یادداشت: نشست استانبول که قرار بود در بیستوهفتم حمل برگزار شود، تا بعد از ماه رمضان به تعویق افتاده است. مدیریت این نشست را نیز سازمان ملل متحد، امریکا، قطر و ترکیه برعهده دارند. قرار است در نشست استانبول در مورد طرح پیشنهادی امریکا که در آن سناریوهای ایجاد دولت انتقالی صلح پیشبینی شده است، بحث شود. یکی از محورهای اصلی طرح امریکا، بحث نظام آینده است. در حوزه جمهوریت، دیدگاهها در مورد نظام آینده به گونه پراکنده مطرح میشود. حبیب حمیدزاده، تحلیلگر روزنامه 8صبح در گفتوگو با عبداللطیف پدرام، رهبر حزب کنگره ملی، امکان فدرالی شدن افغانستان را بررسی کرده است.
حمیدزاده: جناب پدرام صاحب سپاسگزارم که فرصت تان را در اختیار ما قرار دادید. شما در ۱۹ سال پسین تنها کسی بودید که حضور امریکا را در کشور اشغال میدانستید. حالا نیروهایی امریکایی کشور را ترک میکنند. به نظر تان در غیاب آنان افغانستان گرفتار جنگ داخلی نمیشود؟
پدرام: حضور امریکا و «ناتو» اشغالگرانه بود؛ چیزی در حد همان تعریفی که درباره کاپیتولاسیون داریم. در نقد «پیمان راهبردی کابل – واشنگتن» دلایل اشغال و بر همان اساس چگونهگی نقض حاکمیت ملی افغانستان را بر شمردهایم. در عین حال، تبیین کردیم که این اشغال، این کاپیتولاسیون با ارزشهای دینی ما هم در باب معاملات اگر توسعه داده شود، منافات دارد.
داوری پدیدههای سیاسی – اجتماعی به دلیل موجودیت متغیرهای چشمگیر، قطعیتها را به خطر مواجه میسازد، و آنگهی و ناچار به کانونها و کلاسیکها مراجعه میکنیم؛ مراد من گفتوگوی ژاک دریدا با هابرماس درباره یازده سپتامبر، پیامدهای آن و اشغال افغانستان است. مبانی تیوریک این اشغال، نه یکبار که به تکرار از سوی نوام چامسکی، فیلسوف و زبانشناس معروف امریکایی و نیز در همین سال هزار و چهارصد خورشیدی به وسیله دیگر متفکران، روزنامهنگاران و دولتمردان برجسته امریکایی مدلل گردیده است؛ چنانکه حالا به ضرس قاطع میتوانیم بگوییم که شبهه مصداقی وجود ندارد.
به لحاظ ارزشی نمیتوانیم از این خبر خوش که اشغالگرها و در راس امریکا سرزمین ما را ترک میکنند، حتا اگر به معنای صوری هم باشد، شادمان نباشیم. این شادمانی از انطباق این خبر با اصل آزادی و میهندوستی بر میخیزد. اما درباره جنگ و خطر جنگ بعد از غیاب «عمو سام» باید گفت که با آن حضور هم جنگ ادامه پیدا کرد و افزون بر مصایب جنگ، فروپاشی ارزشها بود و کالایی شدن آدمیت در ازای پول، زیستن میان ترس و امید به بیان (تیبورمنده) افزایش شکافهای طبقاتی، فساد گسترده که میتوانیم این «مصیبت واژهگان» را طولانیتر کنیم و بر سر در «جهنم دانته» بنویسیم: ای آیندهگان که از اینجا میگذرید، امیدهای خود را به دور افگنید!
آزادی، آزاد زیستن ارزشهایی است که باید در صورت لزوم بهای آن را بپردازیم؛ حتا اگر بهای آن افتادن در آبگیر – مردابهای تیره و تاریک و بویناک یک جنگ داخلی باشد. آخر سر باید یاد بگیریم، روی مفصلهای خود بلند شویم و راه به سوی رهایی را علامتگذاری کنیم. آزادی همیشه وجود دارد، اگر بتوانیم از خود شایستهگی نشان بدهیم و در مسیر آن قرار بگیریم. نگرانی شما را میدانم، به سخن دوست عزیزم داکتر براهنی: «فصل سنگین خطرناکی ست!»
