آیا رهبر نقابدار طالبان جانشین خدا در روی زمین است؟
زرشناس

از ملا هبتالله آخوندزاده، «امیرالمومنین طالبان»، به جز یک عکس پاسپورتی در اختیار ما قرار ندارد. بعضی این احتمال را میدهند که او اصلاً در قید حیات نیست و مدتها پیش از دنیا رفته است و این حرفهایی که به نام او زده میشود، بخشی از سناریویی است که از قبل طراحی شده است. البته این حدس چندان درست به نظر نمیرسد، اما این نکته مسلم است که امیرالمومنین طالبان، تمایل شدید به دسترسناپذیر بودن دارد و در حلقهای خاص از معتمدانش محاصره شده و حتا مقامهای بلندمرتبه طالبان برای دیدار با او با سختی مواجه میشوند و گاهی زبان به شِکوه و اعتراض هم میگشایند. در دسترس نبودن ملا هبتالله، وی را در هالهای از رازورمز پوشانده و آگاهیها نسبت به وی را اندک ساخته است. در این میان، صداهایی که بهندرت از او پخش میشود، یا سخنان مکتوبی که از جلسات او با مسوولان طالبان یا بعضی اقشار جامعه در رسانههای وابسته به طالبان انتشار مییابد یا فرمانهایی که به نام او صادر میشود، تنها منبعی است که ما را از حضور و حیات او مطلع میسازد و میتواند تا جایی ما را به دنیای ذهنی و آرمانی «امیرالمومنین» رهنمون کند و طبعاً چون حالا همه قدرت در دستان او تمرکز یافته، آگاهی یافتن از جهانبینی او اهمیت دوچندان پیدا کرده است.
رهبر نقابدار طالبان هر وقت زبان گشوده یا فرمانی صادر کرده، نشان داده که مردی است متعصب و زمخت، و با تفاهم و سازش و نرمشپذیری و گفتوگو با مخالفان بهکلی بیگانه است. او با اطمینانی تزلزلناپذیر تصور میکند هر دستوری که میدهد، دستور خدا است و حقیقت ناب و حق مطلق در انحصار او است و در واقع، وی خود را جانشین خدا در افغانستان میپندارد. شاید پرهیز او از پرده برافکندن از چهرهاش نیز نشانهای از رغبت او به تقدس بخشیدن به شخصیت خود باشد. چندی پیش گفته بود: «سخنانم را مثل حکم شریعت مورد توجه قرار دهید.» وقتی برای اولین بار، این سخنان را به نقل قول از رهبر طالبان خواندم، فکر کردم اشخاصی برای راهاندازی تبلیغات علیه طالبان، این سخن را از نام ملا هبتالله پخش کردهاند، ولی بهزودی دریافتم که جعل و ناراستیای در کار نیست و در رسانههای طالبان با آبوتاب چنین چیزی بازتاب یافته است و سپس دیگران آن را پخش کردهاند.
در ادامه همین داستان، بهتازهگی سخنگوی طالبان در گزارشی از دیدار رهبر طالبان با والیان این گروه در قندهار سخن گفته است. مطابق این گزارش، ملا هبتالله با انتقاد از دولت گذشته که در آن، مردم و نمایندهگان آنها در وضع قوانین دخیل بودند، گفته است که قوانین نباید توسط مردم ساخته شود و ما این شیوه از قانونگذاری را که ضد احکام الهی است، نمیپذیریم: «در امارت اسلامی فقط احکام الله جاری و ساری است و خواست و میل مردم در ساختن قوانین دخالتی ندارد.» او در ادامه گفته است که اهانت به بزرگان، اهانت به الله تعالی است.
