آیا در فکر خلیل‌زاد تغییر آمده است؟

در شماره‌ی قبلی ۸صبح، مقاله‌ی سال ۱۹۹۶ زلمی خلیل‌زاد نماینده‌ی کنونی ایالات متحده برای جنگ افغانستان را ترجمه کردم که در آن به واشنگتن توصیه کرده بود که نقش فعال‌تری در افغانستان اختیار کند و رهبری تلاش‌های دیپلماتیک برای تامین صلح را به دوش بگیرد. سفیر خلیل‌زاد در حال حاضر همان رهبری را به دوش دارد. آن‌چه که او در سال ۱۹۹۶ از ایالات متحده می‌خواست امروز به دست آورده است. دونالد ترمپ رییس‌جمهور امریکا در حال حاضر مذاکره با گروه طالبان را متوقف کرده است؛ ولی روشن است که دوباره امریکا و طالبان به میز مذاکره برمی‌گردند. امریکا شاید به یک شکل دیگر یا از طریق برخی از متحدانش دوباره وارد چانه‌زنی با گروه طالبان شود. جنگ افغانستان به مرحله‌ی بن‌بست راهبردی رسیده است و جنرال‌های امریکایی می‌گویند که راه حل در نهایت سیاسی است نه نظامی. مقاله‌ی سال ۱۹۹۶ خلیل‌زاد دید او را در مورد چگونه‌گی رسیدن به صلح و مکانیزم آن تا حدودی روشن می‌سازد.

خلیل‌زاد در آن مقاله که در هفتم اکتوبر سال ۱۹۹۶ انتشار یافته است به دولت امریکا توصیه می‌کند که یک کارزار دیپلماتیک را به راه اندازد و مانع از حمله‌ی طالبان به شمال شود. طالبان در ۲۷/۲۸ سپتامبر سال ۱۹۹۶ کابل را تسخیر کرده بودند. فاصله‌ی بین تسخیر کابل توسط طالبان و چاپ مقاله‌ی خلیل‌‌زاد در واشنگتن‌پست تقریبا ۱۰ روز است. مقاله ۱۰ روز پس از تسخیر کابل توسط طالبان به چاپ رسیده است. در آن روزها نیروهای طالبان جبل‎السراج را هم تسخیر کرده بودند و جنگ به دهانه‌ی دره‌های پنجشیر و سالنگ رسیده بود. شاید به همین دلیل است که خلیل‌زاد از احمدشاه مسعود نام نمی‌برد. خلیل‌زاد در مقاله‌اش نوشته است که باید دیپلماسی امریکا، مانع از حمله‌ی طالبان به مناطق زیر سلطه‌ی جنرال دوستم شود. حتما خلیل‌زاد در آن زمان تصور می‌کرد که طالبان دره‌‌های پنجشیر و سالنگ را تسخیر می‌کنند و جبهه‌ی احمدشاه مسعود ربط خود را با وضعیت از دست می‌دهد. خلیل‌زاد از حکمتیار، ‌سیاف و برهان‌الدین ربانی هم نام نبرده است. او توصیه می‌کند که طالبان باید با دوستم و شاه سابق مذاکره کنند، ‌به تفاهم برسند و در نهایت یک حکومت مشترک تشکیل دهند.

خلیل‌زاد در آن مقاله به متحدان منطقه‌ای امریکا عربستان و پاکستان به عنوان قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای اهمیت قایل شده است. او نوشته است که واشنگتن باید با پاکستان و عربستان هم‌آهنگ باشد تا طالبان را به مذاکره با شاه سابق و جنرال دوستم تشویق کند. خلیل‌زاد اما هیچ یادی از هند و روسیه و دیگر قدرت‌های منطقه‌ای نمی‌کند. توصیه‌ی خلیل‌زاد به طالبان در آن مقاله این است که در افکارشان تعدیل بیاورند تا کمک‌های بین‌المللی و سرمایه‌گذاری خارجی به افغانستان جلب شود. نکته‌ی دیگری که در مقاله‌ی خلیل‌زاد اهمیت دارد، این است که طالبان را جنبش ارتودوکسی معرفی کرده است که امریکاستیز نیست. خلیل‌زاد در نوشته‌اش اذعان کرده است که با برخی از پاکستانی‌ها و رهبران طالبان گفت‌وگو کرده است. به احتمال زیاد این پاکستانی‌ها و رهبران طالبان در مورد بن‌لادن به او دروغ گفته بودند. خلیل‌زاد در مقاله‌اش آورده است که بن‌لادن افغانستان را ترک کرده است. روشن است که برخی از رهبران طالبان و پاکستان به صورت عمدی به خلیل‌زاد معلومات نادرست داده بودند. بن‌لادن از ماه می سال ۱۹۹۶ که از سودان به جلال‌آباد آمد تا سقوط حکومت طالبان در سال ۲۰۰۱ هیچ گاهی افغانستان را ترک نکرد.