حمیدزاده: در صورتی که نشست استانبول و در کل مذاکره با طالبان به بنبست بینجامد و گزینه طالبان غلبه و سلطه از راه نظامی باشد، آیا حکومت کابل توانایی دفاع از تمامیت ارضی کشور را دارد؟
پدرام: استانبول میدانچه نبرد یوز و کبوتر است، اگر چیزی از نام حقیقت و امر واقع رهایی غایب باشد، درست محلش همانجا است. آنجا کسی به گمانم از آزادی و عدالت نمایندهگی نمیکند، حتا اگر اندک فرصتی فراهم باشد، وجدان یا وجدانهایی نیاز است که مستعد زدن تلنگری از غیب یا «واقع» باشند؛ با دریغ با فقدان وجدانهای آگاه و متعهد مواجه هستیم، مگر آنکه به سخن «واگنر» شمشیری که زخم زده است، درمان هم او باشد.
میبینید که چراغ سبز همان اشغالگران در ارتعاش صوتی: آنجا در افغانستان ملت و دولت – ملت وجود ندارد، باید فدرالی شود، آن مردم هیچگاه متحد نبودهاند، نظام باید پاسخگوی آن واقعیت باشد، در میان «جن زدهگان» بازمانده از جبههای به اصطلاح متحد قبلی، بازخورد و فیدبک ندارد؛ با وجودی که فدرالیسم به گفتمان انکارناپذیر میهنی تبدیل شده است، یا یکی از برتر گفتمانها است، در همان دریافت فوکویی.
دشوار است جماعتی را که ترس از قبایل، خرچنگوار در جانشان پنجه در افگنده است، ژنتیک شده است و با پرواز بر مردابهای فرودست عادت کردهاند، از سربلندی یک کوه در خیال عقاب و آفتاب نوید بدهید.
شاید برگردند، سرافکنده و منزجر، و باز این مردم باشند که بگویند: ای وای باز هم ضرر!
«گروه چرکین تار و چرکین پود»ی که بیاجازه «ما» میخواهد سرنوشت ما را رقم بزند، خود مجلای نومیدکننده یک «دور» است که ناچار به باطل میانجامد؛ یعنی هیچ فعلی از مصدر عدالت و رهایی اشتقاق نخواهد شد. آنها چونان مصیبتی نازل شدهاند تا مردمی که شریک جرایم اند کفاره گناهان خود را بپردازند.
شکست استانبول، اگر چنین شود، غلبه آن «غضب» خواهد بود. طبعاً حکومت کابل توانایی دفاع از خود و این سرزمین را ندارد. به لحاظ سیاسی سالها است که این حکومت شکست خورده است. آنجا که دولت – ملت غایب است، لابد ارتش ملی وجود ندارد. شبیه ارتش موجود در نخستین اقدام جذب ساختارهای قومی خواهد شد و فرو خواهد پاشید. در موقعیتهای مثل موقعیت ما، سخن از فروپاشی ناگهانی است، در واقع از یک سقوط سهمناک منهای حمله نظامی مخالفان. رژیم غنی بدون حمایت دستهای متجاوز دیگر فرو میپاشد. البته اکنون چنین ید بیضای هم وجود ندارد. اگر باب احتیاطی یکجایی «انکار امکان» کنم، همینجا است. کابل نمیتواند تاب بیاورد. کابل در این جمله البته که مجاز مرسل است.
