نبی ساقی
نسل قبلی یا همان نسلی که جهادیها، حزب دموکراتیک خلق، شعلهی جاوید و امثالهم را شکل دادند، از یک نگاه با نسل ما تفاوتهای اساسی داشتند. آن نسل، نسل دوران انقلاب، حرکت، جنبش و براندازی بود و سر پرشوری داشت. هم اشخاص و گروههای راست عمدتاً مذهبی و هم در گروه چپ، آنها تغییر وضعیت افغانستان را به دست خودشان یکی از مسوولیتها و وجایب اصلی خود تعریف کرده بودند و با فداکاری و ایثار در صدد تحقق ایدهها و اندیشهها یا لااقل آرمانهای خود بودند. نسل امروز یا نسل ما اما ظاهراً چنین نیست. نسل ما، نسل انقلاب و براندازی به نظر نمیآید. نسل ما، اگر نسل محافظهکار و ساکت نباشد، کم از کم نسل اصلاحطلب و نسل باورمند به تحول گامبهگام است. سوال اساسی اما این است که چرا نسل قبلی به دنبال انقلاب وبراندازی بود و نسل ما به دنبال براندازی نیست؟ این مسأله طبعاً دلایل و عوامل مختلف و زمینهها و بسترهای گوناگون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارد که شاید در این مختصر نشود به همهی آن عوامل پرداخت؛ اما با توجه به مجال اندک، این نوشته سعی میکند به پرسش بالا به صورت فشرده و گذرا پاسخ مختصری ارایه کند:
عبور از دوران انقلاب
نسل قبل از ما، اصلاً نسل دوران انقلاب بود. انقلاب کوبا، کشکمشها در شیلی و برازیل، صدور انقلاب از اتحاد جماهیر شوروی، جذابیت اندیشهی اخوانالمسلمین، مقاومت مردم فلسطین، تلاش چین برای بهبود وضعیت داخلی، کوششهای حزب تودهی ایران و امثالهم از نظر وضعیت جهانی برای نسل آن زمان افغانستان، الهامبخش و تأثیرگذار بود. این وضعیت، کسانی را به این ایده و آرمان رسانیده بود که باید در افغانستان نیز انقلاب کرد و با دست خود وضعیت را تغییر داد. وقتی از طریق روزنامهها و رادیوها آنهمه خبر و آوازه از انقلاب و تحول و دگرگونی در سطح دنیا شنیده میشد، طبعاً برای گروههای راستی و چپی در افغانستان نیز انگیزه و الهام میداد و آنها را وادار میکرد تا خودشان نیز دست به کار شوند و وضعیت نامساعد موجود را به سوی وضعیت مطلوب رهنمایی کنند. امروزه اما دوران انقلاب و دوران امواج انقلاب در سراسر جهان تا حدود بسیاری فروکش کرده است. اخوانالمسلمین و یا گروههای ملهم از آن، در مصر و تونس و فلسطین و جاهای دیگر به عوض انقلاب و براندازی، به سوی انتخابات و دموکراسی رفتهاند. اتحاد شوروی سقوط کرده است. کوبا با امریکا رابطهی سیاسی و تجاری برقرار کرده است. حزب کمونیست چین از آن حالت قبلی، تحول یافته است. خلاصه، در سطح جهان، دنیا روزهای انقلابیگری را (به استثنای بحث داعش) پشت سر گذاشته و این مسأله برای نسل ما، در افغانستان نیز تأثیر پایدار داشته است.
از سیدقطب و شریعتی به سوی سروش و ابوزید
نسل قبل از ما، چه در جناح شیعی و چه در جناح اهل سنت، تا حدود بسیاری تحت تأثیر افکار شریعتی و مودودی و سیدقطب و امثال ایشان بودند. آثار شریعتی و سیدقطب و مودودی و کسانی که مثل آنها فکر میکردند، در افغانستان و منطقه خواننده و پیرو فراوان داشت. هم سیدقطب و هم شریعتی مردان انقلابی و مردان دوران انقلاب بودند و به شدت اندیشهی انقلاب و تغییرات بنیادی را تبلیغ و ترویج میکردند. نسل امروز اما نسل پساسیدقطب و پساشریعتی است؛ نسلی که به جای سیدقطب و شریعتی، سروش و ابوزید و عابدالجابری و شبستری و ملکیان و حتا قرضاوی میخواند و به جای انقلاب، به اصلاحطلبی و تغییرات گامبهگام علاقهمندتر شده است. این شرایط تنها در افغانستان هم نیست. اندیشمندان پساشریعتی و پساسیدقطب در جهان عرب و ایران و شبهقاره نیز تا حدود زیادی از انقلاب بریدهاند و به غیر از افراد خاصی که به داعش، القاعده و تحریر میپیوندند، دموکراسی و انتخابات به عنوان راهحل اصلی و مفید پذیرفته شده است.
