ضرورت مبارزه در افغانستان طوری است که هر لحظه تاخیر در آن برابر با مرگ، زندانی شدن، شکنجه شدن، هویتکشی، قطع درختان، از بین رفتن جنگلات و در کل نابودی جامعه انسانی و طبیعی است. در این میان اما، انسان ماندن و انسانی زیستن بهراستی «دشوار» است. و مرگ آنهایی که مبارزه دارند، رستاخیز انسانهایی است که آمادهاند افق نو به جامعه بخشیده و راه انسانی زیستن را بگشایند. انسانی که در خط مقدم جبهه مبارزه میکند، انسانی نیست که برای یک ایدئولوژی بزرگ بجنگد و خودش را در راه آن قربانی کند؛ بلکه نبرد او، نبرد واقعی انسان است و زیبایی و حقانیتش نیز در این است که از زندهگی دفاع میکند؛ زندهگیای که انکار شده و تقدیس مرگ جای آن را گرفته است.
زیباییاش در مواجهه با حیوانینزیستن و نبرد بر سر برده نشدن و تکریم آزادی بهمثابه والاترین ارزش بشری است. آنها برای تقدیس مرگ نمیجنگند، طوری که طالبان و گروههای تروریستی مثل اینها کردند/میکنند. مبارزه در برابر طالبان واضح است که مبارزه و نبردی است برای زندهگی. این که طالبان برای انسان ارزش قایل نیستند و جان او را پشیزی در مقابل ایدئولوژی خود ارج نمینهند و میجنگند، به این معنا نیست که طرف مقابل آن، مبارزان و مقاومتگران نیز برای جان انسان ارزشی قایل نیستند و برای همین میجنگند. این جنگ نبرد زشتی و زیبایی است. مواجهه جنگ برای زندهگی و جنگ برای مرگ است.
در واقع، نبرد آنهایی که با هر ابزاری در برابر تروریستهای خشونتپیشه ایستادهاند، برای زندهگی و برای حفظ جانهاست. اما، دیده میشود عده زیادی که خود در مکانهای راحت لمیدهاند، سعی در پیوند زدن این مبارزه به فراروایتها و کلان دلالتها دارند. به این معنا که عدهای جنگ اینها را در دفاع از «ناسیونالیسم» میخوانند و عدهای نبرد «اسلام معتدل در برابر اسلام تندرو» میدانند. و منطقشان این است که درست است که ناسیونالیسم منجر به ایجاد هیتلر یا نزدیکتر بگویم «منجر به وضعیت فعلی، قومگرایی و تبعیض» در کشور شده است، اما همیشه اینطور نیست و یا درست است که «اسلام سیاسی افغانستان را به لجن کشیده؛ اما اصول خوب دیگر نیز دارد»، یا این که «درست است حزبگرایی و حزببازی سبب نفرتپراگنی و دیگریسازی شد، اما بسیاری اوقات بازگشت به چنین چیزی ضروری است.» خلاصه این که تمامشان در پی این هستند که مبارزه و نبرد جاری را درون یک فراروایت یا ایدئولوژی و حزب از قبل وجود داشته، تعریف کنند و از آن دریچه به آن رسمیت ببخشند.
گروه تروریستی طالبان که با یک فراروایت سیاه نیرو جمع کرد، سالها زیر همان چتر جنگید و سرانجام قدرت را بهدست گرفت، سبب شده است که عدهای فکر کنند، مبارزان ضد طالبان نیز در چنین چارچوبها بمانند و بجنگند. به این معنا که یک ایدئولوژی در مقابل ایدئولوژی بجنگد و یا فراروایت بزرگتری را بسازند تا به مقابله با فراروایت سیاه طالب برود، یا آنگونه که گفته میشود، با «روایت اسلام میانه» به میدان نبرد برود. پرداختن به این پرسش که چرا این عده نمیتوانند خود را از چارچوب فراروایتها رها کنند و از چوکات آن بیرون شوند، پاسخ فراوان و ابعاد گسترده دارد که از حوصله این نوشتار خارج است. اما آنچه در مقابل مبارزان قرار داده میشود یا جنگ اینها را بهگونهای به نفع چارچوبی که خود میخواهند، تعبیر میکنند، طوری است که گویا برای آنهایی که در صف مقدم نبرد هستند، بگویند «جنگ تو مشروعیت دارد، بهشرط آن که در چوکاتی که من قبول دارم جا بگیری.» اما آنچه مشهود است و کمر این چارچوبسازها را شکسته است، این نکته آشکار و قوی است که نبرد مقاومتگران بهمعنای بزرگش در برابر طالبان برای زندهگی است. شاید گفته شود، اگر برای زندهگی بود، جای دیگری میرفتند و راحت نفس میکشیدند، اما حرف اساسی این است که مبارزه اینها برای زندهگی بهمعنای مبارزه برای بقای محض و بقای برهنه – خوردن، خوابیدن و نفس کشیدن – نیست، بلکه برای انسانیزیستن است.
