روزهای جداماندنی (قرنطین) فرصتی کمنظیر است که انسان بیشتر به خویش بیندیشد و خود را بازنگری کند. در ضمن در این روزها میتوان تا دل آدم بخواهد، کتاب بخواند؛ اگر رابطهاش با کتاب خوب است و از خواندن آنگونه که من لذت میبرم، لذت میبرد. چند روزی است که به صورت پیوسته به کتاب شهریار ماکیاولی میاندیشم و هرازگاهی آن را تورقی دوباره میکنم. شهریار در میان کتابهای کلاسیک سیاست، اثری کمبدیل است که میتواند بسیاری از زوایای تاریک قدرت و سلطه را در عصر ما باز نماید. ماکیاولی از پایهگذاران عصری است که به رنسانس شهرت یافته است؛ عصری پردرخشش که انسانها به قرون وسطا پشت میکنند و راهی جدید در زندهگی خود میگشایند. ماکیاولی شهریار را به این امید نوشت که بفهمیم «ماهیت شهریاریها چیست، انواع آن کدام است، چگونه میتوانیم به آنها دست یابیم، چگونه میتوانیم آنها را حفظ کنیم و چرا فرمانروایان آنها را از دست میدهند». البته شهریاری که ماکیاولی از آن سخن رانده، در برابر جمهوری قرار دارد و بیشتر تلاش او این بوده که به یکی از حاکمان ایتالیای آن زمان در امر فرمانروایی کمک کند. شهرت کتاب شهریار برخلاف آنچه که ماکیاولی میپنداشت، به آن چیزی ختم نشد که خود واقعیت سیاست و شهریاریها میدانست. امروزه ماکیاولیسم به یکی از گزارههای معروف نویسنده شهریار فرو کاسته شده که میگوید: «هدف وسیله را توجیه میکند». طی چند قرن انسانها تلاش کردند خود را از سایه شهریار و دیدگاههای ماکیاولی به دور نگه دارند، ولی حقیقت این است که برداشت او از سیاست آنقدرها نیز پربیراه نبوده است. او در جاجای این اثر میکوشد شهریاران را به نیکوکاری و تعامل با اتباع و رعایا فرا خواند، ولی ماهیت امر سیاسی که او بدان واقف است، او را وا میدارد تا پرده از رازهای مخوف شهریاری بردارد و حتا آنها را ترویج و توصیه کند. زیباترین بخش کتاب شهریار، فصل هجدهم آن است که ماکیاولی رک و راست توصیهها و برداشتهای خود از فرمانروایی را ارایه میکند. او در این بخش درخشان مینویسد: «نیازی نیست که شهریار تمام خصال پسندیدهای را که برشمردیم دارا باشد، ولی لازم است که به آنها تظاهر نماید. حتا به جرأت میتوانم بگویم که اگر شهریار چنین خصالی را دارا بود و همیشه آنها را به کار میگرفت، ممکن بود زیان ببیند، در حالی که تنها تظاهر به داشتن چنین خصالی، همیشه به او سود میرساند. برای مثال پیوسته به نفع او است که گشادهدست، درستپیمان، مردمدوست، دیندار و درستکردار به نظر آید… روشن است که هر شهریاری و به ویژه شهریار نودولت نمیتواند تمام قوانین اخلاق را که سبب شهرت انسان به نیکی میشوند، رعایت کند و چه بسا ناگزیر باشد که برای پاسداری از حکومتش اصول مردمدوستی، بخشندهگی و دینداری را زیر پا نهد. بنابراین او باید روحیهای به نسبت انعطافپذیر داشته باشد تا بتواند با توجه به مسیر حوادث سرنوشت، خود را با همه چیز تطبیق دهد. البته همانگونه که گفتیم، شهریار تا حد امکان از نباید راه نیکی دور شود، ولی در صورت لزوم باید بداند چگونه به شرارت دست یازد. او همچنین باید مراقب باشد که کلامی برخلاف پنج خصلتی که برشمردیم، از زبانش خارج نشود، به گونهای که با دیدن او و شنیدن سخنانش گمان کنند که شهریار سرشار از نرمخویی، درستپیمانی، مردمدوستی، درستکرداری و به ویژه دینداری است. هیچ چیز به اندازه تظاهر به دینداری، اهمیت ندارد، زیرا عقل مردم به چشمشان است و بیشتر در مقامی هستند که از راه شنیدههاشان داوری میکنند و کمتر کسانی میتوانند از نزدیک شاهد افعال شهریار باشند. همهی مردم گمان میکنند شما همانگونه هستید که به نظر میآیید و کمتر کسی میداند که شما به راستی چگونه آدمی هستید و این گروه اندک را نیز شهامت مقابله با عقیده اکثریتی نخواهد بود که مورد حمایت قدرت حاکم هستند».
در همین چند سطر کوتاه مشخص میشود که ویژهگیهای شهریاری را ماکیاولی در چه میدیده و چگونه از آن برداشت میکرده است. شاید امروزه در بسیاری از کشورهای جهان دیدگاههای ماکیاولی به دلیل سیستمهای نظارتی قدرتمند که برای مهار قدرت در نظر گرفته شده است، چندان محلی از اعراب نداشته باشند، ولی نمیتوان انکار کرد که در بخشهایی از جهان و به ویژه در کشور ما هنوز روح ماکیاولی بر سیاست حکمروایی میکند. نیازی نیست که کسی را انگشتنما کنیم، فقط هر کدام ما به اندازه وسع و توان خود با توجه به آنچه که ماکیاولی به عنوان خصلتهای شهریاری برشمرده، میتواند هر یک از حاکمان امروز و دیروز این سرزمین را مورد ارزیابی قرار دهد و به روح ماکیاولی درود بفرستد. از پیمانشکنیهایی که در برابر چشمها صورت گرفته و میگیرد تا تظاهر به دینداری و مردمدوستی. اینها هنوز حربههای محکم دست سیاستگران کشور ما است که کشتی شکسته این کشور را همچنان در جذر و مدهای دریای سرنوشت نامعلوم و نامشخص هدایت میکنند.