طالبان چه در زمانی که در روستاهای دورافتاده علیه دولت پیشین میجنگیدند و چه حالا که همهکاره ملک و ملت شدهاند، از هر فرصتی برای غیراسلامی و غیرانسانی جلوه دادن نظام قبلی استفاده میکردند و میکنند. با این حال، عملکرد یکساله طالبان پس از به قدرت رسیدن دوبارهشان، به همه ثابت کرده که دولت قبلی با وجودی که هزار عیب و نقیصه داشت و همان معایب زمینه فروپاشیاش را مساعد ساخت، در قیاس به حکومت وحشت طالبان، آرمانشهر افلاطونی بود. خلاف آنچه بوقهای تبلیغاتی طالبان تبلیغ میکنند، قوانین نظام قبلی هیچ ناسازگاریای با اسلام نداشت و هماکنون طالبان کمابیش در محاکم خود از همان قوانین بهره میبرند. در ماده سوم قانون اساسی نظام پیشین افغانستان، بهصراحت تذکر رفته بود که کسی حق ندارد قانونی را مخالف احکام اسلام تصویب کند.
آنچه در این سخنان ملا هبتالله اهمیت دارد که به آن توجه شود، تأکید او بر اجرای بدون قیدوشرط و قاطعانه «احکام الله» است. مسلم است که او و همراهانش ناآگاهتر و متعصبتر و انحصارگراتر از آن هستند که بدانند دین با فهم دین یکی نیست و فهمهای متکثر و متنوع از دین و احکام خدا را نمیتوان به هیچ صورت نادیده گرفت. آنها نه به دانش هرمنوتیک آشنایی دارند و نه از فلسفه زبان چیزی شنیدهاند و نه راجع به تاریخ شکلگیری مذاهب و نحلههای اسلامی مطالعه کردهاند. در محیطی پسمانده، بدوی و قبیلهای زندهگی کردهاند و در مدرسههای دینی در مناطق عقبمانده افغانستان یا پاکستان چند صباحی درسهای سنتی دین را به طرزی معیوب آموختهاند.
شما وقتی از اجرای شریعت و احکام خدا سخن میرانید، نخستین نکتهای را که نباید مغفول قرار دهید این است که دستکم بخشهایی از آنچه «شریعت» نامیده میشود و قرار است طالبان با هر ضرب و زوری آن را اجرا کنند، بر بنیادهایی استوار است که قابل نقد و بازاندیشی و برآیند اجتهادهای انسانهای نامقدس و جایزالخطا است. احکام شریعت (یا به تعبیر ملا هبتالله، احکام الله) مراتب مختلف دارد و بعضی از آنها پس از مباحث و مناقشات طولانی یا کوتاه میان اصحاب رأی و اجتهاد، بهشکل امروزیاش درآمده و صورتبندی نهایی یافته است. آگاه نبودن از بنیادهای قابل مناقشه و بازنگری «شریعت»، زمینه را برای یکسانسازی جامعه و قلعوقمع برداشتهای صاحبنظران مخالف فراهم میآورد.
اگرچه عملکرد واپسگرایانه و رفتار خشن طالبان با شهروندان به قدر کافی هراسانگیز و آزاردهنده است، ولی آنچه در این روزها از زبان ملا هبتالله بیرون میشود، به نگرانیها بیشتر دامن میزند و کورسوی امید به آینده را در دل شهروندان خاموش میکند. خلاف نرمشهای اندکی که دیگر رهبران طالبان در ظاهر به نمایش میگذارند، ملا هبتالله غالباً استوار و یکدنده و عبوس است مقاصدش را بیپرده میگوید و کمترین اعتنایی به خواستها و علایق شهروندان یا مجامع بینالمللی نشان نمیدهد. او خود را در جایگاهی متعالی قرار میدهد و از دیگران فرمانبری کورکورانه میطلبد. قاعدتاً فرد استبدادپیشه برای تحکیم قدرت خود، از لحاظ روانی نیاز به باورهای تزلزلناپذیر و جزماندیشانه دارد. آدم اهل مدارا و رواداری، نمیتواند به استبدادگری رو بیاورد، آن هم استبدادگری به نام دین و خدا.
