نوروز خیامی خجسته باد!

بربنیاد دادههای تاریخی، این رویداد در زندهگی حکیم عمر خیام روشن است. در سال ۴۶۷ هجری، ملکشاه سلجوقی، وزیر دانشمند و نامدار او خواجه نظامالملک، خیام را با شماری از ستارهشناسان و ریاضیدانان سرشناس آن روزگار به دربار فرا خواند تا رصدخانهای را بنا نهند و گاهشمار یا تقویم را اصلاح کنند. چنین هم شد.
تقویمی را که حکیم عمر خیام و یاران او پایهگذاری کردند، امروزه به نام تقویم جلالی شهرت دارد. از آن به نام گاهشمار یا تقویم خورشیدی نیز یاد میکنند. نخستین روز تقویم سال خورشیدی را نوروز گویند که با ۲۱ مارچ برابر است. پیش از این نوروز در میان سال در گردش بود.
به گفته شبلی نعمانی: «ملکشاه در سنه ۴۶۷ هجری رصدخانه عظیمی تاسیس نمود و علمای بزرگ هیات و نجوم را از خارج طلبیده از جمله ابوالمظفر اسفزاری، میمون بن نجیب، واسطی و حکیم نامی ما خیام نیز بوده است – ابن اثیر مینویسد برای این رصدخانه زر خطیری صرف شده و زیچی که فراهم گردید فقط به دست خیام بوده است و صاحب کشفالظنون هم در ذکر زیچ ملکشاهی همین را تصریح کرده است.» (نعمانی، شبلی، شعرالعجم، دنیای کتاب، ۱۳۶۸، ص ۱۷۹)
پایهگذاری این رصدخانه و اصلاح تقویم خود بزرگترین برنامه علمی آن روزگار بود. خیام در سالهای ۴۶۷ تا ۴۸۵ در دربار جلالالدین ملکشاه سلجوقی (۴۲۶- ۴۹۰) در اصفهان سرگرم کارهای علمی خود بود. دقت او در آن روزگار در پیوند به محاسبه نجومی که بربنیاد آن چنین گاهشمار دقیقی را ایجاد کرد، هنوز برای دانشمندان شگفتانگیز است که چگونه با آنهمه ابزارهای ابتدایی به چنین محاسبه بزرگ علمی دست یافته بود.
خیام در سده پنجم هجری، زمانی به چنین دستاورد بزرگ علمی دست یافت که زمین هنوز مرکز نظام خورشیدی پنداشته میشد و خورشید به دور آن میچرخید.
کوپرنیک لهستانی (۱۴۷۳- ۱۵۴۲) پس از پژوهشها و تجربههای دراز، تیوری خورشید مرکزی را مطرح کرد و خلاف باور کلیسا گفت: این خورشید نیست که به دور زمین میگردد، بلکه این زمین است که به دور خورشید میچرخد.
پس از کوپرنیک، گالیله ایتالیایی (۱۵۶۴- ۱۶۴۲) تیوری کوپرنیک را دنبال کرد و با تلسکوپی که ساخت، به مطالعه اجرام آسمانی پرداخت. او به همان نتیجهای رسید که کوپرنیک رسیده بود.
گالیله پژوهشهای خود را دامنه بیشتری بخشید و انقلابی را در دانش ستارهشناسی پدید آورد. این در حالی است که براساس تخمینها، حکیم عمر خیام در سدههای پنجم و ششم هجری که با سدههای یازدهم و دوازدهم عیسایی (۱۰۴۸-۱۱۳۱) برابر است، میزیست.
بدینگونه عمرخیام نهتنها شاعری است که با زبان شعر با ستارهگان سخن گفته، بلکه در ستارهشناسی پیشگام و قافلهسالار سفر رازناگ و دراز به سوی اجرام سماوی نیز بوده است.
هرچند خیام در پیوند به خورشید مرکزی جهان در آثار علمی خود چیزی نگفته، اما بربنیاد یکی از رباعیهایش میتوان گفت که او باورمند به خورشید مرکزی جهان بوده است.
این چرخِ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالَم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او گَردانیم
(ترانههای خیام، شماره ۱۰۵)
«دان» اینجا فعل امر است از دانستن؛ یعنی خورشید را به مانند چراغی بدان یا به مانند چراغی تصور کن که این چراغ در مرکز جهان قرار دارد. همانگونه که شعله در مرکز فانوس روشن میشود، خورشید نیز با گرما و روشنایی خود در مرکز جهان جای دارد. وقتی برای تشریح جهان، خورشید در مرکز جهان قرار داده میشود، این خود بیان همان اندیشه یا مدل خورشید مرکزی جهان است.
