در شرح و مدح مدارا

محمد‌شریف عظیمی

ضرورت و چیستی

انسان در میان من‌های متفاوت، پیله زده و رسم و روال زیستن خود را در توالی و تراکم لایه‌های هویتی برمی‌گزیند. انتساب به این هویت‌ها، شناسه آدمی بوده و تعریف شخصیت و تعارف موقعیت اجتماعی هر کس، بربنیان این تمایزات هویتی، میسر می‌شود. مشکل اما در تعدد هویت‌ها و گزیدن منیت‌ها نیست، بلکه آن‌چه سبب از‌هم‌گسیخته‌گی شده و منازعه و ناسازگاری را در جامعه پیدا و پدیدار می‌سازد، عصبیت سلبی و تصلبی بر مغایرت‌ها و ناهمگونی‌ها است. تعصب بر مشخصه‌های هویتی تا جایی عاقلانه و قابل پسند است که رویکرد ایجابی داشته و اثبات منیت‌ها، به انکار هویت دیگران نینجامد. شرط نخست برای این نحو از تعلق و تشخص به تمایزات هویتی، تعامل آدمی بر مدار «مدارا» است تا به جای حذف و محو، به ضوابط تساهل و تحمل ملتزم گشته و ثبوت هویت دیگران را نیز مورد تصدیق قرار دهد.

دیرینه «مدارا» به سفارش‌های متعالی اخلاق متصل است که انسان را به تعامل شایسته با دیگران توصیه می‌کند. فاصله از ریشه‌ها و روش‌های اخلاقی، بشریت را به اضمحلال عاطفی دچار و خشم و خشونت را جای‌گزین انصاف و مسالمت کرد‌. گذشته خشونت‌بار دینی و سیاسی، خطر انقراض انسانیت را در چشم‌انداز بشری نمایانده بود که فیلسوفان اجتماعی غرب، به دنبال چاره‌ای برای هم‌زیستی افتاده و مساله «تساهل» را پیش کشیدند. تمایزاتی میان مدارا و تساهل، وجود دارد، چنان‌چه تسامح و تساهل نیز در دقت‌های ریزبینانه، از هم متفاوت‌اند؛ اما به‌لحاظ دامنه کاربردی و اصطلاحی تساهل، در این نگاشته از تمایزات آن‌ها چشم‌پوشی شده و با تسامح نظری، مدارا با تساهل به دلیل اشتراک مفهومی آن‌ها در «تحمل مخالف» هم‌معنا تلقی می‌شود.

رابرت پُل چرچیل تساهل را به اجازه دادن، عدم مداخله و عدم ایجاد ممانعت از روی قصد و آگاهی، برای اعمال و عقایدی که مورد پسند و پذیرش آدمی نباشد، معنا کرده است. این تعریف از تساهل، شامل پنج شرط تنوع، آگاهی، اختیار، نارضایتی و توانایی فرد متساهل بر مداخله می‌شود. (اسلامی، ۱۳۸۱: ش۱۴، ۱۰) بدین‌سان، تساهل در میان تفاوت‌ها معنا می‌یابد؛ این‌که کسی بتواند به رغم نارضایتی، تنوع را با آگاهی و اختیار، تحمل کرده و ضمن امکان و توان مخالفت و مداخله، مانع ظهور هیچ تفاوت و مغایرتی نشود.