این موضوع که رهبر طالبان بهروشنی از این سخن میزند که مردم در وضع قوانین حق دخالت ورزیدن ندارند، بیانگر این است که وی از بدیهیات مسایل مربوط به قانون و قانونگذاری سر در نمیآورد و بهکلی با مسایل و پرسشهای این حوزه بیگانه است. اگر او به علت اشتغال به جنگ و گریز فرصتی نداشته تا درباره نسبت شریعت و قانون چند ورق کتاب بخواند، چرا حواریون و مشاورانش این نکته آسانفهم را در نمییابند که «شریعت» راجع به موضوعات بسیاری سکوت اختیار کرده و تصمیمگیری در مورد آنها را برعهده عقلای قوم گذاشته است. از آن گذشته، با این تحولات شگرف، بنیادین و همهجانبهای که در جهان ما در دو سه صد سال اخیر روی داده و اکنون نیز جدیتر از هر زمان دیگر در حال روی دادن است، بسیاری از موضوعاتی که در گذشته قابل طرح بود و اسلام ناگزیر شده بود به آنها بپردازد، از موضوعیت خارج شده و جایش را به مباحث و پرسشهای تازهای داده است. در اینجا این نکته را هم سربسته بگویم و بگذرم که احکام شریعت ابزارهایی هستند که ما را به مقاصدی معین میرسانند. با دگرگونی واقعیتهای زمین و زمانه، گاهی اتفاق میافتد که احکام مزبور نمیتوانند مقاصد مورد نظر شرع را برآورده کنند و از این رو، این احکام به یکسو نهاده میشوند و ابزارهای روزآمدتر و کارآمدتری جایگزین آنها میشوند. قطعاً شکافتن بیشتر این موضوع، بحث پهناورتر و جزییتر را میطلبد.
رهبر طالبان برای بستن دهان منتقدان، انتقاد از رهبران طالبان را «اهانت به بزرگان» به حساب میآورد و سپس چنین حکم صادر میکند که اهانت به بزرگان، «اهانت به الله» است. پیشبینی میشود که این قبیل بیانات ملا هبتالله، اعضای طالبان را وادار کند جسورتر و خشنتر از قبل به بستن دهان مخالفان بالفعل یا بالقوه خود اقدام کنند. طالبان از قبل هم مردمان خشن و زمختی بودهاند، اما اینگونه سخنان، آتش عصبیت و تندمزاجیشان را شعلهورتر میکند و رخصتشان میدهد با خاطر آرام از شیوههای سرکوبگرانه و از روشهای قهری استفاده کنند.
نکته دیگر اینکه در میان حاکمان کشورهای مختلف دنیا، شاید ملا هبتالله تنها کسی است که به این صراحت و بدون توسل به استعاره و رمز و تلمیح و کنایه، منافذ انتقاد از خود و همکارانش را میبندد و از ابزار دین برای این کار استفاده میکند. پارادایمهای زمانه حتا مخوفترین دیکتاتوران را واداشته که خود را از جنس مردم و خدمتگزار و برآورنده خواستها و آرمانهای آنان بشمارند؛ اما ملا هبتالله آخوندزاده ظاهراً از جنس و سرشت دیگر است. او بیرون از سایه پارادایمهای زمانه زندهگی میکند.
اکنون طالبان در اوج غرور قرار دارند و میداندار بیرقیباند. آنها پس از جدوجهد و کرّوفرّ بسیار، توانستند رقبا را حذف کنند و دوباره مهار همه چیز را در دست گیرند. آنها قادر شدند گویا ابرقدرتی را وادار به کرنش در برابر خود سازند و شکست دهند. بدین جهت است که آنان در حال حاضر از رهگذر روانی، آماده شنیدن انتقاد نیستند و حاضرند توهمات قرون وسطایی خود را «احکام الله» بدانند. پیامهای رهبر طالبان نیز که غالباً درونمایه پرخاشگرانه دارد، در همین راستا قابل ارزیابی است. حرفهای او نمایشدهنده غرور، خشونت، بیپروایی و تفرعن بیش از حدی است که در همه اجزای طالبان دامن گسترده است. پیامهای ملا هبتالله در این روزها غالباً به نگرانیها دامن میزند و بیم را در دل شهروندان ریشهدارتر میسازد؛ زیرا حاوی هیچ نشانهای از تغییر مطلوب به سود مردم در آینده نزدیک نیست. در معادله طالبان، مردم عادی جایی ندارند.