چند روز پیش از ورود طالبان به سفارت افغانستان، وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران از دیپلماتهای سفارت افغانستان میخواهد تا بدون هیچ مقاومت و ممانعتی سفارت را به طالبان تسلیم کنند؛ چون تصمیم شورای عالی امنیت است. شورای عالی امنیت جمهوری اسلامی ایران بالاترین قدرت تصمیمگیری در امور خارجی، امنیتی و دفاعی ایران است. دیپلماتهای سفارت افغانستان در تهران اما همه اسناد و مدارک محرم و امکانات سفارت، از جمله حسابهای بانکی و مقداری پول نقد را بهطور امانت در اختیار وزارت خارجه ایران قرار میدهند و به آنها میگویند که ما سفارت را به طالبان تسلیم نمیکنیم، شما این کار را بکنید. وزارت خارجه ایران هم قبول میکند و پس از اشغال سفارت توسط طالبان، امانتیها را به طالبان واگذار میکند. (منبع)
ما در این نوشته روابط جمهوری اسلامی ایران با طالبان را در دو دوره (از ۱۳۷۳ – ۱۳۸۰) تا (۱۳۹۰ – ۱۴۰۰) بهطور اجمالی به بررسی میگیریم؛ دورهای که پر از تنش بود و طالبان به منبع شر برای جمهوری اسلامی تبدیل شده بودند که منافع این کشور را تهدید میکرد و جمهوری اسلامی را واداشت تا از هیچ تلاشی برای براندازی طالبان دریغ نکند. دوره دوم اما، که میتوان به دوره تنشزدایی از آن یاد کرد، به سالهای ۲۰۱۲-۲۰۱۳ برمیگردد که مقامهای جمهوری اسلامی با طالبان وارد گفتوگوها و همکاریهای راهبردی میشوند. این روش تا سقوط کابل در سال ۲۰۲۱ ادامه داشت. پرسش ما در این نوشته این است که چه چیزی باعث شد تا طالبان برای جمهوری اسلامی ایران از منبع شر به منبع خیر تبدیل شوند. در این معما چه رازی نهفته است که ما نمیدانیم؟
سیاست خارجی ایران و دوگانهانگاری «خیر و شر» طالبان
طالبان از همان آغاز ظهورشان در میدان سیاست افغانستان تا به امروز که برای بار دوم به حاکمیت رسیدهاند، با سیاستهای ناهمگون و دوگانه جمهوری اسلامی ایران در برابر خود مواجه بودهاند. در پیوند به این نوع سیاستها، رویکرد جمهوری اسلامی در برابر طالبان را میتوان در دو زمان و در قالب دو مقوله معرفتی «خیر و شر» قرار داد و به بررسی گرفت. طالبانی که زمانی بهعنوان یک گروه سنی وهابی و ضد شیعی در پیشگاه جمهوری اسلامی معنا و مفهوم داشتند و به «منبع شر» تعبیر میشدند و طالبانی که حالا از برکت معبران سیاسی جمهوری اسلامی، به «منبع خیر» تعبیر میشوند که حضورشان در همسایهگی با آنها هیچگونه منافاتی با منافع ملی (سیاسی و عقیدتی) جمهوری اسلامی ایران ندارد. نکته قابل تامل اما اینجا است که طالبان با وجودی که بهمراتب نظر به گذشته از عصبیت ایدیولوژیکیِ بیشتری برخوردار شدهاند و هیچگونه تغییر و تعدیل قابل ملاحظهای در نیات و رفتارهای آنها دیده نمیشود، پس چه چیزی سبب شده تا جمهوری اسلامی پس از سالها دشمنی با این گروه، حالا به حمایت از آنها آستین بر زند؟ جمهوری اسلامی که زمانی بیش از هر کشوری تلاش میکرد تا رژیم طالبان را سقوط بدهد، حالا این گروه را تا رسیدن دوباره به قدرت مشایعت میکند و زودتر از هر کشوری نمایندهگی سیاسی افغانستان را به آنها واگذار میکند. ما در این مقاله، طالبان را به سیاست دوگانهانگارانه جمهوری اسلامی ایران پیوند میزنیم که طالبان را به منبع خیر و شر برای آنها تبدیل کرده است و سپس روابط این کشور با طالبان را در دو زمان جداگانه به بررسی میگیریم تا بهصورت فاکتوریال توانسته باشیم تفاوت رویکرد جمهوری اسلامی ایران در قبال آنها را مقایسه کنیم. مساله اصلی ما در این نوشته این است که چه چیزی باعث شد تا طالبان برای جمهوری اسلامی ایران -پس از یک دوره دشمنی- به دوست تبدیل شوند؟ در این معما چه رازی نهفته است که باید رمزگشایی شود؟