بنیان تساهل

بنیان تساهل چنان‌چه بیان کانت نیز بدان صراحت دارد، بر آزادی نهاده شده است (ژاندرون، ۱۳۸۲: ۱۰۹) که حق ذاتی و طبیعی هر انسان است؛ اما این حق طبیعی از منظر هابز که وضع طبیعی انسان را به‌شدت سخت، اضطراری و خطر‌خیز می‌داند، جنسی در معرض فساد و انقضا و فاقد متقاضی است که اینک در قبال اخذ امنیت، به حکومت واگذار می‌شود. هابز انسان را در وضع طبیعی، طماع و ترسو توصیف می‌کند که مدام، هراس از دست دادن آزادی و ترس از دست رفتن داشته‌ها و طمع به نداشته‌ها را دارد. اکنون او امنیت را به بهای پرداختن آزادی خریده و با تن دادن به تبعیت از یک قدرت قاهر، آزادی را پرداخته و محدودیت‌ها را می‌پذیرد. اما وضع طبیعی از منظر «لاک» در روال عادی جاری بوده و به هیچ بحران و اضطراری دچار نیست؛ بدین جهت، او مجبور به خلاصی از یک وضع بغرنج نبوده و فرصت معامله با حکومت را دارد. لذا آزادی طبیعی خود را به یک امنیت ساده نمی‌فروشد، بلکه بهای بیشتر از گنجینه سعادت، خوش‌بختی، رفاه، صلح و عدالت را طلبیده و در صورت تامین این مطالبات مترقی، حاضر می‌شود تا مهار آزادی خویش را به حکومت بسپارد. (مردیها، ۱۳۷۸: ش۶۴، ص۳۱)

لذا تفسیر از تساهل نیز به تناسب این دو نگاه به وضع طبیعی انسان به‌عنوان بنیان آزادی، فرق می‌کند. تبعیت انسان از قدرت قاهره حکومت در نگاه هابز، یک ضرورت اضطراری و بدون شرط، برای صیانت از حیات انسان است؛ اما اطاعت مردم از حکومت در نگاه لاک، مشروط به تامین و تضمین حقوق و قوانین اخلاقی و انسانی است. لذا مطابق دیدگاه سیاسی هابز، در توحش طبیعت انسانی، اساسا تساهل، مفهوم عقلانی نداشته و تبعیت مطلق از قدرت قاهره، یک الزام امنیتی است؛ اما تساهل براساس دیدگاه لاک، یک الزام مدنی بوده و شرط اخلاقی و انسانی و بهایی برای تبعیت از قواعد و محدودیت‌های قدرت است. اینک سخن در ساختن یک جامعه بدوی با اعضای طماع و وحشی نیست که اساسا تساهل و مدارا تابوی ابدی بوده و معیار برتری به زور و تسلط باشد، بلکه رویکرد انسانی، اخلاقی و مدنی به سیاست و قدرت مطرح است تا به رسم تساهل، تفاوت‌ها بدون هیچ عصبیت منفی، به رسمیت شناخته شده و هیچ مزاحمت و ممانعتی برای تبارز ناهمگونی‌ها ایجاد نشود.

توجیهات مبنایی

در ثمر و اثر تساهل، هیچ تردیدی نیست که سبب صلح شده و مسالمت در عین گوناگونی را تسهیل می‌کند؛ اما توجیه معنایی و عقلانی آن، بر‌مبانی متعدد استوار است. نخست، ارسطو تساهل را لازمه تکثر و تکثر را لازمه سعادت انسان دانسته و بدین‌سان، کثرت‌گرایی را مبنای تساهل معرفی می‌کند. (اسلامی، همان:۱۲) در دیدگاه ارسطو، جهان را تنوع، اختلاف و کثرت فرا گرفته و هرچه که دامنه کثرت و تنوع گسترده‌تر و تفاوت‌ها بیشتر باشد، فرصت گزینش نیز برای انسان عقلانی‌تر می‌شود؛ چرا که از میان گزینه‌های مختلف، یکی را سنجیده‌تر بر‌می‌گزیند. لذا برای حفظ این اختلاف و فراهم کردن زمینه گزینش عقلانی، تساهل یک الزام ضروری و اجتناب‌نا‌پذیر است. بدین جهت، تمرکز قدرت اگر با خروج از قانون، به نفی و سلب تکثر و به فساد سیاسی و سوگیری‌های اختصاصی و تعصب‌آمیز منجر شده و از مشورت و رای مردم برخوردار نباشد، سبب عدم تساهل گردیده و خودکامه‌گی و استبداد را به بار می‌آورد.

