چگونه چهرههای تندرو روابط افغانستان با جامعهی جهانی را برهم زدند؟ (ماجرای درگیری با کریم خرم)

جاوید لودین، معین سیاسی پیشین وزارت خارجه
کریم خرم، رییس دفتر قبلی ریاستجمهوری، در کتاب خاطراتاش زیر عنوان «چهل سال در طوفان»، از جریان مذاکرات میان نمایندهگان افغانستان و ایالات متحده امریکا روی توافقنامهی استراتژیک در بهار سال ۲۰۱۲ و همچنان جدال لفظی ما سخن زده است.
هرچند علاقهای برای بازکردن فصل تازهای از درگیری با آقای خرم ندارم، ولی برای بیان حقیقت و حفظ اصل امانتداری در قبال یکی از فصلهای مهم تاریخ سیاسی و دیپلماسی افغانستان، روایت خود را از جریان درگیری لفظی با آقای خرم ارایه میکنم. ولی برخلاف رییس دفتر سابق که از جریان مشاجرهی لفظی میان من و خودش، حکایت سطحی، وارونه و مملو از تعصب سیاسی ارایه کرده، تلاش میکنم با موضوع کمی تحلیلی برخورد کنم.
دورانی که کریم خرم از آن حکایت کرده به سالهای پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ بر میگردد؛ سالهاییکه روابط افغانستان و ایالات متحده امریکا بهدلیل تنش عمیق میان حکومت امریکا و رییسجمهور افغانستان، با خطر فروپاشی روبهرو بود.
حامد کرزی در دور اول ریاستجمهوری خود تلاش ورزید با امریکا روی مسایل داخلی و روابط با کشورهای منطقه بهخصوص پاکستان به درک مشترکی دست یابد، ولی موفق نشد. پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ و پیروزی دوبارهی آقای کرزی، او دیگر از تفاهم و کنار آمدن با امریکا مأیوس شده بود. حامد کرزی از رفتار متکبرانهی امریکا در انتخابات ۲۰۰۹ و در مجموع در قبال قضیهی افغانستان به ستوه آمده و در تعامل با امریکا با بیحوصلهگی و تندخویی برخورد میکرد. آقای کرزی در برخی موارد بهشمول انتخابات ۲۰۰۹، نقش پاکستان در منازعهی امنیتی، تلفات غیرنظامیان و یکسری مسایل دیگر که روابط وی با امریکا را پرتنش ساخته بود، حقبهجانب بود، ولی بهجای دریافت راه و چارهی منطقی در مطابقت با منافع علیای مملکت، برخورد رییسجمهور پیشین با امریکا توأم با عقده و احساسات بود که این امر، نه تنها راه چارهجویی در موارد اختلافی را بسته بود، بلکه حتا در مواردی که اتفاق نظر و منافع مشترک دو کشور نیز مطرح بود، تنش و بیاعتمادی حکمفرما گردید. به عنوان معین سیاسی و یکی از مشاروین نزدیک رییسجمهور در امور خارجی، با توجه به اهمیت روابط با امریکا همواره به حامد کرزی مشوره میدادم که بهجای انتقادهای تکراری، در قسمت دریافت راهحلها که برای جانب امریکا نیز قابل قبول باشد، تلاش نماید. دریافت ما این بود که امریکا از اختلاف و انتقاد به شرطیکه با روحیه مثبت و با آمادهگی برای دریافت راه حل صورت گیرد، باکی نداشت؛ ولی از تکرار و رسانهای ساختن انتقادات بدون تعهد و تلاش برای دریافت راه حل بیزار بود.
باری در چنین اوضاع و احوال به پیشنهاد حکومت امریکا که مورد استقبال رییسجمهور کرزی نیز قرار گرفت، حکومتهای دو کشور تصمیم گرفتند تا مذاکرات رسمی را روی نهاییسازی سند همکاریهای استراتژیک میان افغانستان و امریکا آغاز کنند.