رویکرد جمهوری اسلامی ایران در مورد طالبان از ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۰
طالبان بهعنوان یک گروه بنیادگرای سنیمذهب و عمدتاً پشتون زیر نام «تحریک طالبان» با تصرف منطقه مرزی سپینبولدک ولایت قندهار در سال ۱۳۷۳ ظهور کردند که مورد توجه برخی کشورهای جهان، بهخصوص جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. در آن زمان هر گونه شناخت از این گروه، حتا برای دستگاههای اطلاعاتی کشورهای منطقه کامل نبود و پرسشهای زیادی را مبنی بر چیستی این گروه در افکار عمومی رقم میزد. اینکه طالبان دقیقاً از کجا آمده بودند و چگونه سازماندهی شده بودند، به یکی از سختترین معماهای موجود در آن زمان تبدیل شده بود. اولیویه روآ، نویسنده برجسته فرانسوی در زمینه طالبان گفته است: «من ظهور این افراد را در سال ۱۹۸۴ در مناطق ارزگان، زابل و قندهار دیده بودم.» بدون تردید زمینههای فکری و فرهنگی و استخباراتی ظهور غیرمترقبه طالبان در افغانستان از قبل وجود داشته است. با وصف همه این پیچیدهگیها در مورد خاستگاه طالبان اما هیچ تردیدی وجود نداشت که این گروه از حمایت بلامنازع پاکستان و عربستان برخوردار بود. ویلیام میلی در کتاب خود «افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی» نقل میکند که «طالبان همزمان با اولین حضورشان در افغانستان، مورد حمایت شدید بینظیر بوتو قرار گرفتند». عربستان سعودی نیز مانندی که مجاهدین را در دوره جهاد حمایت میکرد، طالبان را نیز مورد شفقت و حمایت مالی خود قرار میداد. آنهایی که به یاد دارند، میدانند که پیشرَوی طالبان برقآسا بود و شهرهای بزرگ افغانستان را بدون مقاومت یکی پس از دیگری اشغال میکردند و شریعت اسلامی خود را عملی میساختند.
طالبان در اولین ساعات ورود به مزار شریف، با بیرحمی ۹ دیپلمات جمهوری اسلامی ایران را به قتل رساندند که باعث خشم دولت و مردم ایران شد. این کار طالبان در واقع هشدار جدی به جمهوری اسلامی به شمار رفت و منافع این کشور را تهدید کرد. تسلط طالبان نهتنها بهمثابه یک تهدید سیاسی و امنیتی برای جمهوری اسلامی که بیش از هر چیزی تهدیدی در برابر مذهب تشیع پنداشته میشد. من به خاطر دارم که زمزمههایی در بین طالبان شنیده میشد که میگفتند ما تا نیشابور و مشهد خواهیم رفت و آنجا را از وجود رافضیان پاک خواهیم ساخت. حتا پس از اینکه طالبان هرات را اشغال کردند، به هراتیان میگفتند: تاسو تولو شیعهگان دی. یعنی همه شما هراتیان، شیعه هستید. این ادبیات نشان میداد که طالبان از طرفی هیچ شناختی از جامعه هرات نداشتند و از جانبی چون هرات با ایران مرز و سرحد مشترک دارد، فکر میکردند که همه هراتیان شیعه هستند. نکته قابل ملاحظه این است که این گروه دشمنی علنی خود را با مذهب شیعه نشان میداد. طالبان در مناطق شیعهنشین هرات دست به آزارواذیت مردم میزدند و به نحوی از آنها اخاذی میکردند. در ادبیات سیاسی و رسانهای جمهوری اسلامی و حتا در در بین مردم ایران، از طالبان به گروهی سلفی و وهابی تعبیر میشد که آزارواذیت و قتل شیعیان را روا میداند. جمهوری اسلامی ایران وقتی متوجه رفتارهای غیرعادی طالبان شد، فرض را بر این گذاشت که ممکن است با حمله این گروه روبهرو شود. به همین دلیل دست به ماشه شد و رزمایش نظامی را برای چند روز در مرزهای شرقی خود راهاندازی کرد که مایه نگرانی مردم افغانستان نیز شده بود. همهجا از حمله قریبالوقوع جمهوری اسلامی ایران به افغانستان گفته میشد و طالبان نیز به بسیج نیرو در مرزهای غربی افغانستان با ایران میپرداختند. در کنار این، کشت و قاچاق مواد مخدر تهدید دیگری برای ثبات منطقه و جمهوری اسلامی پنداشته میشد که مقامهای این کشور را سخت نگران ساخته بود.
