بیتوجهی به وضعیت زنان؛ فصل مشترک طالبان و بازیگران خارجی
سمیرا محمدی

پس از تسلط طالبان بر افغانستان در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ و به رسمیت شناخته نشدن آنها از سوی جهان، این گروه به دنبال تقویت ارتباطات بینالمللی و کسب مشروعیت از راههای مختلف شده است. از سوی دیگر، خروج ایالات متحده از افغانستان، فرصت را برای دور تازهای از رقابت قدرتهای منطقهای و جهانی برای پر کردن جای خالی ایالات متحده در کشور باز کرده است. چنانچه حضور چین، روسیه، پاکستان و ایران، چهره تازهای از بازی قدرتها را در افغانستان رقم زده است. این در حالی است که جامعه غرب خسته و یا هم با روندی کندتر و با اهرمهایی ناکارآمد، تحولات افغانستان را دنبال میکند. زنان افغانستان که تا کنون بیشترین زیان را از بازگشت مجدد حاکمیت افراطگرای طالبان به کشور متحمل شدهاند، بیش از هر زمان دیگر نیازمند توجه جامعه جهانیاند. حذف زنان از اجتماع با روندی پرشتاب در حالی صورت میگیرد که حمایت از وضعیت آنان در دستور کار متحدان حاکمیت جدید افغانستان نیست. اگر در ۲۰ سال گذشته حتا بهطور شکننده و ضعیف ایالات متحده و همکارانش اصول حقوق بشر و توجه به زنان را در دستور کار خود قرار داده بودند، اما برای دولت جدید افغانستان و همکاران بینالمللی آن با توجه به نوع نظام سیاسی هر یک از آنها، آنچه حایز اهمیت است، مسایل سیاسی، اقتصادی، امنیتی و تجاری است. بهطور مثال، تعامل چین با رژیم جدید در مسایل مختلف تجاری، اقتصادی و امنیتی افزایش یافته است، طوری که اکنون با افزایش فعالیتهای اقتصادی، حضوری پررنگ و بلامانع در اقتصاد افغانستان را برای خود رقم زده است. با افزایش صادرات چین به افغانستان، انتظار میرود که این کشور بهزودی در سال ۲۰۲۳ به دومین شریک تجاری افغانستان تبدیل شود. همچنین، بیجینگ یک قرارداد ۴۵۰ میلیون دالری را با طالبان برای بهرهبرداری از ذخایر نفتی شمال افغانستان امضا کرده است. در واقع افغانستان برای چین مکانیسم تسهیلکننده برنامههای بلندمدت اقتصادی است. از طرف دیگر، بحران اقتصادی فعلی، طالبان را به همکاری نزدیکتر با چین ترغیب کرده است.
از طرف دیگر، روابط بیجینگ با طالبان مبتنی بر عملگرایی و بخشی از رویکرد سیاست خارجی سنتی آن مبتنی بر عدم مداخله، احترام به حاکمیت و مسایل داخلی کشورهای شریک خود است. مداخله در امور داخلی افغانستان تنها در صورتی اتفاق میافتد که منافع مهمتر بیجینگ مانند مسایل امنیتی و اقتصادی تحت تاثیر قرار بگیرد. در نتیجه، خلاف غرب که آشکارا طالبان را برای تشکیل یک دولت فراگیر و احترام به حقوق بشر تحت فشار قرار داده است، بیجینگ صرفا پایبندی به این تعهدات را تشویق میکند. به عبارت دیگر، بیتوجهی به مساله زنان برای چین حامل ضرر نیست، بلکه حتا میتواند پرداختن به این مساله، پرونده حقوق بشری چین را باز کند.
پاکستان، دیگر کشور حامی طالبان که اکنون در سطحی شکننده از روابط با این گروه قرار دارد، نیز در وضعیتی بغرنجتر قرار دارد. افزایش حملات تحریک طالبان پاکستان در طی ۱۸ ماه گذشته، این کشور را وارد دردسر جدیتری کرده است. این وضعیت منجر به آن شده که اولویت اسلامآباد در گفتوگو با طالبان، «کمک به پاکستان برای مهار تیتیپی» بهعنوان متحد و دوست طالبان افغانستان باشد. بهطور کلی، برای پاکستان یک افغانستان ضعیف و وابسته، به معنای افزایش «عمق استراتژیک» است. این در حالی است که زنان نسل نو افغانستان میتوانند نقشی تعیینکننده در برابر سیاستهای مداخلهجویانه اسلامآباد داشته باشند.
ایران نیز از جمله کشورهایی است که پس از بازگشت طالبان، سفارت خود را در افغانستان فعال نگه داشته و اخیرا سفارت افغانستان در تهران را به طالبان واگذار کرده است. البته ایران خود مسایل و چالشهای جدیتری در رابطه با زنان این کشور، از ماه سنبله به این طرف داشته است. بنابراین مسکوت گذاشتن این مساله و یا هم نگاه توصیهمحور به آن را در دستور کار خود قرار داده است.
روسیه، دیگر بازیگر پررنگ در افغانستان، پس از خروج ایالات متحده و با محافظهکاری در پی آن است که طالبان را برای کمک به کاهش خطرات امنیتی با خود همراه سازد. در واقع روسیه به افغانستان از منظر خطرات امنیتی برای خود و آسیای مرکزی، نگاه میکند. برای روسیه این مساله جای نگرانی دارد که افغانستان تحت حاکمیت طالبان الهامبخش گروههای تروریستی آسیای مرکزی شود. همچنین مساله مواد مخدر و مهار آن یکی دیگر از دغدغههای کرملین را تشکیل میدهد که در نوع روابط مسکو با طالبان، مبنا قرار گرفته است.
بنابراین، بررسی وضعیت زنان افغانستان نشان میدهد که برای بازیگران خارجی جدید که پس از خروج ایالات متحده فرصت عرض اندام بیشتری در افغانستان یافتهاند، منافع سیاسی، امنیتی، اقتصادی و تجاری، بالاتر از بحث زنان با توجه به سیاست خارجی، منافع ملی و ایدیولوژی این کشورها قرار دارد، مگر اینکه محدودیت بر زنان بر منافع این کشورها در افغانستان تاثیرگذار باشد. در نتیجه این مساله منجر به آن شده که صدای زنان افغانستان در میان منافع مختلف کشورهای جهان در افغانستان شنیده نشود. از طرف دیگر، نبود سیاستهای منسجم و کارآمد از سوی کشورهای مدعی ارزشهای حقوق بشری و کارساز نبودن توقف کمکهای بشری، سبب شده که طالبان با دست بازتر و آزادی عمل بیشتر به تداوم سیاستهای سختگیرانه خود علیه زنان اقدام کنند. این در حالی است که برای مهار طالبان و جلوگیری از نابودی کامل زنان، به سیاستهای جدیتری نیاز داریم. بازیگران خارجی افغانستان و طالبان که اولویتهای دیگری براساس منافع ملی و ایدیولوژیهایشان دارند، حمایت از حقوق زنان در اولویت آنها نیست و یک برگ برنده را به دست طالبان سپرده است. در نتیجه، تا زمانی که منافع این کشورها با محدودیت زنان به خطر نیفتد، زنان افغان روزهای تاریکتر و دشوارتری را تجربه خواهد کرد.