(ترجمه: اگر پرسیده شود چرا کسانی را موعظه میکنيد که خدا قطعاً مجازات و عذابشان خواهد کرد، موعظهگران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگيرد، شايد هم پند ما در آنان درگيرد (سوره اعراف ۱۶۴)
مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندهگان بگريزند و چاکران بجهند
«حافظ»
جناب داکتر صاحب عبدالله عزیز!
شکواییه انتخاباتی شما را که شریک پنجاه فیصدی حکومت وحدت ملی هستید از حکومت خودتان شنیدم، با اینکه میدانید به بسیاری از خصایل شخصی و شخصیتی شما احترام دارم، به نجابت و رعنایی و فرهنگمداری شما عمیقاً باور دارم و وطندوستی و متانت توأم با گذشت شما زبانزد است، اما شکواییه همراه با خشم و جدیت شما بیش از اینکه جالب باشد، به هجو میماند. حکایتی از گلستان سعدی به یادم آمد:
حکايت (٥)
جالينوس ابلهي را ديد دست در گريبان دانشمندي زده و بيحرمتي هميکرد. گفت: اگر اين دانا بودي، کار وي با نادان بدينجا نرسيدي.
دو عاقل را نباشد کين و پيکار
نه دانایي ستيزد با سبکبار
وگر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجير باشد بگسلانند
داکتر صاحب گرامی، میدانم که حافظه خوبى دارید، حتماً همان روزهاى استعفاى من و صحنه تصميم جدا ساختن راهم را از حكومت وحدت ملى و ترجمه نمودن استعفايم را به انگليسى به خاطر داريد. حتماً به یادتان هست که همین شکایتهای شما را میگفتم و شما حتا حمایت نمیکردید. از فروخته شدن کیلومترها خاک وطن در سرحدها، از معاهدهها و معاملههای ننگین با همسایه شرور، اسناد داده و فریاد زدم و شما ندیده گرفتید. اين جوشوخروش وطندوستى را اگر به وقتش از همان اوايل بيست درصد به كار ميبرديد، به هيچ صورت حال افغانستان در وضعيت اسفبار فعلى قرار نميداشت. اگر اين غريو و خروش وطندوستىتان مؤثر قرار نميگرفت، مطمين هستم كه استعفاى به وقت و زمانتان جهت حفظ منافع ملى، حاكميت ملى و تماميت ارضى از تدوام عمر سياسى پنجاه درصدى شريك انحصارگرا و عوامفريبتان جلوگيرى ميكرد و باعث ايجاد بديل مشروع ميگرديد و حال وضعيت كشور تا به اينجا كشانيده نميشد كه طالبان، پاكستان و امريكا پشت درهاى بسته در مورد قربانى گذشته و آينده افغانستان تصميم بگيرند و صاحبان اصلى وطن از آن آگاه نباشند.
حتماً به یادتان هست که من در تمام موارد ملى و مهم كشورى از قبيل امضاى پنهانی، از معاملات پنهانى با دشمنان داخلى و خارجى، بحثها و مشورههاى مستقيم و محرم تلفنى در موارد مختلف منجمله نصب سيمدار بين چهارديوارى ارگ و دشمن ازلى افغانستان در راولپندى، به شما گزارش دادم. همانطور که از دهها مورد فساد ادارى وحشتناک بعضى اراكين حكومت قبلى كه به متحدين و اراكين حكومت وحدت ملى تبديل شده بودند (همان ١٧٠٠ پرونده فسادهاى بزرگ) و به طور مفصل درباره برنامه انتقال جنگ به صفحات شمال كشور از جانب دشمنان داخلى و بيرونى افغانستان به شما گفتم، از جانب دیگر ارايه راپورهاى پلانهاى درازمدت دشمن براى سقوط ولايت كندز و چگونهگى سقوط آن و سناریوهای فاجعهبار دفتر شوراى امنيت ملى و راپورهای من در مورد برنامههاى منظم دشمن داخلى و بيرونى جهت ايجاد شگافهاى اجتماعى و دامن زدن به تعصبات قومى، زبانى، فكرى و نسلى از آدرسها و پولهاى حكومتى را امیدوارم فراموش نکرده باشید. خوب به ياد دارم كه چندين بار خاطرنشان ساختم كه «شما منحیث كسي كه خود را وارث مجاهدين و تمام مردم افغانستان ميدانید، بايد آگاه باشيد و در مورد موقف بگيرید.» اما دریغ از موقف، دریغ از حتا توجهی اندک. شما و شريكتان به خاطر حفظ آبروى خويش، آبروى افغانستان را به حراج گذاشتيد.
