیر سیطره این گروهها قرار گرفتهاند، بهصورت آشکار مشاهده شده است. اسلامگرایان سودان عرصه را بر اخوانیها و بقیه تنگ کرده بودند، اسلامگرایان ایران عرصه را بر ملیـمذهبیها، اصلاحطلبان و سایران تنگ کردهاند و اینک طالبان افغانستان میدان را بر حزب تحریر، جمعیت اصلاح و دیگران بستهاند.
این گروهها تا هنگامی که در برابر دموکراسیخواهان و به اصطلاح آنان سکولارها قرار دارند، اتحادی اعلامناشده را به پیش میبرند. در دو دهه گذشته حزب تحریر، جمعیت اصلاح و همفکران آنان در استراتژی کلان همان مسیری را میرفتند که رهبریاش را طالبان برعهده داشتند. آنان همه متحداً اصول و ارزشهای یادشده را «غزو فکری» یعنی جنگ اندیشهای میخواندند و جامعه را از آن میرماندند. آنان با شور و شوق از شکست غرب میسرودند و پیروزی به اصطلاح مجاهدین را میستودند. حالا که نظام دلخواهشان روی کار آمده، جنگ آنها آغاز یافته است. تنها در پرتو دموکراسی است که جا برای همه گروهها باز میشود، بدون اینکه یکی بخواهد دیگری را بهصورت قهرآمیز از میان بردارد. پناه بردن رهبران این گروهها از دست نظام اسلامی طالبان به نظام سکولار ترکیه، درسی آموزنده است برای کسانی که عقلی برای اندیشیدن دارند.