مساله دیگری که برای جمهوری اسلامی قابل تحمل نبود و بر شدت نگرانی مقامهای این کشور میافزود، حمایتهای بیدریغ عربستان از طالبان بود. عربستان سعودی نخستین کشور اسلامی بود که در آن زمان طالبان را به رسمیت شناخت و سفارت افغانستان را در اختیار آنها قرار داد ـ حالا ایران نخستین کشور اسلامی است که سفارت افغانستان را به طالبان واگذار کرده است ـ و مناسبات سیاسی خود را با امارت اسلامی برقرار ساخت. کمکهای هنگفت سعودیها برای ساختوساز مدارس دینی و فرهنگی در کابل و هرات و برخی دیگر از ولایتها، از نظر مذهبی و ایدیولوژیکی برای جمهوری اسلامی سنگین تمام میشد. اختلافات اسلام شیعی ولایت فقیه و اسلام وهابی آل سعود که پس از تشکیل دولت خمینی در سال ۱۳۵۷ شدت گرفته بود، دیده میشد که خود را در اتخاذ مواضع سفت و سخت جمهوری اسلامی در برابر طالبان نشان میدهد. همه این عوامل باعث و بانی این بود تا جمهوری اسلامی ایران برنامه براندازی طالبان را روی دست گیرد. جمهوری اسلامی که پس از فروپاشی نظام دوقطبی دنبال منافع خود در خاورمیانه به راه افتاده بود، نیاز داشت تا مرزهای شرقی خود را از هر طریق ممکن آرام بسازد. همین ملاحظات امنیتی بود که از حمله به افغانستان دست کشید و به تحکیم مرزهای خود با افغانستان پرداخت و پادگانهای مرزی خود را از هرات تا نیمروز تقویت کرد و سرویسهای اطلاعاتی خود را در جهت براندازی طالبان فعال ساخت. سپاه پاسداران که تجربه کافی در گروهکسازی و پیشبرد جنگهای نیابتی در خاورمیانه دارد، با تمام قوت به حمایت نظامی، مالی و تدارکاتی مجاهدین در خاک افغانستان پرداخت و از طرفی برای رهبران جهادی امتیاز فعالیتهای سیاسی در برابر طالبان را در خاک خود قایل شد. حمایت جمهوری اسلامی از جبهه مقاومت به رهبری احمدشاه مسعود دلیل محکمی در جهت براندازی طالبان بود.
جمهوری اسلامی ایران بیش از هر کشوری به دنبال این بود تا جهان را قانع بسازد که طالبان در همدستی با شبکه القاعده، افغانستان را به پناهگاه امن تروریستان تبدیل کردهاند که منافع کشورهای منطقه و جهان را تهدید میکند. در پیوند به همین تلاشها، رایان کراکر، سفیر سابق امریکا در کابل و بغداد مینویسد: «اوایل اکتبر، تقریبا یک ماه پس از حملات ۱۱ سپتامبر، در یکی از سالونهای کنفرانس سازمان ملل نشسته بودیم و در مورد ساختار پارلمان افغانستان بعد از طالبان صحبت میکردیم. یکی از دیپلماتهای ایرانی به تنگ آمد و بعد ایستاد و تقریبا با فریاد گفت که ما نباید در مورد «چه باید باشد» گفتوگو کنیم. تا زمانی که رژیم کنونی در افغانستان بر سر کار است، هیچیک از این گفتهها سودی ندارد. سپس او اتاق را ترک کرد.» او ادامه میدهد که«علاقه ایرانیها نسبت به اعزام نیروهای امریکا به افغانستان، برایم جالب بود.» او با کنایه به مقامهای جمهوری اسلامی میگوید «شما که امریکا را شیطان بزرگ میگویید، حالا چطور از آنها میخواهید که به افغانستان حمله کنند. همین بود که بمباران افغانستان توسط امریکا چند روز بعد آغاز شد.» کراکر در جایی دیگر میگوید: «در جریان یکی از جلسات، یک نفر از شرکتکنندهگان اروپایی، با انتقاد از ایران، این کشور را به ارایه کمکهای نظامی به طالبان متهم کرد. یک دیپلمات بازنشسته ایرانی با عصبانیت پاسخ داد که ایران چگونه میتواند به دشمنان سوگندخورده خود کمک کند؟» همچنان کراکر مینویسد: «در سال ۲۰۰۱، جمهوری اسلامی ایران با حمایت نظامی و اطلاعاتی در میدان جنگ و هم با حمایت سیاسی در مذاکرات سازمان ملل متحد در کنفرانس بُن، به ایالات متحده کمک کرد که طالبان را سرنگون کند و حکومت جدیدی در افغانستان تشکیل دهد.»