حتماً يادتان هست كه در مجلس شوراى امنيت گزارش دادم كه دشمن برنامه دارد تا اردوى ملى را به يك جنگ فرسايشى سوق دهد! این وظیفه من بود که به شما به عنوان یکی از دو رهبر دولت، گزارش بدهم و وظیفه شما البته فقط گرفتن گزارش نبود؛ شما به اندازه سهم خود هم که حمایت میکردید، وضع مملکت به از این بود.
داکتر صاحب، به اندازهای که شما به مسایل تدارکات علاقه داشتید ـ آیا در هیچ كدام از مجالس تداركات غیرحاضر بوديد؟ ـ اما یک دهم آن توانستيد كه باعث تطبيق يك بند فقط یک بند تفاهمنامه تشكيل حكومت شويد؟ شما بوديد كه در هيچ مورد موقف نگرفتيد! شما بوديد كه نتوانستيد حتا نزديكترين متحدانتان را كه در مقابل تمام بيعدالتىهاى انتخاباتى همراهتان با جديت ايستادهگى كردند و جهت اعاده حقوق شخصیتان حتا با قبول نمودن تعطيلی قانون اساسى و تشكيل حكومت وحدت ملى به شما منحيث رهبر برخاسته از متن مجاهدين و مردم ديدند و صاحب دفتر و ديوانتان ساختند، حمایت کنید. آيا متحدان مردمىتان را و هم متحدان فردىتان را در اين پنج سال خبر گرفتید؟ فکر نمیکنید چرا هیچکدام از همراهان قبلی با شما نیستند، نه معاونان و نه متحدان و نه حامیان سیاسی؟ چون شما به همهی آنها بیتوجهی کردید، همه را تنها ماندید در صحنه نمایش تحقیری که شریکتان تدارک دیده بود. چون دیدند که حتا از کاراترین اعضای کابینهات، حمایت نکردید. از عثمانی، از داکتر سبا، از داکتر وحیدی که زندانی شد و بعد بیگناه اعلام شد، از دهها وزير و كادر ورزيده و پاك، از جنرال ظاهر ظاهر تا به جنرال دادان لونگ كه مورد غضب و خشم، خودخواهى و جنون قانونشكنى شريك ديگر قدرت قرار گرفتند، دفاع كرده نتوانستيد یا نخواستید دفاع کنید یا جگر دفاع نداشتید.
شما اپوزیسیون نیستید، شما شریک قدرت هستید و باید پاسخ بدهید که راى از مردم بادغيس، هرات، غور و پكتيا و قندهار و… گرفتيد، اما در كدام قسمت از تصميمگيرىها آنها را شريك ساختيد؟ اقوام شريف تركمن امروز يادتان آمد كه جوانان را با لباس مقبول تركمنى ما زينتبخش استيج سخنرانىتان بسازيد؟ در كدام مورد صداى درد و رنجشان را شنيديد؟ وقتی قریهبهقریه مناطق ترکمننشین از تشنگی و فقر میسوخت، وقتی تروریستها در آقچه و مردیان و قرقین و خماب و شورتپه و غیره، نان و ناموس مردم را به تاراج میبردند، هیچ به یاد شما آمدند؟ موىسفيدان شينوار را كه داعش ـ این گروه جعلى ـ تكهتكه كرد، مادران افغانستان كه شصت هزار جوان را براى دفاع از حكومتتان قربانى دادند و گوشت بدنهاى پارهپارهشان را دوباره در جوال تحويل گرفتند، شما حتا زبانتان را تکان ندادید. زماني كه در مقابل مدنىترين و برحقترين حركتهاى مدنى از بيرحمانهترين لجاجت و شقاقيت كار گرفتند، یا در حقیقت گرفتید، زماني كه بهترين افسران مسلكى و وطندوست نظامى ما به بهانههاى مختلف خانهنشين شدند، شما کجا بودید؟ شما حتا نماینده پنجشیر هم نبودید، اگرنه یک جنرال تحصیلیافته پنجشیری در بهترین آکادمی دنیا را در چهلوپنج سالهگی متقاعد نمیکردند. زماني كه متحد فعلى و رقيب قبلىتان منحيث معاون اول حكومت وحدت ملىتان توهين، تحقير، شكار توطيه و خانهنشين گرديد، شما کلمهای به زبان راندید؟
