از کوچه خرابات؛ حال خراباتیان خرابتر است

حسیب بهش
نیمههای شب خسته و درمانده با اندکی پول که از نواختن در محفل عروسی به دست آورده، به سوی خانه میآید. هنوز صدای سنگین تارهای رباب در گوشش میپیچد؛ ربابی که زندهگیاش را رنگ بخشیده است. کرایهاش را میپردازد و پیاده میشود. به محض داخل شدن در کوچه، با دزدان روبهرو میشود که علاوه بر موبایل، مزد کار او را نیز میگیرند.
کوچه خرابات از قدیمیترین گذرهای شهر کابل و مهد هنرمندان سنتی کشور است. در عصر تیمورشاهی، گروهی از نوازندهگان هندی برای سازوسرود در دربار به کابل آمدند و در بالاحصار جای گرفتند. اندکی نگذشت که آنان در «گذر خوردک»، از نواحی بالاحصار مسکن گزیدند. در زمان امیر شیرعلی خان، جمعی دیگر از هنرمندان نیز از هند به کابل آمدند و در همان محله جای گرفتند.
حضور گرم جوانان در بزمهای شبهنگام هنرمندان، هویت جدیدی به آنجا داد و از آن پس به نام «گذر خرابات» شهرت یافت. با گذشت زمان و آمدن سینمای صامت، نقش هنرمندان گذر خرابات بیشتر شد. آنان با نواختن موسیقی، جای صداها را پر میکردند و علاقه مردم را به دیدن آن بیشتر میساختند. در میان جمع زیادی از هنرمندان، استاد محمدحسین سرآهنگ، رحیمبخش، یعقوب قاسمی، دستگیر شیدا، موسا قاسمی و محمد هماهنگ از استادان مشهور کوچه خراباتاند.
کوچه خرابات اما این روزها حال و هوای خوشی ندارد. با آنکه ترویج موسیقی غربی و کسادی کار، آنان را متفرّق نکرد، اما ترس از رهزنان باعث شده که به سایر نقاط شهر کوچ کنند. هراس در چهرههایشان مشهود است. در میان جمعی از هنرمندان این کوچه، کمتر کسی حاضر میشود که از سرقتها در آنجا سخن بگوید.
جواد [اسم مستعار] ۲۴ سال دارد و در کوچه خرابات به دنیا آمده است. او در کنار رباب، با چندین آله موسیقی آشنایی دارد. در نیمهشبهای بهاری، او پس از اجرا در محفلی، مزد خود را در جیبش میگذارد و با خداحافظی از دوستانش، به سمت خانه حرکت میکند. در میانه راه، شیشه موتر را پایین میکند تا نفس تازهای بکشد و خستهگی کارش را رفع کند. به محض رسیدن، کرایه را میپردازد و از موتر پیاده میشود. در دهانهی کوچه خرابات اما دزدان علاوه بر موبایل، دستمزدی که از محفل گرفته بود را نیز از او میگیرند.
این تنها درد جواد نیست. شمار دیگر از هنرمندان نیز این ناامنی را تایید میکنند، اما از ترس اینکه مبادا گفتن درد دل آنان به گوش دزدان برسد، حرف از زبان بیرون نمیآورند. پس از اندکی تامل، آدرس مرد دیگری را میدهند که نگفتههای آنان را بگوید، مردی که وکیل کوچه خرابات است.
غلامعلی در یکی از دفترهای موسیقی با جمعی دیگر از هنرمندان مصروف صحبت است. او هرچند وکالت کوچه را به عهده دارد، اما حتا از ضبط صدایش میهراسد. میگوید که مبادا گفتههایش برای او دردسر ایجاد کند. او که خود نیز هنرمند است، میگوید که وضعیت بد امنیتی باعث شده که شماری از هنرمندان کوچه خرابات، آنجا را ترک کنند.
به گفتهی غلامعلی، شماری از دوستانش با افزایش ناامنی و دزدیده شدن پولشان، کوچه خرابات را ترک کردند و در دیگر نقاط کابل مسکن گزیدند. او میگوید که این هنرمندان در حالی که خود در کوچه خرابات خانه دارند، مجبور اند که ماهانه کرایه خانه نیز بپردازند. افسرده و غمگین به نظر میآید. میگوید که آنان به هیچ فرد دیگری صدمه نرسانیدهاند و در میان چوب خشک میسوزند.
آن گونه که حکایت میکنند، در چند سال پسین سایر مردم نیز در آن کوچه یا نواحی آن، خانه خریده و به قول او، «جایگاه گذر خرابات را صدمه رساندهاند». غلامعلی از نابودی هویت «کوچه خرابات» هراسان است. وی هرچند وکیل آن گذر است، اما تایید میکند که نمیتواند دیگران را از حضور در آن کوچه منع کند. آنگونه که میگویند، شماری از جوانان اوباش در روز روشن موبایل و پول عابران را از آنان میدزدند.
با وجود سایر مشکلات در زندهگی هنرمندان کوچه خرابات، آنان باید از مزدی که با نواختن در محافل به دست میآورند، نیز به هر شیوهای حفاظت کنند. از آنجایی که آنان در تالارهای عروسی مینوازند و محافل نیز بیشتر شبانگاه برگزار میشود، حیراناند که چگونه با دزدان و راهزنان کنار بیایند.
جواد اما با وجود مشکلاتی که برایش پیش آمده، مجبور است که برای به دست آوردن نفقهی خانوادهاش در محافل اشتراک کند. وی دستی بر موهایش میکشد، آلهی موسیقیاش را در پوش آن میپیچد و برای محفل شب آمادهگی میگیرد. محفلی که ممکن است باز هم پول آن به دست دزدان بیافتد.