برخی هم نسبیت معرفتی را مبنای تساهل دانسته‌اند؛ بدین شرح که طبق نظر شکاکانی همچون پروتاگوراس، حقیقت مطلق وجود ندارد و شمه و شامه‌ای از آن، نزد همه‌گان وجود داشته و بر این اساس، کسی حق تحمیل باور و هنجار خود بر دیگری را ندارد. اُمانیست‌ها نیز به‌گونه دیگر، انسان‌ها را از حق تحمیل باورها و رفتارها بر دیگران باز داشته‌اند؛ آنان حقیقتی در ورای انسان و اندیشه‌های او را انکار کرده و بدین جهت، بر‌مبنای اصالت‌بخشی به فرد‌فرد انسان، بشریت را از تحمیل ارزش‌ها و باورهای‌شان بر دیگری، برحذر داشته‌اند. (اسلامی، همان: ۱۳)

چنان‌چه مشهود است، در توجیه مبنایی تساهل، سخن بر سر حق، حقیقت و حقانیت است. دغدغه ارسطو، گزینش عقلانی‌تر حقیقت است که تساهل و کثرت‌گرایی را لازمه سعادت انسان می‌داند. حتا نسبیت‌باوران و شکاکان نیز به مطلق نبودن حق، استدلال کرده و تساهل را توجیه می‌کنند. اُمانیست‌ها نیز از در نگرانی بر سر حقیقت وارد ماجرا شده و ورای انسان، حقیقتی را برای توجیه تحمیل‌ها نشناخته و لذا همه را در بهره‌مندی از حق، برابر دانسته و توصیه به تحمل و تساهل می‌کنند. لیکن کثرت‌گرایی ارسطو، همواره انسان را منتظر حالت تازه و تکثر بی‌پایان گذاشته و گزینش عقلانی را ناممکن می‌نماید؛ چرا که انسان باید همیشه منتظر ظهور رای تازه و تنوع دیگری برای انتخاب عقلانی‌تر باشد و این انتظار بی‌نهایت، امکان گزینش را از آدمی سلب می‌کند، ضمن آن‌که تمام جهان به رغم پراکنده‌گی و تنوع، اما دارای نظام واحدی است که کثرت در عین وحدت را آشکار می‌کند.

مبنای نسبی‌گرایان برای تساهل نیز از آن‌جا که خود متناقض بوده و چه بسا خود این نظریه نیز فاقد حقیقت باشد، مورد ایراد است؛ ضمن آن‌که انکار حقیقت مطلق، متاسفانه مبنایی برای توجیه اندیشه‌های نازیسم، فاشیسم، داعش و مخالفان تساهل گردیده و آنان نیز بر این مبنا می‌توانند از سوی دیگر قضیه، ادعا کنند که بخش یا همه حقیقت بوده و حق تحمیل حقانیت خود بر دیگران را دارند! این نقد بر امانیسم نیز وارد است؛ چرا که اگر انسان اصالت داشته باشد، پس تبه‌کاران، جانیان، مستبدان و سفاکان خون‌آشام نیز انسان بوده و از این اصالت بهره‌مندند. اما اگر انسانیت اصالت دارد، بازهم با چالش محدودیت و خطاپذیری مواجهیم که فهم انسانی تا متصل به ورای متیقن نباشد، نمی‌تواند عقلانی و به تبع آن اصیل باشد.

ابهامات

دغدغه حقیقت و حقانیت، موجب ظهور ابهاماتی در باب تساهل شده و آن را به‌مثابه یک مفهوم دو‌وجهی آشکار نموده است. لئو اشتراوس تساهل را خود متناقض می‌داند که چه بسا به فقدان تساهل منجر خواهد شد! یا پُل ریکور تساهل را موضوعی دام‌گونه در ترکیبی از سختی و ساده‌گی می‌داند. رابوسن آبتن تساهل را نه تصدیق برابری در حقوق، بلکه تاییدی بر نبود هیچ حقی می‌داند! ظهور این ابهامات است که اندیشمندان غربی هر کدام از منظری به تساهل، نظر افکنده‌ است؛ جان راولز بر‌مبنای عدالت و بی‌طرفی، والترز بر‌اساس جامعه چندفرهنگی، نیگل بر‌بنیان کثرت‌گرایی، بی‌طرفی و خنثایی و لوی اشتراوس بر پایه پیش‌رفت‌گرایی، به توجیه تساهل دست یازیده‌اند. (ژاندرون، همان: ۱۷) گذشته از آن، تساهل بی‌مرز و بی‌ضابطه، چه بسا به خنثایی، بی‌تفاوتی و بی‌غیرتی منتهی شده و مقاومت و مبارزه علیه ستم‌گران، مستبدان، فاشیست‌ها، جانیان و سفاکان را نیز نفی کرده و سازش با ستم، جهل و جنایت و تحمل بانیان و مجریان آن‌ها را توجیه خواهد کرد. از طرفی هم شکوه از فقدان تحمل، اگر چه آسان می‌نماید، اما ایجاد هماهنگی میان مقتضیات آن، به‌شدت دشوار است.