حمیدزاده: مردم این روزها از فروپاشی میگویند. اگر این مسأله محتمل باشد، برنامه شما و در کل ملیتهای مخالف طالبان چه خواهد بود؟
پدرام: آنچه در کل پروسه تقریباً مورد اتفاق است، همانا حکومت انتقالی یا حکومت صلح است. جمهوریت، حفظ نهادها، خیز زدن از این دروغ به آن دروغ، بند بازی، قانون قانون گفتنهای عوامفریبانه در متن نظام سلطانی قدرت که پشت کلمه جمهوری پنهان شده است، به اصطلاح دستآوردهای زنان و آزادی بیان که هیچگاه پژواک واقعی نداشته است، به هیچ خواست دموکراتیکی پاسخ داده نشده است، در هیچ رخداد عملی برنتابیده است، ادامه حضور نکبتبار این «شوونیستهای کروی» را توجیه نمیکند، مدلل و «ضرور» نمیسازد. اگر در استانبول دوره انتقال مشخص گردد، غنی کنار زده شود، یک گام نسبتاً خوب به پیش تقلی میشود. اگر این فروپاشی میمون تلقی شود در برابر افزونخواهی طالبان اگر دنبال سلطه مطلق باشند، برابر نهاد آن از سوی ما بدون چون و چرا جمهوری دموکراتیک فدرال خواهد بود. این شکل دولت بعدی مطلوب برای ما است. ابزار آن برای ما منطق مکالمه است و اگر نه، مقاومت مدنی تا مقاومت مسلحانه برای تحقق همان هدف روشن، یعنی فدرالیسم.
حمیدزاده: شما همچنان در ۱۹ سال پسین بر فدرالی شدن نظام و ساختار سیاسی کشور تأکید کردید. در این زمینه مقالات و کتابهایی از آدرس حزب کنگره ملی منتشر شده است. اکنون فدرالیسم یک روایت سیاسی در میان روایتهای سیاسی دیگر است. چرا فکر میکنید که فدرالیسم تنها راه حل افغانستان است؟
پدرام: فدرالی شدن افغانستان/خراسان، به عنوان یک نیاز سیاسی یا سادهتر بگویم روش سیاسی – مدیریتی یا نظام، از دهه پنجاه خورشیدی به اینسو در محافل سیاسی، احزاب و گروههای اجتماعی مطرح بوده است. کنگره ملی تحقق جمهوری دموکراتیک فدرال را در اولویت مبارزات عدالتطلبانه خود قرار داد، برنامه انتخاباتی خود معرفی کرد، در دو جایگاه مهم استراتژی و تاکتیک قرار داد، آن را جدی گرفت و اصلیترین برنامه کاری خود قرار داد. دیگر جریانهای سیاسی با فدرالیسم و ضرورت فدرالی کردن افغانستان برخورد فصلی و ناپیگیر داشتند. گاهی برای سالهای طولانی آن را به باد فراموشی سپردند؛ کنگره ملی اما پرچم فدرالخواهی را برافراشت و برافراشته نگه داشت. شکی نیست که نقش و سهم درجه اول در این پروسه و دادخواهی دارد، بدون وقفه و تا همین اکنون با چندین گام فاصله در خط مقدم مبارزه برای فدرالیسم قرار داشته است و قرار دارد؛ چنانکه نام فدرالیسم با نام کنگره ملی گره خورده است، هم از این روی برای یک عده حسادتبرانگیز هم شده است. فدرالیسم به برکت کوششهای خستهگی ناپذیر کنگره ملی به روایت سیاسی و گفتمان سراسری استحاله یافته است. عقلانیت مدرن از مقوله فهم ابسترکت به تنهایی نیست، نهادهای عینی نیاز دارد؛ پارلمان، جامعه مدنی، پلورالیسم سیاسی و اندیشهگی، مدیریت پاسخگو، توزیع عادلانه قدرت و ثروت، امکان تصمیمگیری منصفانه و دستهجمعی، حضور همزمان عقلها بر روی یک میز کار، جامعه چندصدایی و غیره. رژیم متمرکز ریاستی کابل چنین عقلانیتی را برنمیتابد. در تضاد با آن قرار دارد. ثانیاً، بنبست موجود با فدرالیسم درهم میشکند. ثالثاً، اجماع در میان کارشناسان به وجود آمده است؛ از جو بایدن تا برخی از مخالفان فدرالیسم در داخل حالا به فدرالیسم ارجاع میدهند، هرچند با نامهای محافظهکارانه. دیگر روشن است که راست کیشترینهایشان هم تصدیق بالقلب کردهاند، یقیناً در فرصت مناسب اقرار با لسان هم خواهند کرد. قبول یک نظریه مقدم بر اجرایی شدن آن است، گام اول برداشته شده است، اگر بتوانیم از گزاره «حدوث شی اثبات شی» است، توسعاً در این مورد استفاده کنیم.