ایران سالها مخالف برقراری ارتباط سیاسی با طالبان بود و هرگونه تمایز و تفکیک آنها با شبکههای تروریستی دیگر مانند القاعده و داعش را رد میکرد. مجموعه این گزارهها نشان میدهد که ایران، طالبان را از زمان ظهور تا سقوط دشمن جمهوری اسلامی میخواند. از همین جهت این کشور پیوسته تلاش ورزیده بود تا از شر آنها خلاص شود. در واقع رویکرد جمهوری اسلامی ایران در مورد طالبان از سال ۱۳۷۳ تا۱۳۸۰ بیشتر امنیتمحور بوده و حضور این گروه را در همسایهگی خود در تقابل با امنیت ملی خود میدانسته است. به همین اقدام به براندازی طالبان میکند.
رویکرد جمهوری اسلامی ایران در مورد طالبان پس از ۲۰۱۲
پس از آنکه جمهوی اسلامی ایران از حضور نیروهای ایتلاف به رهبری امریکا در افغانستان احساس ناامنی کرد، در سیاست خود علیه طالبان تجدید نظر کرد و به هدف اینکه بتواند امریکاییها را در افغانستان زمینگیر کند، با طالبان وارد یکسری معاملههای پنهانی شد و بهصورت غیرعلنی دست به حمایت مالی و تسلیحاتی آنها در جنگ علیه نیروهای امریکایی و ایتلاف جهانی زد. روابط سیاسی جمهوری اسلامی با طالبان رفتهرفته وارد فصل تازهای میشد و مقامهای سپاه که ابتکار این روابطه را در دست گرفته بودند، زمینه ملاقات طالبان با مقامهای ارشد جمهوری اسلامی در تهران را فراهم میساختند. از مهمانی ملا اختر منصور در تهران که در راه بازگشت به پاکستان، توسط امریکاییها کشته شد تا میزبانی هیات بلندپایه طالبان به ریاست ملا برادر در مهمانخانههای سپاه در تهران، به عمیق شدن رابطه جمهوری اسلامی با طالبان میافزود.