قبل بر آن، در بهار سال ۲۰۱۱ زمانی که من به حیث سفیر افغانستان در کانادا وظیفه داشتم، از طرف رییسجمهور به کابل فراخوانده شده و در پست معینیت سیاسی وزارت خارجه مقرر گردیدم. رییسجمهور کرزی و دکتر سپنتا مشاور امنیت ملی گفته بودند که دلیل تعیین من در پست معینیت سیاسی، سهمگیری در مذاکرات استراتژیک با ایالات متحده امریکا و همکاری در برگزاری موفقانهی کنفرانسهای بینالمللی بن، استانبول، توکیو و شیکاگو بود که قرار بود در جریان سال ۲۰۱۲ برگزار شوند. قابل یادآوری است که در آن سالها با روی کارآمدن حکومت اوباما در امریکا، برنامهی خروج بخش اعظم قوای خارجی از افغانستان در آخر سال ۲۰۱۴ برای بار اول مطرح شده بود و در همین راستا، هدف برگزاری کنفرانسهای یادشده و امضای توافقنامههای استراتژیک با امریکا و سایر کشورها، ایجاد چارچوبهای حقوقی دوجانبه و چندجانبه برای دوام همکاریهای جامعه بینالمللی با افغانستان در دورهی پس از سال ۲۰۱۴ بود.
در یکی از هفتههای ماه مارچ سال ۲۰۱۲ زمانی که مذاکرات روی سند همکاریهای استراتژیک با امریکا بین تیمهای رسمی مذاکرهکننده از جانب دو کشور دوام داشت، دکتر سپنتا که ریاست هیأت مذاکرهکنندهی افغانستان را به عهده داشت، در سفر به سر میبرد و من که معاون هیأت بودم مسوولیت همآهنگی مذاکرات را به عهده داشتم. قرار بود در آخر همان هفته، رؤسای جمهور دو کشور از طریق ویدیو کنفرانس با هم صحبت کرده و روی پیشرفت در مذاکرات استراتژیک صحبت کنند. اجندای مذاکرات استراتژیک در آن هفته تأمین حاکمیت ملی افغانستان در قسمت دستگیری افراد در میدانهای جنگ، نگهداری زندانیان و موضوع انتقال زندان بگرام از کنترل امریکاییها به جانب افغانستان بود. این موضوع و همچنان موضوع ختم عملیات شبانه و انتقال مسوولیت آن به نیروهای امنیتی کشور که از ضمایم سند همکاریهای استراتژیک و در کل از جنجالیترین مسایل مطرح در مذاکرات بود، از چندین هفته زیر بحث قرار داشت و قرار بود در آن هفته نهایی گردیده و به حیث تفاهمنامههای جداگانه به امضا برسند.
در جریان آن هفته، هیأتهای مذاکرهکننده جلسات طولانی را عمدتاً بعد از ظهرها در مقر وزارت خارجه و یا در دفتر شورای امنیت برگزار میکردند و جانب ما هرچند گاهی یک بار مجبور میشدیم که برای گرفتن نظر رییسجمهور کرزی با وی تلفنی صحبت کنیم و یا نزدش برویم.
رییسجمهور کرزی از اینکه فرصت دست داده بود تا روی مسایلیکه سالها مایهی تنش در روابط میان وی و امریکا بود، گفتوگو و چانهزنی صورت گیرد و واشنگتن را زیر فشار قرار دهد، ذوقزده و راضی به نظر میرسید.
او که از نزدیک و با علاقهمندی جریان مذاکرات را تعقیب میکرد در مورد انتقال مسوولیت زندان بگرام و عملیات شبانه موقف سختی اختیار نموده بود که تحقق آن در مذاکره با جانب امریکا کار آسان نبود. ولی بعد از هفتهها مذاکره و در نتیجه پافشاری خود حامد کرزی و کار شبانهروزی تیم تخنیکی، این مأمول طوری که رییسجمهور میخواست، محقق گردید.