حمیدزاده: به طور کلی افغانستان فدرالی چگونه مدیریت و اداره میشود؟
پدرام: فدرالیسم نسخه تغییرناپذیر ندارد، یک شکل خاصی هم نداریم که طابق النعل بالنعل تطبیق کنیم. ما جمهوری دموکراتیک افغانستان/خراسان را دولت دموکراتیک مردمی میدانیم که به صورت عمودی و افقی قدرت و ثروت را بین دولت فدرال و ایالات زیرمجموعه خود عادلانه و به صورت دموکراتیک، با رعایت حقوق مسلم شهروندی تقسیم میکند. این جمهوری فدرالی به وسیله نمایندهگان منتخب مردم و رییس جمهوری منتخب مردم (جمهوری ریاستی فدرال یا جمهوری پارلمان فدرال) و سایر نهادهای منتخب اداره و رهبری میشود. ما فدرالیست و جمهوریخواه هستم. اصل دموکراتیک بودن آن را، اصل انتخابی بودن و توزیع عادلانه ثروت و قدرت، متعادل کردن قدرت تصمیمگیری تعریف میکند و اجرایی میسازد. از امریکا بگیر تا سویس، آلمان، هند و پاکستان؛ نمونههایی از ساختارهای فدرال را در اختیار داریم. آموختن از تجارب و دانش حرفهای این فدرالها امر مدیریت، قانونگذاری، رهبری و سازماندهی جامعه و دولت فدرال را آسان میسازد.
حمیدزاده: فدرالیسم را تنها به این خاطر که افغانستان کشور ملیتهای مختلف است مطرح میکنید، یا مسأله عمیقتر از این است؟
پدرام: ما میخواهیم نظام فدرالی تحقق آزادی و عدالت را در مقیاس کلی و کشوری چونان امر «ضرور»، در متنی از «شدن» و «محقق گردیدن» قرار بدهد. براساس نتایج ناشی از تحقیقات میدانی که حدود سه چهار ماه قبل منتشر شد، هشتاد درصد مشکلات افغانستان ناشی از درگیریهای قومی و سلطه یکجانبه یک قوم بر اقوام دیگر است. این مشکل در فدرالیسم دموکراتیک حل میشود. حقوق شهروندی از موضوعات مهم و غیرمسامحه و انکار است، به آن نیز باید بپردازیم. البته مفهوم «حقوق شهروندی» از حیث نظری قابل بحث است؛ نه اینکه حقوق شهروندی رعایت نشود، به این معنا که چه نوع حقوق شهروندی، حدود آن کجا است، حد یقیف دارد یا ندارد، حقوق شهروندی در کدام یکی از کانسپت ها؟ دینی، بورژوازی، مارکسیستی، لیبرالی؟ ما طرفدار حقوق شهروندی به صورت کامل آن هستیم، با لحاظ کردن همه دستآوردهای فلسفی، جامعهشناسی، حقوقی و سیاسی معاصر؛ یعنی تا آنجا که شانیت آزادی فردی و وجدانی را بربتابد. برابری و عدالت میان اقوام و ملیتها و تحقق حقوق شهروندی مکمل یکدیگر است.
اهمیت حل دموکراتیک مسأله ملی طبعاً از اولویتهای دولت فدرال است. به موازات آن گذار به ساحت حقوق شهروندی ابعاد وسیعتری به امر دموکراتیزه شدن حیات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور میدهد. ما دنبال ایجاد توسع هرچه بیشتر ظرفیتهای دموکراتیک فدرال هستیم. هنوز نبرد میان خردگرایان و نسبیگرایان به ارتفاع نرسیده است، حق قانونگذاری در ایالات فدرال این امکان را فراهم میکند که اندیشههای گوناگون سیاسی، اعم از راست و چپ، میانه و لیبرال و غیره، از طریق نمایندهگان منتخبشان با هم رقابت کنند. یکجایی ممکن است ساختار اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایالات فدرال سوسیال دموکراتیک باشد و یا جای دیگر نیولیبرالی و یا طالبانی و…
منظور ما از فرصتها و ظرفیتهای دموکراتیک و رسیدن به چیزی در کنار حل دموکراتیک مسأله ملی همین است: «بگذار صد گل بشکفد، بگذار صد مکتب باهم رقابت کند». میبینید که به جستوجوی چیزی و محقق ساختن چیزی بیشتر از یک دگردیسی ساده و تکساحتی میباشیم.