بقای محض، زندهگی بردهوار و زیر یوغ تجاوز و استبداد است. اما زندهگی انسانی همان عنصر، نیرو و مرکزی است که ارزشهای انسانی را در حاشیه خود دارد. به این معنا که نیرویی است آزادیبخش، آزادیای که خود به زندهگی پیوند خورده است. زندهگی در این جا، تمام امکانهای انسانی زیستن را در خود حمل میکند. به این دلیل است که مبارزه آنهایی که مقابل طالبان ایستادهاند، جنگ برای حفظ زندهگی است؛ برای آزادی و حقوق اولیه انسانی. خیابانهای ترسناک کابل یا هندوکش را خواست چند مبارز به میدان نبرد تبدیل نکرده است. این بربریت، وحشیخویی و انسانستیزی رژیم حاکم است که هندوکش را مکانی برای مقاومت در برابر جهل ساخته است. این که مردم برای حفظ جانشان با سلاح میجنگند، خواست خودشان نیست که گفته باشند «فقط جنگ و یا مرگ و اضافه از این چیزی نمیخواهیم»، بلکه وضعیت غیرانسانی تحمیل شده سببش شده است. آنها که امروز در افغانستان زندهگی میکنند چه چیزی برای از دستدادن دارند؟
گروه طالبان میلیونها آدم را به چشم گروگان و «مازاد» میبیند؛ مازادی که تبدیل به برده و کارگر نمیشود، و برده ساختن آن نیز طالب را راضی نمیکند؛ بلکه باید از بین برده شوند، نهتنها جسم و جانشان بلکه تمام آنچه به آن باور دارند و با زندهگیشان گره خورده است، مثل باور به آزادی. در مقابله با رژیم و ایدئولوژیای که مرگ را در راه خودش والاترین هدف میداند و با انتحار مرگ را تقدیس میکند، بازگشت به زندهگی و آزادی افق روشن و راهی است که گروه وحشت و ترور از آن نمیرود.
مبارزهای که علیه طالبان جریان دارد، مبارزه میان مرگدوستی و زندهگیخواهی است. رخداد فراطبیعی نیست، بلکه دفاع ناگریز انسانهایی است که مجبور شدهاند خود را وقف دفاع از زندهگی کنند؛ زندهگیای که بهتنهایی و بدون این که با متن و چارچوب خاصی گره بخورد، باارزش است. آنگونه که بختیار علی میگوید، صحبت از زندهگی، صحبت از انسانی است که خود را تنها رهاییبخش میداند؛ انسانی که خود را بهعنوان سوژه کشف کرده است. در وضعیتی که مرگ از هر سو با اشکال متفاوت در برابر زندهگی قد علم کرده است، آزاد کردن نیروی زندهگی، چنگ زدن به آن و درک نیروی انقلابی درون آن، فارغ از انتظار کشیدن به فریادرس دیگر، سبب ایستادهگی مردمی شده است که خونشان را به کف گرفته و نبرد خود را برای انسانی زیستن انجام میدهند و این نیروی اراده به زندهگی است که سبب دوام آوردن آنها شده است. هیچ مبارزی از دیگری نمیپرسد که در کدام حزب هستی؟ مرید کدام رهبر هستی؟ یا چهقدر مذهبی هستی؟ بلکه میپرسد که چهقدر نیروی زندهگی در تو مانده است و چهقدر اراده مقاومت داری؟ پرسش از ایدئولوژی کار طالبان است. اگر ایدئولوژی، حزبگرایی و تفتیش عقاید در میان اینها شرط مبارز بودن باشد، بخش بزرگ اهمیت مبارزه از بین خواهد رفت و برعکس آنچه که شاهد آن بودیم، هزاران انسان بهخاطر کشته شدن بصیر اندرابی، اکمل امیری و همراهانشان به سوگ نمینشستند.
برای همین است که میبایستی از مبارزه، از گسترش انسانی زیستن و از اعتراض در برابر ظلمت دفاع کرد. اینها معناهای زندهگی در جهان امروز است؛ زندهگی بهمعنای فلسفی و اجتماعی آن که انسان به آن وابسته است و از جان و دل آن را درک میکند. انسانیت ما تنها به خوردن، خوابیدن و مردن خلاصه نمیشود. انسانیت، مبارزه برای زندهگی، تلاش برای زیبا زیستن و فداکاری برای ارزشهای انسانی است. این جنگ یک مردم، یک منطقه و حتا یک کشور نیست. ما باید برای زندهگی خودمان و بچههایمان مبارزه کنیم و زندهگی را با چنگ و دندان بگیریم.