این چه جریان سیاسی است که بر فکر بنا نشده، بر معامله استوار است و سرانجام چنین جریانی معلوم است، چه تضمینی دارد که دوباره یارانتان را به پرتگاه استفاده ابزاری نبرید؟
اينكه به هزارها كيلومتر مربع خاك ما را به بهانه سيم خاردار جهت جلوگيرى از ورود تروريسم به دشمنان افغانستان تحويل دادند، چرا يك روز ايستاد نشديد و به سرقواماندان اعلا و مشاور امنيت ملىاش نگفتيد كه استراتژى جنگتان درست نيست؟ چرا پاليسى امنيتى را نقد نكرديد؟ در آن زمان در تمام موارد ملى ذكر شده سكوت اختيار كرديد و آن را بنا بر مشوره به اصطلاح دوستان بينالمللى «مصلحت ملى» خوانديد و فقط يادداشت گرفتيد تا در كمپينهاى اين دور انتخابات از آن استفاده ابزارى كنيد. شما شريك قدرت و تصاميم بزرگ وطن بوديد، نه كاتب و عريضهنويس ارگ!
کاش شما شجاعت ایستادن داشتید! کاش شجاعت دفاع از رأی مردم و حق خود را میداشتید! حق دیگران به کنار…
آقای عبدالله! شما قسم خورده بودید و وظیفهتان ضمانت جان و مال و ناموس مردم بود. اگر نمیتوانستید، باید استعفا میکردید، نه اینکه بعد از پنج سال اربابی و استفاده از همه مواهب قدرت، امروز گناه را یکی به گردن دیگری بیندازید.
اگر در آن زمان استعفا ميداديد و اگر احياناً حكومت وحدت ملى معيوب (به اصطلاح شريك قدرتتان، يك پاى و يك دست بسته) تا به حال دوام هم ميكرد، بدون ترديد شما حال رهبر «بديل در حال انتظار» ميبوديد و نه تنها اينكه متحدان قبلىتان را از دست نميداديد، بلكه متحدان جديد را بر تعداد آنها علاوه ميكرديد.
افغانستان را هميشه رهبران جسور و صادق با مردم نجات دادهاند. رهبران ناجى چالشها را به فرصتها تبديل ميكنند، نه عكس آن را. بزرگوار ديگر با تيمش با تمام توان وطن را به ورطه هلاكت سوق دادند، ولى شما فقط نظارهگر مانديد.
ياران جديدتان بايد از سرنوشت ياران سابقهتان پند گرفته باشند. این کشتی شکسته به جایی نمیرسد. دیگر دوران تهییج احساسات قومی برای منافع شخصی به سر رسیده است. اگر دفعههای قبل هم به جای ادعای جنگ داخلی به نخبهگان و فرهنگیان و جوانان دانشمند رجوع میکردید، وضع چنین نبود. متأسفانه هیچکدام از نخبهگان و اهل فکر و فرهنگ جوان به جانب شما راه ندارند. شما جز حلقه حزبی آن هم با تعاریف کوچکی که دارید، روزنهای برای دیگران خالی نگذاشتهاید. برای جنگ همه را به قتلگاه میبرید و در قدرت جز حلقه محدودتان کسی را نمیبینید. این را همه هوشیاران نسل جدید این سرزمین در داخل و خارج دیدهاند. برای نزدیکانتان گلو پاره میکنید و برای وحیدی و جنرال ظاهر و جنرال دادان حتا به تماشا نمیآیید. دوران شما به سر رسیده و باید قبول کنید. باید اگر هنوز وطن را دوست دارید، به خاطر آینده این وطن، میدان را به جوانان وطنپرست و توانا خالی کنید، اگرنه به صورت تلخ از میدان بیرون رانده میشوید. در آخر، دوباره چون میدانم ادبیات را دوست دارید، شما را به صحبتی از شیخ سعدی ارجاع میدهم:
«یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند، چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.»
راستى فراموش كردم در تمامى مسايل فوق «اتمر صاحب شاهد است!»
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
و ما علینا الا البلاغ
رحمتالله نبیل