حمیدزاده: اگر هدف غیرمتمرکزسازی نظام است، پس نام و شکل آن خیلی مهم نیست. اگر در همین نظام ریاستی به ولایتها و شهرستانها صلاحیت داده شود و این نهادها انتخابی شوند، چه اشکال دارد؟
پدرام: نام مهم است. یکی از جریانهای مهم فلسفی نومینالیستها بودند. وارد بحث فلسفی نمیشوم، فقط خواستم اشارهای به اهمیت نام داشته باشم. اگر نام مهم نیست و ارزش چندانی ندارد، چرا میخواهند از یک محتوای معلق بدون نام سخن بگویند؟ چرا از نام فدرالیسم میترسند؟ پس این نام برای به ثمر رساندن امر مبارزاتی ما و خواست معطوف به تغییر و عدالت کارساز است. انکار اسم فدرالیسم بخشی از عناصر مهم محتوایی را تباه میکند. مضاف بر آن، آنهایی که طرح مصلحت میکنند تا ضرورت انکار اسم فدرالیسم را بر آن اساس بیارایند، آشکارا «نقض خیر» میکنند، به مردم و به ویژه به مبارزان جوان دروغ گفتن را آموزش میدهند.
نامهای نظامهای سیاسی اعم از شاهی مطلقه، شاهی مشروطه، خلافت، امارت، جمهوری ریاستی، جمهوری دموکراتیک فدرالی، سیستم فدرالی پارلمانی و… را کنارهم بنویسید و به نظرخواهی عمومی بگذارید: تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
اصل را نباید به فریب دادن مردم استوار بسازیم. آن عده که مصر اند اسم فدرالیسم را نبریم، ننویسیم و یا نگوییم، یا بزدل اند، یا فریبکار، یا بیسواد و در نهایت فرصتطلب و سودجو و معاملهگر. اگر فدرالیسم از نظر آن عده کارآمد نیست، پس محتوایش هم به درد نمیخورد، اسم و محتوا را یکسره انکار کنید! مخالف هستید یانیستید؟ همین!
این نکته را نیز روشن کنم که انتخابی بودن مقامات دولت، استاندارها، شهردارها و بخشدارها به تنهایی روند دموکراتیزه شدن را تکمیل نمیکند، انتخابات هم در چارچوبهای دموکراتیک معنا پیدا میکند، ورنه فرمال باقی میماند. ما که انتخابات دیدهایم. مسأله اساسی در فدرالیسم دموکراتیک، دادن صلاحیتهای قانونگذاری در ایالات فدرال یا همان نهادهای دموکراتیک دولت فدرال است. در فدرالیسم حق حاکمیت مطابق قانون اساسی بین واحدهای تشکیلدهنده حکومت فدرال و قدرت مرکزی تقسیم میشود. شکلگیری کشورهای فدرال متفاوت بوده است. یکجا جغرافیا بوده است و در جای دیگر قوم و زبان و مذهب و یا عناصر دیگر، یا که همه با هم بودهاند. به هر حال، فدرالیسم ما قومی نخواهد بود؛ اما عناصر قومی در آن لحاظ خواهند شد. بالابردن سطح حقوق ایالتها الزاماً به معنای تحقق نظام فدرالی نیست، ما به دنبال ایجاد آن ظرفیتهای دموکراتیکی هستیم که در سطور گذشته به آن شاره کردم.
