پس از رنسانس و در عصر ما، برای بتزدایی از سیاست، تلاشهای بسیار شده است. طرح قرارداد اجتماعی و تقدسزدایی از قوانین و نُرمهای اجتماعی به همین هدف انجام گرفت و کوشیده شد تا جای فرمان و فرمانده، و روحانی و رهبر معظم را رای و مشارکت جمعی بگیرد، اما سایه کیشِ شخصیت هنوز بر سیاست سنگینی میکند. از شرق تا غرب، جوامع بسیاری در بند بتهای زنده یا مرده گرفتارند و «شخصیتهای» برتر، رهبران «استثنایی» و پیشوایان «پرستیدنی» بهجای احزاب، انجمنها، اتحادیهها و دیگر نهادهای مردمی میاندیشند و عامیها و توده مردم در سایه نخبهگانِ معدود گم میشوند. هرچه جامعه عقبماندهتر باشد، رهبران «بزرگتر» دارد و کیش شخصیت در آن پررنگتر است. در افغانستان تنظیمها و جریانهایی که با شعار مبارزه با سیستم شاهی، پدرسالاری و خانخانی سیاست کردهاند، خود در چاه کیش شخصیت و خانخانی سیاسی غرق شدهاند. طوری که از آنها سنت مبارزاتی، سازمان، کتاب و مفکورهای میراث نمانده که معرف هویت و آرمانشان باشد، بلکه بیشتر آن گروهها را تنها با نام یا گور رهبرانشان میشناسیم. در چند دهه اخیر، همزمان با تهیشدن عرصه سیاست از آرمان و تفکر و نیز عمیقتر شدن فاصله مردم و سیاستمداران، نقش گور رهبران در سیاست افغانستان پررنگتر شده است. گورهای مجلل فرماندهان، سران تنظیمها و رهبران قومی که بر تپههای زیبا، با باغستانها و محوطههای مزارگونه ساخته شدهاند، با آنچه از آنان در سیاست و اجتماع به میراث مانده است، تناسب ندارد.
طالبان که میکوشند خودشان را گروهی صاحب آرمان جلوه دهند، شریعت و دین را بیرق ساخته، سادهزیستی و عدم تجمل در گورستانهایشان را به رخ بکشند، در واقع کیش شخصیت ستون فقرات سیاستشان است. در چهار دهه جنگ و سیاستِ بعد از هفت ثور، هیچ رهبر و قومندانی کیش شخصیت ملاعمر را نداشته است. در دهه ۱۹۹۰ میلادی طالبان با اتکا به هالهای از ابهام و تقدس دور نامِ ملاعمر توانستند جای آرمان و سازماندهی را در گروه پر کنند. آنان بر ملای کلان خود خرقه پوشاندند، بهجای رای به او بیعت کردند و آنگاه او را از انظار عموم دور نگه داشته با نام و کیشِ شخصیتش مجموعه نامتجانس فرماندهان و جنگجویان سرکش و خودرای را زیر یک چتر گرد آوردند. تاکتیک طالبان برعکس روش سایر تنظیمها و گروههای سیاسی بوده است. خلقیها برای رهبر کبیرشان اثر میتراشیدند و او را نابغه ادبیات و سیاست تبلیغ میکردند، عکسهایش را هرجا نصب کرده و میکوشیدند از او شخصیت همهچیزدان و هرجا حاضر بسازند. تنظیمهای جهادی نیز با نشر کتاب، عکس، فیلم و سخنرانیهای رهبران و فرماندهان میکوشیدند از آنان شخصیتهای استثنایی و فوقالعاده بتراشند. گورهای مجللی که بعد از مرگ آنان ساخته شده نیز ادامه همان تاکتیک به رخ کشیدن و به چشم درآمدن بوده است. طالبان اما با اتکا به پنهانکاری و پیچیدن هاله تقدس دور رهبران بیچهره، بیصدا و بیاثرشان، کوشیدهاند از آنان شخصیتهای بیبدیل و استثنایی «خلق» کنند. رونمایی قبر ملاعمر هم ادامه همان سیاست مقدسسازی است. طالبان با نشر تصویری از قبر رهبرشان که بر تپه زیبا، در قلب شهر، با گنبدهای مرمرین و گلستانهای زیبا ساخته نشده، بلکه در روستای گمنام و زمین خاکی بیگل و گیاه، بدون گنبد و حیاط مجلل افتاده است، تلاش دارند او را برتر از رهبران دیگر جلوه دهند و به تقویت کیش شخصیت او یاری رسانند.
تفاوت اصلی تاکتیک طالبان با روش تنظیمهای جهادی و دیگر جریانهای سیاسی متکی بر کیش شخصیت، در توسل افراطی این گروه به ریاکاری است. دیگران نیز ریاکار بودهاند، اما ریا مهمترین ابزار سیاسی طالبان میباشد. آنان امروز ملاهبتالله را از انظار دور نگه میدارند، تجملش را به رخ نمیکشند، عکس و صدایش را هرجا نشر نمیکنند؛ نه به این دلیل که سیاست مردمی بماند و رهبر طالبان با حضور پررنگش در رسانهها و اجتماعات رای و اراده مردم را مخدوش نسازد، بلکه با تنیدن هاله ابهام دور نام و جایگاه او، تلاش دارند رای و اراده مردم را سلب کنند و آن ملای پردهنشین را انسان برتر و حاکم بلامنازع بتراشند.