غنی خود «ابردروغ» بود

اشرف غنی بعد از فروپاشی نظام جمهوریت و فرارش از ارگ، برای چندمین بار وارد فضای رسانهای شده است. حال یکی از مهمترین چهرههای دستگاه سیاست خارجی امریکا که بدون شک غنی با حمایت آنها بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زده بود، از او انتقاد کرده است. مایک پمپیو، وزیر خارجه پیشین ایالات متحده، در کتابش« هرگز کوتاه نیا» از اشرف غنی بهعنوان «متقلب تمامعیار» نام برده و گفته است که او با رهبران زیادی دیدار کرده و اشرف غنی «بدترین»شان بوده است. عارف یعقوبی، خبرنگار افغانستان انترنشنال که بخشیهایی از این کتاب را مرور کرده، به نقل از وزیر خارجه امریکا نوشته است که اشرف غنی حال پمپیو را به هم میزده و به خاطر به قدرت رسیدن جان سربازان امریکا را به خطر انداخته و حاضر نبوده برای افغانستان ازخودگذری کند و خطر را بپذیرد. در مقابل امرالله صالح، معاون غنی، حرفهای وزیر خارجه امریکا را «ابردورغ» توصیف کرده است. سیاستمداران و کاربران رسانههای اجتماعی مخالف سیاستهای غنی، گفتههای وزیر خارجه پیشین امریکا را تایید بر تقلب، دستبرد و مهندسی در انتخابات ریاست جمهوری از سوی اشرف غنی خوانده و او را عامل شکست دموکراسی و مردمسالاری دانستهاند. اشرف غنی، رییس جمهور پیشین افغانستان که در نتیجه انتخابات پر از تقلب و با حمایت ایالات متحده به قدرت رسیده بود، در جریان گفتوگوهای صلح بارها از سوی سیاستمداران و محافل سیاسی متهم به کارشکنی، سنگاندازی و دخالت در روند مذاکرات شده است. او اما هرگز این اتهامات را نپذیرفت و همیشه تاکید میکرد که ابتکار صلح باید به دست دولت او باشد؛ دولتی که وجاهت و جایگاهی خویش را در میان شهروندان و صنف سیاسی از دست داده بود و نتوانست بهعنوان نماینده عمومی جامعه افغانستان تبارز کند. غنی هیچگاه در جریان زمامداریاش بهعنوان یک زعیم که به بازی دموکراتیک و مردمسالار باورمند باشد، ظهور نکرد و تا توان داشت، فاصله میان دولت و مردم را گستردهتر ساخت. انحصار بیحدوحصر قدرت در حلقه خاص او، باعث تنفر عمیق مردم و جدایی صنف سیاسی از سیاستهایش در گفتوگوهای صلح شد. غنی با توهمی که داشت، در کنار اینکه نتوانست اعتماد حامیان نظام را کسب کند، ایتلافهای سیاسی دیگر را نیز به بنبست کشاند، فیصلهها و مصوبههای پارلمان افغانستان را نادیده گرفت و در بیشتر موارد نگارنده از حیث کاری، شاهد مداخله و مهندسی غنی در برنامهها و فیصلههای هر دو مجلس شورای ملی افغانستان بوده است. نمایندهگانی بودند که از خوان غنی تغذیه میشدند و اجندای هر دو اتاق شورای ملی پیشین را از محور مطالبات مردم در جریان گفتوگوهای صلح خارج میکردند تا نتواند ابتکار عمل را در گفتوگوهای صلح در دست بگیرد و بهعنوان مشروعترین قدرت و نماینده مردم افغانستان عمل کند. غنی که خود را در حلقه خاص و مورد اعتمادش خلاصه کرده بود، هر روز فرصتسوزی میکرد و با لجبازیهای سیاسی و باورهای انحصارگرایانهاش، عمر نظام جمهوریت را کوتاهتر میساخت و هر روز که از چشم خارجیان و امریکاییها میافتاد، به کارهای عوامفریبانه دیگری روی میآورد. او در تمام سخنرانیهایش از ایستادهگی علیه طالبان سخن میزد و میگفت مرد فرار نیست، اما بدون هیچ نوع ایستادهگی و رجوع به آرای عمومی به تاریخ ۲۴ اسد ۱۴۰۰ در حالی که بیش از ۵۰ هزار نیروی تا دندان مسلح در کابل حضور داشتند، در یک اقدام غافلگیرانه و مهندسیشده از کشور فرار کرد و افغانستان را بدون مقاومت به طالبان سپرد.