بالاخره شام روز پنجشنبه نُهم مارچ که قرار بود چند ساعت بعد آن هر دو رییسجمهور ملاقات ویدیویی انجام دهند، تیمهای مذاکره، کار روی دو تفاهمنامه را نهایی ساختند. صبح همان روز آقای جنرال جان آلن قوماندان عمومی نیروهای امریکایی در افغانستان که معاونیت تیم مذاکرهکننده از جانب امریکا را به عهده داشت، برایم زنگ زد و گفت که هیأت امریکا از اینکه نهادهای رسانهای حکومت افغانستان، به افشای مباحث مطرح در مذاکرات و تبلیغات منفی علیه امریکا رو آوردهاند، خیلی ناراحت هستند. جنرال آلن گلایهآمیز گفت که حکومت افغانستان وقتی از یکسو با امریکا روی مسایل مهم مذاکره میکند، نباید از سوی دیگر سخنگویان خود را به رسانهها بفرستد تا علیه امریکا زهرپراگنی کنند. من از چنین مسألهای اظهار بیخبری کردم و از جنرال آلن خواستار معلومات بیشتر شدم. او از فردی نام نگرفت، اما گفت که کسی از مرکز رسانههای حکومت بهاتهامزنی و زهرپاشی علیه امریکا میپردازد. جنرال آلن وعده کرد که دربارهی فرد مذکور اطلاعات بیشتری را در اختیارم قرار دهد. من طبق وظیفه و مسوولیت دولتی، به جنرال امریکایی اطمینان دادم: اگر چنین کاری هم اتفاق افتاده باشد، نمایندهگی از پالیسی رسمی حکومت افغانستان و شخص رییسجمهور نمیکند و وعده دادم که این موضوع را پیگیری خواهم کرد.
بعد از ختم صحبت تلفنی، چندبار به کریم خرم که مرکز رسانههای حکومت تحت نظر او فعالیت میکرد، زنگ زدم تا شکایت جنرال آلن را به وی برسانم، ولی به هر دلیلی که بود، موفق به برقراری تماس نگردیدم.
شام همان روز، قبل از زمان موعود برای ملاقات ویدیویی رؤسای جمهور افغانستان و امریکا، رییسجمهور کرزی رؤسای هیأتهای دو کشور را برای صرف شام به قصر گلخانه دعوت کرد که این کار ظاهراً به عنوان تشکری از تیمهای مذاکرهکننده و اشتراک هیأتها در کنفرانس ویدیویی رؤسای جمهور صورت گرفته بود. دور میز نان از جانب مهمانان امریکایی سفیر رایان کراکر به حیث رییس هیأت امریکایی و جنرال جان آلن و از جانب افغانستان جنرال عبدالرحیم وردک، وزیر دفاع و من حضور داشتیم. علاوه بر اعضای هیأت، داکتر زلمی رسول، وزیر خارجه کشور، کریم خرم، رییس دفتر رییسجمهور و حمید صدیق رییس تشریفات نیز حاضر بودند. فضا خودمانی و دوستانه بود و رییسجمهور کرزی به نرمی سخن زد و برخی مسایل مربوط به آجندای مذاکرات و مباحث پراکندهی دیگر را مطرح کرد. بعد از صرف غذا، هنگامی که خدمه چای و شیرینی روی میز میگذاشت، رییسجمهور از جایش برخاست و از اتاق بیرون رفت. چند دقیقه سکوت در اتاق حکمفرما شد. سپس، جنرال آلن رو به من کرد و گفت که در مورد شکایتی که صبح دربارهی آن صحبت شد، تیم مطبوعات سفارت امریکا معلومات بیشتر به دست آورده است. او گفت: شخصی که به نمایندگی از حکومت افغانستان در رسانهها ظاهر شده بود، رییس مرکز رسانههای حکومت است.
من که در لابهلای صبحتهای غیر رسمی آن شب این موضوع را فراموش کرده بودم، بلافاصله رو به آقای خرم کرده و با لحن آرام و احترامآمیز به زبان پشتو گفتم:
خرم صاحب، در مورد موضوعی که جنرال آلن حال یادآوری کرد و امروز صبح هم برایم تلفنی شکایت کرد، من امروز چند بار به شما زنگ زدم. سفارت امریکا میگوید: کسی به نام صفتالله صافی از همکاران تان در (GMIC) مرکز رسانههای حکومت، امروز حرفهای منفی در مورد جریان مذاکرات گفته است. اگر لطف کنید برایش بگویید که این کار را متوقف کند.
خرم بیدرنگ با صدای آهسته ولی لحن متفاوت از همیشه که خشم در آن مشهود بود، پاسخ داد:
– (….) وظیفه خود را اجرا میکند. این وظیفه او است تا از منافع افغانستان دفاع کند.