اهداف جمهوری اسلامی ایران از این ملاقاتها را چند چیز تشکیل میداد: تشکیل اتحاد با طالبان در برابر دشمن مشترک (امریکا) و تلاش برای خروج کامل نیروهای امریکایی و ایتلاف بینالمللی از افغانستان، مبارزه در برابر داعش و حفظ امنیت مرزهای جمهوری اسلامی ایران. همه این ملاقاتها بهصورت سری زیر نظر سپاه انجام میشد که وزارت خارجه ایران هیچ نقشی در تنظیم آنها نداشت. امریکاییها که از همه این ملاقاتها باخبر بودند، بارها از توزیع سلاح و مهمات و بمبهای دستساز که توسط سپاه به طالبان برای حمله به نیروهای امریکایی و ناتو داده میشد، شکایت داشتند. نیکلاس برنز، معاون وزیر خارجه ایالات متحده، در گفتوگو با شبکه سیانان اتهاماتی را علیه ایران مطرح کرد و گفت که اسناد و مدارک کافی وجود دارد که سپاه پاسداران برای طالبان سلاح میرساند. این در حالی بود که مقامهای افغانستان بارها گفته بودند که جمهوری اسلامی ایران برخی از نیروهای طالبان را در شهر کرمانشاه آموزش نظامی میدهد. یکی از طالبان در شورای کویته ادعا کرده بود که آموزش ما در ایران به دو منظور بود؛ یکی به خاطر حمله بر نیروهای امریکایی و ناتو و دیگری برای حمله بر گروه داعش در افغانستان. همچنان مقامهای امنیتی افغانستان مدعی شده بودند که اشخاصی به نام علی کمیلی و حسام رضوی، از اعضای سپاه پاسداران هستند که به جنگجویان طالبان در کابل آموزش رسانهای میدهند. سپس نهادهای امنیتی افغانستان اعلام کردند که رسانه «اوج» متعلق به سپاه، در منطقه پل سرخ کابل به جلب و جذب برخی افراد مشغول است که روی طرح «پروپاگندای ضد امریکایی» با آنها همکاری کنند. گزارههای دیگری نیز وجود دارند که نشان میدهد سپاه پاسداران نیروهای طالبان را در شهر مرزی تایباد آموزش نظامی داده و برای برخی از آنها امکانات رفاهی را در ایران فراهم ساخته بود.
نقش سپاه در سالهای پسین در عراق، سوریه و افغانستان مبتنی بر راهبردهای میدانی به پیش میرود که از نقش وزارت خارجه جمهوری اسلامی کاسته است. سیاستهای جمهوری اسلامی ایران بیشتر برمبنای ارزشهای انقلاب اسلامی استوار است که عدول از آنها برای دستگاه دیپلماسی ناممکن است. نقش سپاه قدس در خاورمیانه و افغانستان که بیشتر بر محور حفاظت از مرزهای عقیدتی میچرخد، سبب شده تا فرماندهان آنها نفوذ خود را در این کشورها افزایش دهند. انتصاب امیر عبداللهیان بهعنوان یک سپاهی کارکشته در سمت وزیر خارجه، به همین منظور بود تا سپاه بتواند دیپلماسی را میدانی کند.
دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در برابر طالبان پس از ۲۰۲۱
جمهوری اسلامی ایران براساس دیپلماسی میدانی خود پس از سقوط کابل در ۲۰۲۱، با طالبان وارد گفتوگوهای تازهای شده است که نشان از بهرسمیتشناختن آنها از سوی جمهوری اسلامی ایران دارد.
رفتوآمدهای اخیر مقامهای وزارت خارجه طالبان به ایران در ماههای پسین، نشان میدهد که جمهوری اسلامی ایران در همسویی و همکاری بیشتری با این گروه قرار گرفته است. پس از اینکه آقای کاظمی قمی سفیر جمهوری اسلامی برای رژیم طالبان تعیین گردید، بر نزدیکی همکاری میان جمهوری اسلامی و طالبان افزود و باعث شد تا انگیزه بهرسمیتشناختن طالبان از طرف جمهوری اسلامی بیشتر شود. آقای قمی که از اعضای ارشد سپاه و نماینده ویژه رییس جمهور ایران در امور افغانستان است، پس از حاکمیت جدید طالبان بیش از هر کسی در حمایت از این گروه دست به تبلیغات زده است و مقامهای ارشد نظام جمهوری اسلامی، از جمله رییس جمهور و رهبر مذهبی را متقاعد ساخته که طالبان نهتنها هیچ تهدیدی برای جمهوری اسلامی نیستند، که میتوانند فرصتی برای همکاریهای مشترک در درازمدت باشند. در پیوست به همین موضع، آقای قمی چندی پیش در یکی از سخنرانیهای خود در مورد جبهه مقاومت ملی اظهار داشت که «امریکا مجموعهای را تحت عنوان «جبهه مقاومت» سازماندهی میکند که دروغ است. آنها به اسم مقاومت به دنبال ایجاد آشوبهای داخلی هستند.»
