خاکباد سفر نخستوزیر قطر به قندهار

تا دو هفته پیش وضعیت نسبتا یکنواخت پیش میرفت و به رغم اینکه جنگ آرامی میان کشورهای دخیل در افغانستان بر سر انحصار ملکیت طالبان جریان داشت، هر یک از طرفها امیدوار بود که وضعیت به نفع آن کشور رقم بخورد. پاکستان خود را مالک اصلی طالبان میدانست و ایران هم به دلیل حمایتهایی که از این گروه در یک دهه اخیر کرده بود، احساس میکرد یک سهامدار بزرگ است. چین و روسیه هم به دلیل حمایتهای ضمنی که از این گروه کرده بودند و از جانبی به دلیل تقلای طالبان برای نزدیکی با این دو کشور، تصور میکردند که سهام بزرگی در شرکت سهامی طالبان دارند. قطر به دلیل وساطت و میزبانی از دفتر سیاسی طالبان و امریکا به دلیل توافقنامه دوحه و بستههای دالرش احساس مالکیت میکردند. این جنگ آرام اما با سفر محمد بن عبدالرحمان آل ثانی، نخستوزیر و وزیر خارجه قطر به قندهار، آشفته شد. هرچند گزارش شد که آل ثانی با ملا هبتالله، رهبر طالبان، دیدار نتوانسته، اما یک پیام جدی به رقیبان خود در این شرکت سهامی داشت. از آنجایی که قطر حافظ منافع امریکا در افغانستان است، این سفر به معنای افتادن طالبان به دست امریکا میتواند باشد. ایران و دیگر کشورهای رقیب امریکا که توان پرداخت بستههای دالر را ندارند، در این رقابت طرف ضعیف ماجرایند و قافیه را میبازند.
نزاع بر سر آب هیرمند/هلمند به یکونیم قرن پیش برمیگردد، زمانی که مرز میان افغانستان و ایران با وساطت بریتانیا تعیین شد. پس از آن تا کنون دو توافقنامه به امضا رسیده، ولی نزاع همچنان باقی است. این نزاعها اما در حدی نیست که رویارویی نظامی را میان دو کشور رقم بزند. لحن هشدارهای ابراهیم رییسی به طالبان، هم بسیار غیرعادی بود. این لحن، سخن از جدی بودن وضعیت دارد و آن اینکه انتظارات ایران از طالبان، برآورده نشده است. احساس میشود که جدیت لحن رییس جمهور ایران، ناشی از تغییر جبهه طالبان در سیاست خارجی این گروه است، نه مساله آب هیرمند یا نیاز مردم سیستان و بلوچستان. ایران که تصور میکرد با حمایت طالبان، برای افغانستان پس از امریکا برنامه میریزد و در نهایت از این گروه همچون ابزار استفاده میکند، حالا در موقعیتی قرار گرفته که احساس میکند طالبان از حکومت آن کشور بهمثابه ابزاری جهت رسیدن به قدرت استفاده کرده و اکنون به جبهه امریکا خزیده است. این وضعیت، سیاستمداران ایران را ناراحت کرده است. تهران ظاهرا به این نتیجه رسیده که در جنگ بر سر مالکیت طالبان، این گروه را به دشمن قدرتمند خود امریکا باخته است.