این حرف خرم مانند تیری بر مغزم اصابت کرد. من در حالی که از فرط کار شبانهروزی و چند روزه احساس خستهگی میکردم، اما به دلیل فضای خوب آن شب و احساس داشتن دستآورد در مذاکرات خوشحال بودم، از این پاسخ خرم تکان خوردم. خوب به یاد دارم که بیشتر از اینکه حرفهای خرم مرا خشمگین ساخته باشد، چهرهی حقبهجانب او، لحن تلخ و طعنهآمیز او که کلمات منافع ملی را کشدار ادا میکرد، مرا به شدت برآشفته ساخت. برای یک لحظه فراموش کردم کجا هستم، در چه موقعیتی قرار دارم و کیها در جلسه حاضر هستند! در آن لحظه گذرا احساس کردم که نه تنها موقف رسمی من بلکه هویت من به حیث یک وطنپرست مورد حمله و توهین قرار گرفته است. دست راست خود را بالا برده و با قوت تمام به میز کوبیدم، طوریکه ظروف باقی ماندهی روی میز به صدا درآمد و به جانب خرم فریاد زدم:
– اگر تو و (…) از منافع افغانستان دفاع میکنید، پس ما (اشاره به خود و جنرال رحیم وردک)چه میکنیم؟ ما خیانت میکنیم؟
خرم به نوبه خود با قهر و صدای بلند پاسخ داد:
– بلی خیانت میکنی؛ صدایت را بلند نکن!
من در حالی که هنوز هم خشمگین بودم، ولی متوجه نامناسب بودن موقعیت و به خصوص حضور دو نفر خارجی و همچنان امکان برگشت رییسجمهور به اتاق شدم، دوباره با لحن نرمتر پرسیدم:
– ببین خرم، چرا تو و افرادت این پروسه را تخریب میکنید؟ چرا؟ برای منافع کی کار میکنید؟
خرم با صدای بلند و قهرآمیز جواب داد:
– خوب میکنیم؛ از منافع وطن دفاع میکنیم!
در پاسخ این سخنش من به او دشنام دادم که ذکرش لازم نیست. حکایت بقیه ماجرای آن شب خیلی اسفبار است. البته آقای خرم در یکی از مقالات خود در روزنامهی ویسا در سال ۲۰۱۵، جریان درگیری لفظی ما را به تفصیل و آبوتاب، ولی مطلقاً یکجانبه به نشر سپرده است. ولی چیزی را که خرم از یاد برده این است که رسالت یک نویسنده حتا اگر نویسنده خاطرات هم باشد، در واقعیتگرایی و حفظ بیطرفی است، ورنه نوشتهی یک چهرهی ایدیولوگ و مبلّغ سیاسی، از منظر تاریخی دو پول ارزش نخواهد داشت.
با توجه به اینکه هر کس در نهایت مسوول عمل خویش است، من اعتراف میکنم که ابراز خشونت لفظی و فیزیکی در ارگ ریاستجمهوری و آنهم در حضور مهمانان خارجی، از نظر عرف دیپلماتیک و حفظ احترام به شأن ارگ ریاستجمهوری کار شایستهای نبود. ولی از جانب دیگر، سوگند میخورم که اگر همان واقعه موبهمو یک بار دیگر امروز اتفاق بیافتد، عکسالعمل من متفاوت از بار اول نخواهد بود. زیرا اهمیت درگیری من و خرم فقط در تقابل لفظی در آن و همانجا خلاصه نمیشد؛ بلکه اختلاف ما جنگ سردی بود که ماهها و سالها ادامه یافته و بالاخره به برخورد لفظی و فیزیکی انجامید. این اختلاف نتیجهی همان دوگانهگی و تنش مزمن در دستگاه پالیسی حکومت افغانستان و به خصوص در داخل ارگ بود که در محراق آن شخص رییسجمهور قرار داشت.