خیام در این رباعی میگوید: خورشید را چنان چراغی بدان! یعنی او خورشید را به چراغ تشبیه کرده است و جهان را به فانوس. همانگونه که شعله فانوس در میانه فانوس قرار دارد، خیام خورشید را در میانه جهان قرار داده است. او در این رباعی «چرخ فلک» و در کلیت جهان را که اینهمه مایه حیرانی انسان شده است، به «فانوس خیال» تشبیه میکند.
واژه ترکیبی «فانوس خیال» شاید در نگاه نخست این پندار را در ذهن خواننده پدید آورد که «فانوس خیال» یک اضافه تشبیهی است؛ یعنی خیال به فانوس تشبیه شده است. در حالی که چنین نیست، بلکه «فانوس خیال» اینجا یک اسم مرکب و نام چیزی است. فانوس خیال نام چراغی بوده است که بر جدار شیشه آن تصویرهایی را رسامی میکردند. وقتی آن را روشن میکردند، آن تصویرها روی دیوارهای خانه بهگونه لرزان پدیدار میشدند. زمانی هم فانوس را این سو یا آن سو شور میدادند و میجنباندند، آن تصویرها روی دیوارهای خانه به جنبش و حرکت میآمدند. بدینگونه فانوس خیال نهتنها سبب روشنایی میشد، بلکه ابزاری برای سرگرمی نیز بود.
سالهای خورشیدی با نوروز آغاز میشوند. نوروز را پیشانی سال نو نیز گفتهاند. درخشان و خجسته باد پدیدار شدن این پیشانی روشن.
تولد خیام را ۲۸ ثور یا اردیبهشتماه ۴۲۷ خورشیدی نوشتهاند. این یک تخمین پذیرفته شده است، اما حال دیگر همهساله این روز به نام روز خیام جشن گرفته میشود.
گاهی میاندیشم که چهقدر زیبا میشد اگر روز تولد خیام را به نوروز یا نخستین روز سال خورشیدی پیوند میزدند تا هر سال جشن نوروز و جشن خیام باهم برگزار میشدند و نوروز ما میشد نوروز خیامی.
خُب حالا که آبها از آسیاب فرو ریخته است، میخواهم از همینجا برای همه خوانندهگان ارجمند بگویم: دوستان، نوروز خیامیتان مبارک باد!
گاهی فکر میکنم چگونه میشود نوروز را خجسته باد بگوییم و بیآنکه به خیام، آن جستوجوگر گوهر نوروز، بیندیشیم! او بر ما حق بزرگی دارد، چگونه میتوانیم نوروز بیخیام را جشن گیرم!
در کتاب رباعیات خیام، رباعیهای زیادی وجود دارند که الهامش به نوروز و فضل بهار وابسته است. او نوروز و موسوم گل را از آن دم زندهگی میداند که نباید به رایگان از دست داد. او میگوید گلها همه پای به رکاباند، امروز میخندند و فردا نیستند. این گلها، ماییم.
این هم نمونههایی:
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست
خوش باش، ز دی مگو که امروز خوش است
(رباعیات خیام، انتشارات زوار، ۱۳۸۹، ص ۱۹)
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
(همان، ص ۲۴)
چون لاله به نوروز قدحگیر به دست
با لالهرخی اگر ترا فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه ترا چو خاک گرداند پست
(همان، ص ۲۷)
ساقی گل و سبزه طربناک شده
دریاب که هفتهی دگر خاک شده
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شدهست و سبزه خاشاک شده
(همان، ص ۳۷)
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندهگانی این است
(همان، ۴۷)
از همه اندیشههای خیام که بگذریم، این دو چیز هدیه بزرگ او برای ما است. نخست او در آن سوی سدههای دور ما را با پیشانی نورانی نوروز چنان آشنا ساخت که دیگر ریسمان نورانی این شناخت گسستنی نیست. دودیگر اینکه او تمام زندهگی را چنان بلورینهای به نام «دم» روی دست ما گذاشت. بعد همواره ما را هشدار میدهد که این بلورینه رنگین را به رایگان از دست مده! در رنگینی و روشنایی آن به شادکامی زندهگی کن! او گویی ابدیت زمان و همه زندهگی ما را در همین بلورینه «دم» متبلور ساخته است تا قدر این بلورینه را بدانیم و زندهگی کنیم. چون اگر بلورینه «دم» از دست ما به رایگان بیفتد و فرو شکند، دیگر نه ابدیتی است، نه زمانی و نه هم چیزی به نام زندهگی!