حمیدزاده: در شرایط کنونی فدرالیسم سبب به وجود آمدن جزیرههای قدرت سرکش نمیشود؟
پدرام: هرگز! فدرالیسم باعث به وجود آمدن جزیرههای قدرت سرکش نمیشود، برعکس آن «سرکشها» را که زیر خیمههای ملوکالطوایفی جشنهای اریستوکراتیک و همزمان نیمهشبانی برپا میکنند و فساد و بیخردی را چنان میراثی به اخلاف خونی خود انتقال میدهند، سر جایشان مینشاند. فدرالیسم دموکراتیک همه آن تهماندههای ابتر قرون وسطایی را در هاضمه مدرن خود خاک و خمیر میکند. تیکهداران قومی همانقدر از فدرالیسم دموکراتیک میترسند که شوونیستها از آن بیم دارند. خاطرات «فاگ» در سرزمین هند را خوانده باشید… آن «سرکشها» فقط در جزایر فلکزده سنت به عروسهای قربانی دسترسی دارند و لاغیر.
حمیدزاده: بعضیها استدلال میکنند که فدرالیسم آغاز تجزیه کشور است، به کدام دلیل این استدلال منحرف کننده و نادرست است؟
پدرام: رابطه تجزیهطلبی با فدرالیسم از جمله رابطههای ضروری و الزامی نیست، تجزیه از بیعدالتی بر میخیزد. اگر رابطه ضروری منطقی برای تجزیهطلبی به وجود بیاید، قطعاً از تبعیضطلبی و اضافهخواهی و اضافهستانی قومی سیرآب میگردد، درست اینجا رابطه از جمله الزامات منطقی میشود.
در کانادا فدرالیسم نوعاً سپری در مقابل جداییطلبی است. رابطه مرکز با ایالات با توجه به وضعیت هر کشور خاص بیلانس میشود. دولت ملی با قدرت محدود یا دولت ملی با قدرت قوی؛ البته باید متوجه افراط و تفریط باشیم. دولتهای فدرالی داریم که مبنای آن تقسیم جغرافیایی است، در برخی دیگر از فدرالها مبنا زبان و قومیت است. برخی از فرقههای مسیحی از جهت سازماندهی، اداره و مدیریت برتابنده فدرالیسم دینی میباشند. این نمونه فدرالیسم دینی – مسیحی را در خلافت اسلامی از بغداد تا ترکیه عثمانی میتوان مشاهده کرد. ما باید فدرالیسم خود مان را بسازیم. مبنای آن چه باید باشد؟ بارها آن را توضیح دادهایم. در افغانستان فدرالیسم مقابله با تبعیضطلبی قومی است، با انحصارطلبی به اصطلاح نخبهگان افغان (پشتون) است که میهن ما را با خطر تجزیه و بالاتر از آن بالکانیزه شدن مواجه ساختهاند. مخالفان فدرالیسم خواهان استمرار سلطه یک قوم اند و یا مثل تیکهداران میترسند که قدرت خود را از دست بدهند.
حمیدزاده: در سیستم فدرال مورد نظر شما نام کشور، پرچم، سرود ملی، پول و دیگر نمادهای ملی چگونه خواهند بود؟
پدرام: در سیستم فدرالی دموکراتیک مورد نظر ما سرود ملی، پول، پرچم و همه سمبولهای میهنی معرف حضور عادلانه تمام اقوام، ملیتها و شهروندان در ساختار سیاسی و نهادهای دموکراتیک فدرال خواهند بود. در این فدرالیسم، نگاه ذاتباورانه نسبت به اقوام مذموم است. نسبت به اقوام، ملیتها و شهروندان نگاه ذاتباورانه وجود نخواهد داشت. ایالات میتوانند در کنار سمبولهای میهنی، سمبولهای ایالات، پرچم، سرود و زبان خود را داشته باشند و پاسداری کنند. ما در نهایت یک کشور دونامه خواهیم داشت. نام خراسان مجلای حضور تاریخی و فرهنگی همه باشندهگان این سرزمین و این حوزه تمدنی خواهد بود.