به عبارتی، مقامهای سپاه موجی از تلاشها به منظور قباحتزدایی از طالبان و سفید کردن آنها را به راه انداختهاند. طالبانی که روزی دیپلماتهای جمهوری اسلامی را در مزار شریف سلاخی کرده بودند، حالا شریک سیاستهای جمهوری اسلامی ایران شدهاند. در همان روزهای پس از سقوط کابل، روزنامه کیهان که نزدیک به اصولگرایان است، در یکی از یادداشتهای خود در ۴ سرطان ۱۴۰۰ زیر عنوان «در افغانستان چه خبر است؟» نوشته بود «طالبانی که میشناختیم و مثلاً سر میبرید، تفاوتهایی کرده است. پیشرویهای اخیر این گروه در افغانستان خبری از جنایتهای هولناک، شبیه جنایات داعش در عراق نیست و طالبان حتا اعلام کرده که با شیعیان این کشور هم کاری ندارد.» جالب اما اینجا است که رهبر جمهوری اسلامی نیز در یکی از خطابههایش در مراسم فراغت دانشجویان ارتش، بیان کرد که امریکا بعد از سالها جنایت در افغانستان، این کشور را به طالبان تسلیم داده است.
همچنان احمد نادری، از نمایندهگان مجلس شورای اسلامی، طالبان را «جنبش اصیل در منطقه خواند و یادآور شد که همکاری با آنان میتواند به گسترش ثبات در جامعه افغانستان و جلوگیری از نفوذ گروههایی همچون داعش منجر شود.» به ادامه روند قباحتزادیی از طالبان، عطالله مهاجرانی، یکی از چهرههای برجسته اصلاحطلب که در دولت محمد خاتمی سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاون ریاست جمهوری را داشت، در همان روزهای پس از فرار اشرف غنی، در رشتهتوییتی طالبان را گروهی بادرایت و موقعیتشناس توصیف کرد که بیست سال در برابر اشغال امریکا مقاومت کرده و هزاران «شهید» داده و سرانجام هم امریکا را در افغانستان شکست داده است. با این حساب میتوان اینگونه دریافت که جمهوری اسلامی یکی از عوامل مهم در سقوط نظام جمهوریت به دست طالبان بوده است و حالا که این گروه توانسته به قدرت برسد، به خاطر جلب افکار عمومی در ایران و جلوگیری از هر گونه تنش در مرزهای شرقی خود با افغانستان، سعی دارد طالبان را بیشتر مورد حمایت و شفقت خود قرار بدهد و زمینههای مشروعیت آنها را در داخل و خارج فراهم سازد.
نتیجهگیری
با توجه به سیاست ناآرام و دلواپسانه جمهوری اسلامی ایران در دوونیم دهه اخیر در افغانستان، دیده میشود که دستگاه دیپلماسی این کشور توان برخورد با قضایای کلان سیاسی در افغانستان را ندارد. نقش و نفوذ سپاه در تصمیمگیریهای سیاسی، سبب شده است تا جمهوری اسلامی به جای یافتن شرکای جدید، به دنبال دشمنان قدیمی خود (طالبان) برود که زمانی برای سرنگونیاش دست به دامن امریکا شده بود. از نظر نویسنده مقاله، سیاستهای میدانی جمهوری اسلامی بیش از آنکه بتواند به تامین امنیت و ثبات افغانستان و منطقه کمک کند، بیشتر بر طبل جنگهای نیابتی در داخل افغانستان میکوبد که تاوان آن را مردم دو کشور افغانستان و ایران خواهند داد. جمهوری اسلامی ایران در حالی ابتکار سیاست خارجی را به دست سپاه پاسداران سپرده است که این گروه از سوی کشورهای غربی و برخی کشورهای منطقه محور شرارت خوانده میشود، تا جایی که تعدادی از اعضای بلندپایه آن زیر تحریمهای سنگین غرب قرار دارند.