حامد کرزی از یکسو اهمیت حفظ روابط با امریکا را به خوبی درک میکرد و شاید به همین دلیل بود که اکثریت مطلق دستاندرکاران سیاست خارجی در زمان او را افراد معتدل که طرفدار برخورد سنجیده و دیپلماتیک با امریکا بودند، تشکیل میداد. ولی حامد کرزی از لحاظ فکری و درونی با عدهای معدود از همکاران خود که به امریکا و غرب بر مبنای ایدیولوژی و گرایشهای عقیدتی نفرت میورزیدند، گرایش و پیوند بیشتری داشت. آقای کریم خرم از مهرههایی بود که پیوسته تلاش میورزید تا آتش خصومت و کینهتوزی میان حامد کرزی و امریکا را شعلهور نگهدارد. ما در حالی که دیدگاه و گرایش ایدیولوژیک آقای خرم را حق مشروع وی تلقی میکردیم، باور داشتیم که خرم در جایگاه رییس دفتر ریاست جمهوری نباید از موقف خود در ترویج افکاری که با سیاست رسمی دولت جمهوری اسلامی افغانستان تطابق نداشت – ولو اگر مبتنی بر احساسات فردی رییسجمهور هم بوده باشد- استفاده کند. برای ما سوال بود که خرم خود با استفاده از موقف دولتی و دفتر ریاستجمهوری به زهرپراگنی در روابط افغانستان و جامعهی جهانی میپردازد و یا اینکه رییسجمهور از آدرس وی افکار و باورهایش را دنبال میکند.
در یک بازی متناقض، رییسجمهور از یکسو صلاحیت پالیسیسازی و پیشبرد سیاست خارجی را به افراد معتدل و دموکرات سپرده بود و از سوی دیگر، از عناصر تندرو، ایدیولوژیک و واپسگرا در ترویج احساسات ضد امریکایی استفاده میکرد.
کریم خرم با استفاده از امکانات دولتی، شبکهای از رسانههای ضد امریکایی و غربی را در کابل راهاندازی کرده بود که همه روزه علیه جامعهی جهانی و کشورهای حامی افغانستان تبلیغ و اطلاعرسانی میکردند.
در چنین جو پیچیده سیاسی، من و آقای خرم در حالی که در اصل اعضای یک تیم واحد بودیم، ولی از دو دیدگاه متفاوت به مسایل سیاسی بهشمول روابط افغانستان با جامعهی جهانی به ویژه ایالات متحده امریکا مینگریستیم. در واقع، رییسجمهور کرزی برای ما فرصت و صلاحیت مساوی داده بود تا در چارچوب وظایف و موقفهای رسمیمان فعالیت کنیم. چنین سیاستی، بر پیچیدهگی کار حکومتداری و سردرگمی در سیاست خارجی کشور انجامیده بود. اما نکتهی قابل توجه این بود که رییسجمهور کرزی، ظرفیت تعامل و همکاری با طیفهای مختلف سیاسی و فکری را داشت، چیزی که در جود رییسجمهور کنونی نمیتوان سراغ کرد.
متأسفانه حضور چهرههای سرتمبه، ایدیولوژیک، رادیکال، ناآشنا به حکومتداری و تعامل با جامعهی جهانی و بدتر از همه، گیرمانده در افکار و باورهای دوران جنگ سرد در سمتهای مهم دولتی و تصمیمگیری، در ایجاد فضای بیاعتمادی میان افغانستان و جامعهی جهانی و حتا وضعیت کنونی، تأثیر بسیار مخرب و جبرانناپذیر برجا گذاشت. ما از نزدیک شاهد بودیم که چگونه این چهرهها، فرصتهای بیشماری را از افغانها گرفتند و به جای پرداختن به حکومتداری، سازندهگی و استفاده از امکانات و کمکهای جامعه جهانی در راستای منافع ملی و تغییر زندهگی مردم، درگیر توهمات و افکار واپسگرایانهی ضد ملی بودند. خوشبختانه این چهرهها با منتشر کردن یادداشتهایشان، خودشان دربارهی عملکردها و اقدامات حیرتآور و مغایر اقتضای دنیای امروز اعتراف کردهاند.
دوگانهگی در سیاستها و پالیسیها که عمدتاً ریشه در نوع نگاه افراد و چهرهها داشت، موجب گردید که تا هنوز نتوانیم یک پالیسی مدون و روشن در قبال کشورهای منطقه بهویژه پاکستان داشته باشیم.
به عنوان معین سیاسی و یکی از مشاوران نزدیک رییسجمهور در امور سیاست خارجی، از وضعیت حاکم در ارگ بهشدت ناراحت بودم و هر چند گاهی در مورد حکمت اینکه چرا حامد کرزی من و خرم هر دو را در دستگاه حکومت خود نگهداشته حیرت میکردم؛ تا این که حوصلهام به سر آمد و در بهار سال ۲۰۱۳ تصمیم گرفتم از حکومت کنار بروم و به زندهگی شخصی خود بپردازم.