حمیدزاده: اشرف غنی، حامد کرزی، گلبدین حکمتیار و حتا گروه طالبان از دولت متمرکز قوی حمایت میکنند و در نشست استانبول طرحشان همین خواهد بود. واقعاً چرا؟ در سیستم غیرمتمرکز اینان چه چیزی را از دست میدهند؟
پدرام: بیش از دوصد و اندی سال است که ایشان و اسلافشان از حکومت مرکزی (حکومت یک قوم) دفاع میکنند. دولت به مثابه عالیترین شکل رابط عمومی براساس قراردادها، تجربههای مشترک و به سخن روسو همان قرارداد اجتماعی سازماندهی میشود. آدمها و نهادهای مدنی و شهروندان به منطق مکالمه احترام میگذارند، به صورت متکلم وحده سخن نمیگویند، رعایت «دیگری» را میکنند، باهم رواداری دارند. اگر بعد از این و بعد از استانبول بر منطق استمرار استبداد و سلطه یک قوم پافشاری شود، ما آن دیکتهها را نخواهیم پذیرفت و لابد قرارداد اجتماعی هم به هم میخورد. باری در سیستم غیرمتمرکز (فدرالیسم دموکراتیک) سلطهطلبان افغان باطل را از دست میدهند، حق را به دست میآورند، حق مسلم خود را. آنچه از دست میدهند روزگویی و حق غصب شده دیگران است. قرار گرفتن در مسیر عدالت و انصاف نشانهای به رهایی و فضیلت است. ما میخواهیم برای قرار گرفتن در یک چنین مسیر درخشان ایشان را یاری برسانیم؛ این وظیفه اخلاقی و شهروندی ما است. اگر این نیات انسانی عادلانه و مدرن ما را درک نکنند، در حق خود جفا میکنند. عقبماندهگی و جهل و تعصب خطری برای همه ما است، برای میهن ما است. به سخن عیسی مسیح: حقیقت پیروز میشود. رمان «کوری» را که خواندهاید.
حمیدزاده: چرا فکر میکنید نظام پارلمانی گزینه مناسب برای افغانستان نیست؟
پدرام: میان نظام پارلمانی و صدارتی گاهی خلط مبحث میشود. نخستوزیر را رییس جمهوری بر میگزیند و به پارلمان معرفی میکند. صدراعظم وجود دارد، پارلمان ندارید. آقای کشتمند نخستوزیر بود. فرانسه یک نمونه است و بگیرید، هند و پاکستان نمونههای دیگریاند. نخستوزیر و نظام پارلمانی دارید، والیها و شهردارها و فرمانداران شهرستانها را انتخاب میکنید، مگر نه؟ والی و فرماندار انتخابی همان قوانین و لوایح و طرزالعملهایی را لابد تطبیق میکنند که از «مرکز متمرکز» یا «نامتمرکز اداری» صادر شده است. نمونههای این نوع اداره را همین اکنون میبینید. یک نخستوزیر کنار رییس جمهوری بنشانید که چه میشود؟ مگر در گذشته نبوده است، ندیدهایم؟ این اسمش تمرکززدایی صرفاً اداری است، وجوه و ساحات دموکراتیک را برنمیتابد. به هر حال، آنچه برای ما اصل است و بر آن مصر هستیم، فدرالیسم دموکراتیک است. میتواند فدرالیسم با سیستم ریاستی یا فدرالیسم با سیستم پارلمانی باشد. صورت نوعیه و جوهر آن باید فدرالیسم باشد. تازه فدرالیسم با سیستم ریاستی از ساختار بروکراتیک کمتری برخوردار است، پیچیدهگی کمتری دارد؛ البته این را نیز لحاظ کنم که ساختار بروکراتیک فرصت بیشتری را برای تأمل و فکر کردن میدهد. سویس نمونه بسیار خوب توزیع قدرت، حقوق شهروندی و حق تصمیمگیری است. اراده شهروندان به بهترین وجه در تصمیمگیریها بازتاب پیدا میکند.
حمیدزاده: اگر در نظام پارلمانی والیها، شهردارها و فرمانداران شهرستانها انتخابی شوند، نوعی فدرالیسم نیست و مشکلات حل نمیشود؟
پدرام: نه! نوعی فدرالیسم نیست. نمونه ناقصی از تمرکززدایی اداری است. در رژیم شاهی پارلمان داشتیم، وکلا انتخاب میشدند، حوزه هم شهرستان یا ولسوالی بود؛ اما نوعی جمهوری نبود، رژیم شاهی مشروطه بود.