سیاستهای ناکام ایران در افغانستان

از آغاز حوادث نیم قرن اخیر در افغانستان، دو کشور همسایه، پاکستان و ایران، بهصورت گریزناپذیری درگیر شرایط افغانستان بودهاند؛ اما ایران در این زمینه همیشه ناکام بوده است، بهویژه اگر با نقش و نفوذ پاکستان در تحولات افغانستان مقایسه شود. همه دستاوردی که ایران در این مدت داشته، به حداقل رساندن زیانهای ناشی از اوضاع افغانستان بوده است که میتوانست متوجه ایران شود. پاکستان برعکس، رژیمها را در افغانستان به سود خود دگرگون کرده و آن را به ایالت پنجم پاکستان تقلیل داده است و هرگاه افغانستان از این وضعیت خارج شده و گامی به سوی استقلال برداشته، دوباره آن را به «صوبه پنجم» بودن برگردانیده است، بهگونهای که امروز با حاکمیت طالبان میبینیم.
در ظاهر توقع میرفت که واقعیت برعکس این باشد؛ زیرا تاریخ چندهزارساله منطقه نشان میدهد که افغانستان و ایران برای هزاران سال بخشهایی از یک امپراتوری بودند که گاهی پایتخت آن در غزنی، گاهی در بلخ، گاهی در هرات، گاهی در نیشابور، گاهی در مرو و گاهی در ری یا اصفهان قرار داشت. این تاریخ مشترک که با مشترکات بیشتر فرهنگی، زبانی و دینی همراه بود، میتوانست این دو کشور را بیش از هر کشور دیگری به هم نزدیک گرداند، اما هرگز چنین نشد. از این رو میتوان این پرسش را مطرح کرد که ناکامی سیاستهای ایران در افغانستان ریشه در کجا دارد.
به لحاظ تاریخی، نخستین شکاف در این منطقه، به عصر صفوی برمیگردد، هنگامی که آن حکومت با رسمیت بخشیدن به یک مذهب و تحمیل قسری آن بر بقیه شهروندان سبب تنش دروندینی بزرگ و ژرف در این منطقه شد که تبعاتش تا هنوز ادامه دارد. دومین عامل، ظهور ناسیونالیسم ایرانی در قرن بیستم بود که هویت تمدنی منطقه را به مرزهای کنونی این کشور تقلیل میداد و مشترکات تاریخی را فدای هویت ملی نوساخته خود میکرد. اما عامل بزرگتر را باید در انقلاب ایران جستوجو کرد که نظامی ایدیولوژیک را در این کشور روی کار آورد. این رژیم با رویکرد بنیادگرایانهاش از همان سالهای نخست، با در پیش گرفتن مسیری پرتشنج، بسیاری را با خود دشمن کرد، از جهان عرب تا جهان غرب. این نگاه ایدیولوژیک به سیاست که موجب به مصرف رساندن ثروت طبیعی آن کشور در جنگها و تنشهای بیهوده بود، هم هزینه سنگینی را روی دست مردم ایران گذاشت و هم بذر بیاعتمادی، تنش و دشمنیهای فزاینده را در منطقه افشاند. یکی از نتایج طبیعی این سیاست ایدیولوژیک، این بود که جهان در قضیه افغانستان وکالت را به پاکستان بسپارد و از کشورهای خلیج تا اروپا و امریکا پشت سر پاکستان بایستند و به سیاست آن کشور در افغانستان خواسته یا نخواسته تن بدهند.
رژیم ایران با موقعیتی که برای خود و با روابط پرتشنجی که در منطقه خلق کرد، در قضیه افغانستان هیچگاه نقش پیشرو و تعیینکننده نداشته و از این جهت سیاستی ناکام را تداوم بخشیده است. اوج این ناکامی را میتوان در زمانی دید که دیپلماتهای این کشور در مزار به دست طالبان کشته شدند و ایران نتوانست هیچ عکسالعملی در قبال این گروه نشان بدهد. ناکامی و نادانی بزرگتر اینکه چند سال بعد قاتلان دیپلماتهای خود را در آغوش گرفت تا در برابر دولت قانونی افغانستان، با روابط حسنهای که با ایران داشت، بجنگد. نتیجه همین بازیهای بیهوده وضعیت متشنجی است که امروزه زیر دعوای حقابه جریان دارد و به شلیکهای مرزبانان دو طرف میانجامد؛ چیزی که کاملا به سود طالبان و به زیان مردمان دو کشور است.