ایالات متحده امریکا از سوی بخشی از سیاستمداران افغانستان و مردم این کشور، از جمله زنان معترض، متهم به تزریق پول به طالبان شده است. ظاهر قضیه هم همین امر را نشان میدهد. یکی از دلایلی که امریکا بستههای دالر را بهصورت نقد به کابل منتقل میکند، میتواند همین مساله باشد که انتقال بانکی پول توسط نهادهایی مانند FATF قابل پیگیری است؛ سازمانی که از سال ۲۰۰۱ به بعد مساله حمایت مالی از تروریسم را نیز بررسی میکند. این در حالی است که بستههای نقد را نمیشود بهسادهگی پیگیری کرد. از سوی دیگر، در دو سال اخیر بحران مالی در منطقه جدی است. از ترکیه گرفته تا ایران و پاکستان، شدیدترین افت را در بهای ارز ملی خود تجربه میکنند. با این حال، ارز ملی افغانستان زیر کنترل طالبان اندکی از بهایش را از دست داده و حدود یک سال است که تقریبا ثابت مانده است. بر کسی پوشیده نیست که حفظ ارزش پول ملی، به دلیل سیاستهای مالی روشن و دقیق طالبان نیست، بلکه به دلیل تزریق بستههای دالر زیر نام کمکهای بشردوستانه به کشور است. مصرف کردن اینهمه پول توسط امریکا، برای کسب ثواب نیست. این کشور اکنون مانند ۲۰ سال گذشته، در افغانستان حضور دارد. آن زمان حضور دالری و فزیکی داشت، اما حالا حضور دالری و احتمالا استخباراتی. بنابراین، مانند ۲۰ سال گذشته، واشنگتن در تحولات افغانستان و موضعگیریهای حاکمان این سرزمین، تاثیرگذار است. این تاثیرگذاری و حضور امریکا در افغانستان پسا-۲۰۲۱، شاید چیزی است که کشورهایی مانند ایران آن را محاسبه نکرده بودند و انتظارش را نداشتند. آنها فکر میکردند که خروج امریکا شبیه خروج شوروی، به معنای پایان حضور این کشور در افغانستان است، نه تغییر ماهیت آن. بر همین اساس، طالبان را «جنبش اصیل منطقه» میدانستند و زیر پای رهبران این گروه فرش سرخ پهن میکردند. امریکا اما خلاف انتظار این کشورها بازی کرده است. حالا میدان افغانستان برای کشورهایی مانند ایران خالی نیست، بلکه این کشورها مجبورند در میدانی که امریکا مدیریت میکند، بازی کنند. ایران که فکر میکرد هزینه حفظ حضور در میدان افغانستان را قبلا به طالبان پرداخته، حالا با صحنهای مواجه شده است که مجبور است برای حفظ این حضور ـ حتا اگر در میدانی باشد که امریکا مدیریت کند ـ نیاز به هزینه بیشتر دارد.
ایران توان مالی کافی برای ارسال بستههای دالر به طالبان را ندارد. اگر بستهای میفرستد یا در گذشته به افغانها فرستاده، اصلا با بزرگی بستههای دالر امریکا قابل مقایسه نیست. این بستههای دالر، طالبان را از دشمنی به امریکا، به سمت دوستی با این کشور کشانده است، چنانچه باری سراجالدین حقانی، وزیر داخله این گروه، نیز از پایان دشمنی با امریکا سخن گفت و بر علاقهمندی طالبان به دوستی با این کشور تاکید کرد. طالبان گروهی است که هر آن ممکن تغییر جبهه بدهد و مانند روابطش با امریکا، ۱۸۰ درجه تغییر کند. این تغییر، برای دولت ایران مهمتر از تغییر مسیر رودخانه یا بستن دریچههای بندهای آبگردان است. بستههای دالر امریکا و سفر نخستوزیر قطر بهعنوان حافظ منافع ایالات متحده، در کنار مصرف داخلی، دلیل اصلی ایجاد تنش کنونی بر سر آب یا درگیری نظامی مرزی بین طالبان و ایران است. خاکبادی که در مرز مشترک افغانستان و ایران برپا شد و خاکباد رسانهای و سیاسی که فضای مجازی را هم بهشدت درگیر کرده، از سفر عبدالرحمان آل ثانی برخاسته است. این خاکبادی که در ویدیوهای درگیری مرزی دیده میشود، از عبای محافظ منافع امریکا برخاسته و قرار است مدتی ادامه یابد. وقتی ایران کاملا از طالبان ناامید شود، یا این گروه بار دیگر تغییر جبهه بدهد ـ که بعید است ـ خاکباد مرزی و رسانهای فروخواهد نشست.