پیشنهاد خلیل‌زاد به دولت امریکا در آن مقاله این است که اگر طالبان با دوستم و شاه سابق وارد مذاکره شوند، ‌امریکا باید آنان را به عنوان یک طرف مشروع به رسمیت بشناسد و به جلب کمک‌های انسان‌دوستانه به افغانستان آغاز کند. خلیل‌زاد در آن مقاله در مورد دید مشترک طالبان و امریکا در مورد گروه‌های جهادیست ضد غرب خیلی مطمین است. حتماً او در آن زمان به این نتیجه رسیده بود که رهبران اخوانی/رهبرانی که از اخوان‌المسلمون مصر الهام می‌گرفتند، طرف‌دار گروه‌های جهادیست ضد امریکا بودند. بن‌لادن هم قبل از این که به پاکستان و افغانستان بیاید عضو اخوان‌المسلمون سوریه بود. عبدالله عزام هم با سازمان اخوان‌المسلمون رابطه داشت و این سازمان یکی از رهبران تنظیم‌ها را به عنوان نماینده‌اش در افغانستان برگزیده بود. بن‌لادن هم توسط هواپیما‌های آریانا در ماه می سال ۱۹۹۶ به جلال‌آباد آورده شد. قبل از آمدن بن‌لادن به جلال‌آباد، شماری از فرماندهان تنظیمی از کابل به سودان سفر کرده بودند و به بن لادن توصیه کردند که به جلال‌آباد بیاید. به طور حتم خلیل‌زاد در آن زمان به این نتیجه رسیده بود که اخوانی‌های وطنی طرف‌دار بن‌لادن و جهادیست ضد امریکا هستند، ‌نه طالبان ارتودوکس و دیوبندی. ولی بعد دیده شد که نه طالبان در افکارشان تغییر آوردند و نه مانع جهادیسم ضد امریکا شدند. برعکس بیش‌تر رهبران تنظیم‌های اخوانی، تغییر فکر دادند، ‌انتخابات را پذیرفتند، متحد امریکا در مبارزه با جهادیسم ضد ایالات متحده شدند و به این کشور کمک کردند تا انتقام ۱۱ سپتامبر را بگیرد. سیر حوادث به گونه‌ای بود که طالبان تغییر نکردند، ‌اما رهبران تنظیم‌های اخوانی تا حدی تغییر کردند. حتا حکمتیار حاضر شد که صلح کند و در انتخابات سهم بگیرد. هیچ تردیدی نیست که جنبش اخوان‌المسلمون مصر نیروی عقب‌گرا و غیر دموکراتیکی است که بیش‌تر نیروهای جهادیست ضد امریکا و تمدن معاصر از جمله بن‌لادن از آن الهام گرفتند، ‌ولی در افغانستان برخی از رهبران دانه‌درشتی که با این جنبش عقب‌گرا، ضد تمدن معاصر و غیر دموکراتیک فکر مشترک داشتند، در یک حد در افکارشان تغییر آوردند و حتا با امریکا در کشتن اخوانی‌های القاعده، هم‌دست شدند.

به نظر می‌رسد که چارچوب فکری آقای خلیل‌زاد در حال حاضر هم همان چیزی است که در مقاله‌ی سال ۱۹۹۶ خود توضیح داده است. هند امروز هم از دیپلماسی خلیل‌زاد ناراضی است. به احتمال زیاد امروز سفیر خلیل‌زاد به حامد کرزی به همان چشمی می‌بیند که در سال ۱۹۹۶ به ظاهر شاه می‌دید. اشرف غنی و متحدان سیاسی او مثل امرالله صالح فکر می‌کنند که دیپلماسی خلیل‌زاد آنان را نادیده گرفته است، همان طوری که در مقاله‌ی سال ۱۹۹۶ جبهه‌ی احمدشاه مسعود را نادیده گرفته بود. چنین می‌نماید که در مورد رابطه‌ی القاعده و طالبان هم آقای خلیل‌زاد و برخی از بلندپایه‌گان دولت امریکا به همان تفکری باور یافته‌اند که در مقاله‌ی سال ۱۹۹۶ توضیح داده شده است. مبنای این تفکر این است که پیوند طالب و القاعده لزوماً ایدیولوژیک و استراتژیک نیست؛ ولی این تفکر واقعیت بیعت رهبران القاعده به رهبر طالبان را نادیده می‌گیرد.

چه تضمینی وجود دارد که پاکستان و برخی از رهبران طالبان بار دیگر امریکا را اغفال کنند، ‌همان طوری که خلیل‌زاد را در سال ۱۹۹۶ فریب داده بودند؟ آنان در آن زمان ظاهرا به خلیل‌زاد گفته بودند که بن لادن از افغانستان خارج شده است. هیچ تضمینی هم وجود دارد که طالبان امروز از افکار سیاسی و اجتماعی آن زمان‌شان عقب‌نشینی کنند. تا برای این خلاها و نواقص راه‌حل جدی سنجیده نشود، دیپلماسی پایان جنگ موفق نمی‌شود.

دکمه بازگشت به بالا