مراد مفهومی

رفع ابهامات، بهره‌مندی از آثار و ثمرات ارزش‌مند تساهل و مصونیت از تلقی‌های زیان‌بار آن، در گرو درک درست و ضابطه‌مند از آن است. اسپینوزا به قصد رفع ایراد تساهل معرفتی، ابهام متون مقدس را ابتکار خداوندی برای تداوم گفت‌وگو بر سر آن و در نتیجه، گسترش تساهل عنوان کرده است. جان لاک نیز برای حل ابهام تساهل و در‌آمیخته‌گی تساهل معرفتی و عمل‌کردی، با تفکیک میان «حقیقت» به‌عنوان محتوای ایمان و «صداقت»، به‌مثابه باور‌مندی و ذات ایمان، کوشیده است تا تساهل معرفتی را نیز توجیه کند (ژاندرون، همان: ۷۹-۸۰ و ۲۳۸)؛ به این بیان که حقیقت و محتوای ایمان فقط یک، یگانه و ماورایی بوده، ولی ایمان و باورمندی به آن، متکثر است. از آن‌جایی که به زعم او، هیچ‌کسی نمی‌تواند از سر صدق، به اطلاق حقیقت دست یافته و ادعای رستگاری کند، لذا باید فرمان‌بردار وجدان خود بوده و کسی ملزم به تحمیل یا تبعیت از باور دیگری نیست و بدین‌ صورت، تساهل معرفتی رخ می‌دهد. اما چنین توجیهی سر از همان نسبیت در‌آورده و مستلزم نا‌عقلانیت و بی‌مبنایی معارف بشری می‌شود. بدین‌سان، آن‌چه به تساهل، سمت‌و‌سوی عقلانی داده و پیشه ساختن آن را در نظرگاه همه‌گان توجیه می‌کند، «تساهل اخلاقی و عمل‌کردی» است؛ چرا که تساهل، بیش از هر چیزی یک سبک و رویکرد عملی و نه معرفتی است. چه بسا به‌لحاظ معرفتی و عقیدتی، تنوع و اختلاف‌ها عمیق و شدید باشند، اما راه‌حل این تفاوت و تکثر نظری، نفی، انکار، محو و حذف عملی صاحبان یک ارزش و باور یا اسقاط منتسبان به یک تنوع هویتی و نظری نیست، بلکه چنان‌چه در تعریف تساهل بدان تصریح شده بود، پذیرش آگاهانه و اختیاری نا‌همگونی‌ها، گفت‌وگوی مسالمت‌جویانه و عدم ایجاد مزاحمت و ممانعت عملی برای مغایرت‌ها به رغم نارضایتی و توانایی بر مداخله، یک ارزش انسانی و عقلانی است.

بایسته‌ها

تاب‌آوری تساهل اما حدی دارد و چنان‌چه از مزیت مهم آن، هم‌زیستی مسالمت‌جویانه و تحمل تنوع و چندگانه‌گی است، از آن سو به تهدیدی دچار است که نمی‌توان بر‌بنیاد تساهل، هر تفکر باطلی را طاقت آورده یا هر جریان ظالم و جنایت‌کاری را تحمل کرد. لذا:

الف) تساهل تا زمانی که امر فردی ـ اخلاقی باشد، یک رویه فردی و مبتنی بر ایده و رفتار شخصی بوده و به فرهنگ زنده‌گی، روابط و تعاملات اجتماعی و عقلانی افراد بسته‌گی دارد. رعایت بایسته‌های تساهل و هم‌پذیری، از الزامات اخلاقی، انسانی و وجدانی آدمی بوده و به وسعت عقیده و عمل و توسعه نگاه و اندیشه وی وابسته است.