باری، اگر جمهوری اسلامی فکر میکند که طالبان دیگر هیچ رابطهای با ایالات متحده ندارند و برای همیشه با این کشور دشمنی میکنند، دچار خطای استراتژیک شده است. اگر به این نتیجه رسیده است که در ماهیت فکری طالبان تغییر آمده و این گروه دیگر هیچ پیوندی با شبکههای تروریستی ندارد، سخت در اشتباه است. این در حالی است که طالبان ماهها است که از کمکهای نقدی ایالات متحده برخوردار میشوند و رهبران آنها باربار از امریکا و جهان تقاضای کمکهای نقدی هنگفت کردهاند. رهبران طالبان در تازهترین دیدارشان با تام وست، نماینده ویژه ایالات متحده امریکا در امارات متحده عربی و قطر، از امریکا خواستهاند تا نمایندهگی سیاسیاش را در افغانستان بازگشایی کند. همچنان دیدارهای مقامهای بلندپایه امنیتی ایالات متحده با طالبان در کابل مساله دیگری است که نشان میدهد طالبان از تیررس این کشور خارج نیستند. حتا اگر جمهوری اسلامی ایران به این باور باشد که بخشی از طالبان را میتواند در آینده با خود داشته باشد، نیز یک اشتباه تاریخی است. هیچ گروهی از کلیتی به نام طالبان نمیخواهد پیوند خود را با پاکستان و قطر قطع و به دامن جمهوری اسلامی سقوط کند. از طرفی ایران توان پرداخت هزینههای مالی سنگین به طالبان را ندارد. ادعای برخی مقامهای امنیتی جمهوری اسلامی که همکاری نزدیک با طالبان میتواند کمربندهای امنیتی این کشور را در خاک افغانستان محکم کند، بیشتر به یک رویای عاشقانه میماند. چندی پیش رییس افبیآی در فاکس نیوز طالبان را متهم به همکاری با شبکه القاعده و داعش کرد و بهصراحت گفت که هزاران داعشی در داخل افغانستان فعالیت دارند. مشابه به این اطلاعات را کابلوف، نماینده روسیه در امور افغانستان، بیان کرده است.
مساله دیگر که میتوان به وعدههای طالبان مبنی بر مبارزه با داعش تردید داشت، این است که این گروه چند ماه قبل بهطور علنی از واحد استشهادی و انتحاری خود در وزارت دفاع رونمایی کرد؛ گروهی که طالبان آنها را فرشتههای نجات و پیروزی در برابر نیروهای امنیتی افغانستان و ایالات متحده میدانند. نباید فراموش شود که در بیست سال پسین طالبان در همکاری با شبکههای تروریستی دیگر، دست به حمللات انتحاری و انفجاری در افغانستان میزدند و در پارهای از مواقع زمینهساز حملات وحشتناک تروریستی داعش بودند. حالا چطور میشود که از نظر فکری به یکبارهگی پیوند خود را با این شبکههای مخوف قطع کرده باشند؟ سادهانگارانه خواهد بود اگر فکر کنیم که طالبان از واحدهای استشهادی و انتحاری خود در جهت صلح و ثبات افغانستان و منطقه کار میگیرند.
همچنان اگر جمهوری اسلامی ایران یا هر کشور دیگری به این فکر باشد که طالبان توانایی و ظرفیت تامین امنیت افغانستان و مرزهای امنیتی کشورهای همسایه را دارند، باید گفت که انتظاری باطل است. من از این کشورها میپرسم که آیا ممکن است با تروریسم به جنگ تروریسم رفت؟ با وجود اینهمه تناقض آشکار در گفتار و کردار طالبان، جای تعجب است که مقامهای جمهوری اسلامی، طالبان را به گروه اصیل برای مردم خود معرفی میکنند و تلاش میورزند تا به هر طریقی از آنها قباحتزدایی کنند. اینهمه هزینه از نظر من، چیزی جز اغفال مردم ایران نیست که جمهوری اسلامی دارد میپردازد. به باور من رویکرد تازه جمهوری اسلامی در برابر طالبان بیش از آنکه به مردم افغانستان آسیب بزند، مردم ایران را در گمراهی قرار میدهد. اگر قرار میبود داعش به جمهوری اسلامی ایران حمله میکرد، این اتفاق باید سالها پیش که جمهوری اسلامی در عراق و سوریه با آنها میجنگید رخ میداد. جمهوری اسلامی پس از سنجشهای میدانی در قسمت طالبان به این نتیجه رسید تا سفارت افغانستان در تهران را به طالبان واگذار کند. در پیوند به همین مساله باید بگویم که همکاری وزارت خارجه ایران با طالبان به خاطر واگذاری سفارت به این گروه، چیزی جز اشغال امتداد سرزمینی نیست. مردم افغانستان در شرایطی که همه چیز خود را از دست دادهاند، آگاهتر از گذشته تحولات سیاسی کشور خود را دنبال میکنند و تا رسیدن به آزادی به مبارزات خود ادامه خواهند داد.