سرخوردهگی از جنگ و انقلاب
نسل ما نسلی است که ناخواسته در بحرانهای عمیقی که نسل قبلی ایجاد کرده بود، تولد و شناور شده بود. نسل ما، مشاهده کرد که اینهمه جنگ و انقلاب و حرکت و نهضت، نه تنها پیشرفت و توسعهای نیاورد، بل عقبگرد و ویرانی هم در پی داشت و به جای اینکه ما را به سوی ترقی و رفاه ببرد، به سوی بحران و جنگ سوق داد. همانگونه که در مسابقات رزمی، یک طرف، طرف دیگر را به صورت تاکتیکی، خسته و بیحال میکند و بعد از خستهگی و فرسایش حریف، ضربه نهایی را وارد میکند، نسل ما نیز از اینهمه جنگ فرسایشی و طولانی خسته شده و به پوچی و بیحاصلی انقلاب و براندازی پی برده است. نسل ما، میبیند که نسل قبلی، چهل سال تمام تلاش کرد و به دنبال انقلاب و تحول گشت، اما به جز فرار فرزندان رهبران به خارج و ویرانی مملکت، حاصل دیگری نداشت. بنابراین شرایط و مشاهدات موجود، نسل جدید را در مورد انقلاب و رادیکالیزم، بیانگیزه کرد و به سکوت و خاموشی معناداری واداشت.
پول و زندهگی بهتر، به جای انقلاب و جبهه
نسل قبلی، در آغاز نسل فداکار و ایثارگری بود. برخی از آنها به خاطر رسیدن به آرمانهای خود، از تحصیل و تعلیم خود گذشتند، از پول و سرمایهی خود گذاشتند، از شغل خود گذشتند و حتا از زندهگی خود نیز گذشتند. اما کسانی که به عنوان رهبران و بلندپایهگان نسل قبلی، از طوفان سلامت برآمدند، یا در صدد زراندوزی و زندهگی مرفه برآمدند و یا هم آشکارا برای اینکه ثروتاندوزی نکردهاند، حسرت خوردند و خودشان را ملامت کردند. این تجربه بر نسل ما تأثیر گذاشت. ما وقتی دیدیم که رهبران جبهه و انقلاب، حالا قصر و قلعه ساخته و فرزندان خود را به بهترین دانشگاههای جهان برای تحصیل میفرستند، یاد گرفتیم و فهمیدیم که مسوولیت اصلی ما، شغل و پول و تحصیل و رفاه است. تجربهی نسل قبلی، ما را پختهتر و باتجربهتر کرد. نسل امروز دنبال تغییر جامعه نیست، دنبال تغییر خودش است. نسل امروز سعی نمیکند خود را قربانی کند تا جامعه را بسازد. نسل امروز سعی میکند زندهگی خود را بسازد و کاری به کار جامعه نداشته باشد و یا هم اصلاح جامعه را در اولویت بعدی خود قرار بدهد.
دوران رادیوهای دولتی، دوران فیسبوک
نسل گذشته، نسل دوران رادیوها و رسانههای دولتی بود که به صورت جدی سانسور میشد. این نسل، اطلاعات دقیقی از وضعیت پیرامونی نداشت و تبلیغات سازمانی یا دولتی، زودتر از نسل ما، آنها را تحت تأثیر قرار میداد. نسل امروز، نسل دوران فیسبوک و انترنت و تلویزیون است. رسانه به صورت وسیع فراگیر شده است. فیسبوک در هر خانه چندین کاربر دارد. اطلاعات و مباحث سیاسی به صورت چشمگیری در اختیار مردم عام قرار گرفته است. تحلیلهای سیاسی و اقتصادی بدون کوچکترین سانسور و ممیزی روزانه و حتا در ثانیه به اختیار مردم و نسل جوان قرار میگیرد و این اطلاعات و آگاهی، به رشد شعور جمعی و افزایش قدرت محاسبه و تحلیل و سنجش کمک کرده است.
نتیجه
وضعیت جهانی، روشنفکران انقلابی، گروههای آرمانگرا که سودای سربالا داشتند، بیتجربهگی کنشگران اجتماعی و عوامل دیگر باعث شده بود که نسل قبلی، نسل انقلابی و نسل پرشر و شوری باشد و با الهامگیری از وضعیت جهانی سعی کند کشور خود را نیز به دست خود متحول سازد. نسل امروز، نسل پساانقلاب است؛ نسلی که بیاثری انقلابها و بدترشدن وضعیت کشورها توسط انقلاب را شاهد بوده است. نسلی که به جای «معالیمُ فی الطریق» و «خلافت و ملوکیت»، «قبض و بسط تیوریک شریعت» میخواند و به جای «مانیفیست کمونیست»، «جامعه باز و دشمنان آن» و «انسان خردمند». نسل امروز زراندوزی و رفاه رهبران انقلابی را حس کرده و خرابی و ویرانی مملکت را نیز از نزدیک دیده و متوجه شده است که هرقدر انقلابیگری و شورشگری بیشتر شود، ویرانی و عقبماندهگی نیز بیشتر میشود. نسل گذشته، نسل رادیوها و روزنامههای دولتی و نسل دوران سانسور بود. نسل امروز نسل دوران فیسبوک است. فیسبوک و شبکههای اجتماعی و رسانهها، اطلاعات را به صورت وسیع و گسترده در اختیار مردم قرار داده و این مسأله آگاهی و توانایی سنجش مردم را بالا برده است. آینده قابل پیشبینی نیست. اینکه ما فرداها در کدام راه گام برمیداریم، مشخص نیست، اما در حال حاضر نسل کنونی، آمادهی انقلاب و شورش نیست. نسل امروز آگاهی و مدارای بیشتری کسب کرده است و این مسأله، پیشرفت و تحول اندکی نیست.