ب) تساهل اما اگر حاصل تدابیر نهادی مراجع قدرت برای تضمین آزادی افراد باشد، خود مبنا و محصول قانون بوده و از ضمانت قانونی باید برخوردار باشد. از آن‌جایی که جعل قوانین بشری، از لزوم قرار‌دادی یا پشتوانه مردمی و عقلانی و… برخوردارند، لذا جهت‌گیری قوانین، باید ناظر بر اهداف چندگانه تامین آزادی‌های فردی، تضمین حقوق طبیعی، تامین نظم عمومی، تامین عدالت و برابری اجتماعی یا تحصیل ترقی و سعادت باشد (جوان آراسته، ۱۳۸۳: ۴۸) و به‌لحاظ کارکردی و کار‌آمدی، باید از مشروعیت و رضایت همه‌گانی برخوردار باشد. بدین‌سان، هم‌پذیری بر‌بنیان تساهل، یک رویکرد عملی ـ اخلاقی و رفتاری بوده و در مورد حق، حقیقت و حقانیت، داوری نکرده و یا آن داوری‌های ارزشی را در روش و رفتار اجتماعی، دخالت نمی‌دهد. لذا تساهل، تکثر تعاملی و تحمل چند‌گانه‌گی هویتی، یک الزام اخلاقی و انسانی است که توجیه آن، به فلسفه اخلاق بر‌می‌گردد. سود، صلح، لذت، منفعت، فضیلت، سعادت، آسایش یا هر هدف اخلاقی دیگر، نیازمند تساهل و احترام به تفاوت‌ها با رویکرد هم‌پذیری و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز است.

اشاره پایانی

«تساهل» به مفهوم تحمل عمل‌کردی و تعاملی و پذیرش تکثر و تنوع، از الزامات وجدانی، عقلانی و اخلاقی برای تضمین نیازهای زیستن یعنی آسایش و آرامش است. ساختن جامعه مدنی و دوری گزیدن از بربریت و توحش، جز با مدارا و هم‌زیستی مسالمت‌جویانه میسر نشده و در فضای بیم‌ناک تکثر، صیانت از آزادی و برابری، صرفا با انعطاف و تحمل ممکن خواهد بود. روحیه انحصارگری، تمامیت‌خواهی، برتری‌طلبی، تعصب، دگم‌اندیشی و حق‌پنداری، چاله‌های بنیادین در مسیر هم‌زیستی‌اند که سبب سلب آسایش و ایجاد منازعه شده و خشم و خشونت را ترویج می‌کند.

اکنون، تساهل و گفت‌وگو به جای طرد و تحمیل خشونت‌آمیز، یک بایسته اخلاقی، عقلانی و انسانی است که در بیان دینی نیز به شیوه «تقیه مداراتی» یا مدارا در حکم‌رانی، برای حفظ نظم و اتحاد اجتماعی، توصیه و تبیین شده است (قابل و دیگران، ۱۳۸۶: ۱۱) یا در عرف انسانی، ضامن صیانت از آزادی و برابری است.

منابع:

  1. اسلامی، محمدتقی؛ «مبانی تساهل‌گرایی» در: رواق اندیشه، شماره ۱۴، بهمن ۱۳۸۱ش.
  2. مردیها، مرتضی؛ «مرده‌ریگ روشن‌فکری» در: ماه‌نامه فردوسی، شماره ۶۴، اردیبهشت ۱۳۷۸ش.
  3. ژاندرون، ژولی سادا؛ تساهل در اندیشه غرب، ترجمه عباس باقری، تهران: نی، چ۲/۱۳۸۲ش.
  4. جوان آراسته، حسین؛ حقوق اجتماعی و سیاسی در اسلام، قم: دفتر نشر معارف، ۱۳۸۳ش.
  5. قابل، احمد و دیگران؛ «درباره تساهل» در: بازتاب اندیشه، شماره ۹۲، آذر۱۳۸۶ش.

دکمه بازگشت به بالا