شماری از هواداران غنی هنوز هم فرار او را توجیه میکنند و به این باورند که اگر غنی در ارگ میبود، برنامه امریکا این بود که او قدرت را به طالبان تسلیم کند و در این صورت زمینه به رسمیت شناختن طالبان هم بیشتر بود. اما حنیف اتمر، وزیر خارجه دولت غنی، در یک گفتوگوی رسانهای تایید میکند که تاکنون پاسپورتهای غنی در نزد او موجود است و رییس جمهور پیشین در یک برنامه از قبل طرحشده و خلاف تعهد جمعی سیاستمداران، افغانستان را ترک کرده است. این میرساند که او تمایل به خواستها و دیدگاههای مردم نداشته است، ورنه میتوانست پیش از فروپاشی و سقوط کشور به مردم رجوع کند و از مردم بپرسد که چه میخواهند.
حال بعد از حدود ۱۸ ماه، گفته میشود که اشرف غنی در عشرتکدهاش در امارات متحده عربی، مصروف نوشتن کتاب خاطرات خود است. ممکن است برخی از موارد پنهانی به رغم چربی روایت خودش از گفتوگوهای صلح که میان او و ایالات متحده تبادله شده، همهگانی شود؛ اما روایت اصیل و واقعی شمرده نمیشود؛ زیرا غنی در تمام جریان عمر سیاسی خویش به واقعیتهای عینی و میدانی جامعه افغانستان راست عمل نکرده است. بدون هیچ مبالغه و متهمسازیای، اگر دروغهای سیاسی و برنامههای هوایی اقتصادی آنچنانی غنی را در جریان بیست سال بهویژه در زمامداری هفتسالهاش بشماریم، او خود «ابردروغ» بوده است. بهجا است که در این مورد سخنی از کارل پوپر، یکی از فیلسوفان را نقلقول کنیم که گفته است در سیاست و پزشکی هر کس وعدههای زیاد و بزرگ بدهد، «شارلاتان» است.
سرانجام سخن اینکه غنی و حواریون او دوست دارند در هر حالت سر زبانها باشند و مردم در موردشان صحبت کنند. از همین رو بعید به نظر میرسد که او از فضای به وجود آمده حتا در مخالفت وی راضی نباشد و برای فربه کردن روایتهایش استفاده نکند. در وضعیتی که هیچ سازوکاری برای به محاکمه کشاندن او و تیم همراهش در اختیار مردم نیست، بهترین دادگاه نادیده گرفتن و نادیده شدن آنها است. اما این نادیده گرفتن نباید از بار سنگین سیاستهای گمراهکننده و ویرانگرشان بکاهد، بلکه باید زمینه را برای سفیدنمایی آنها مساعد سازد؛ چون غنی و تیمش بزرگترین عامل استبداد در کشور بودند. غنی ستم را همهگانی ساخت، قانون را تعطیل کرد، سلطانی در قامت جمهوریت ظاهر شد و گذاشت قربانیهای مردم افغانستان به هدر برود. او به خاطر این عامل استبداد بود که نگذاشت قانون حاکمیت پیدا کند، نهادهای انتخابی و مردمسالاری رشد کند و توسعه و ثبات سیاسی شکل بگیرد. معمولاً استبداد از دل ناتوانی جامعه برای اعمال نفوذ بر سیاستها و اقدامهای حکومت زاده میشود. ممکن است قانون اساسی بر انتخابات دموکراتیک تاکید کرده باشد، اما دولت پاسخگو و مقید به حکم قانون اساسی نبود. این قانون به دست فردی خودکامه، انحصارگر و برتریطلب همانند غنی قرار گرفته بود که منابع را در اختیار داشت. اینهمه باعث شد که آن متقلب اعظم کشور را قربانی باورهای دگم خویش کند و خود را در چهره پادشاه ببیند.